چند کلمه دیگر با رضا رخشان


بهمن پرهیزگار

رضا جان، بی تعارف بگویم، گند زدی. نه یک بار و نه فقط با نامه‌ای که به سندیکاهای فرانسه نوشته ای. الآن دوسال است که مرتب داری گند می زنی. حرفهایی می‌زنی که از سرت زیادی است. احکامی می دی که صدورش کار امثال ماهاست. در این دنیای وانفسایی که از هر طرف بر کارگران و مزدبگیران تیغ بلا می بارد، می خوای که فعال ساده دل کارگری باقی بمانی و می‌بینی که دوستان چه به سرت می آرند. رک و پوست کنده بگم، اشکال تو این است که به اندازه کافی مطالعه نداری و آن چیزی را هم که باید بخوانی، نخوانده ای. اگر نه یاد می گرفتی که بیگ پلیتیک یعنی چه و حالا هم به فوت و فن کار آشنا بودی. می دانستی که چطور هم ژست رادیکال بگیری و هم گیر به کسی ندی. اگر کتاب من را می خواندی، فوت و فنش را یاد گرفته بودی و این همه سوتی نمی دادی.

اولش آمدی و گفتی که این جنبش سبز اصلاً مال بورژواهاست. سرت درد می‌کرد که این حرف را زدی؟ چه کار داشتی به این حرفها. توئی که فعال صنفی بودی خوب همان کارت را می‌کردی تا یک چیزی هم به ما بماسد. باور کن که اینطوری به نفع شما هم می شد. باور کن که امثال ما منفعت شما را بهتر تشخیص می دیم تا شما. یک جنبشی راه افتاده بود که ابژکتیو ترقیخواهانه بود و ما هم داشتیم زورمان را می‌زدیم که از توی آن ابژکتیویته بیشترین چیز را برای شما در بیاریم. این که میگم ما منظورم فقط من و رضای من نیست. بقیه دوستان و سران چپ هم بودند. محسن جان و ناصر جان و حمید جان و محمدرضا جان و مرتضی جان و فرخ جان و خلاصه همه بر و بچه‌های دوستدار کارگرها بودند. همه داشتند تلاش می‌کردند که یک چیزی هم برای کارگر بیرون بیاد. آن وقت تو، فعال ساده دل صنفی توی یک گوشه پرت، می آیی و زیر آب همه این‌ها را می زنی. خوب گند زدی دیگه. مگه چه اشکالی داشت که میرحسین رئیس جمهور می‌شد و جلو این همه بریز و بپاش را می گرفت؟ صرفه جوئی و سیاست ضد تورمی که چیز بدی نبود. آن وقت تو می آی و میگی که این‌ها بورژوایی است. می گم که ساده دلی. این از گند اولت.

ایکاش این آخرین گندت بود. اما نه. الا و بلا اصرار داشتی که ادامه بدی. آمدی و گفتی که این ماجرای یارانه ها نتیجه یک ضرورت در چهارچوب سرمایه داری است. اولاً که تو را چه به این حرفها؟ اما حالا که میخواستی بگی، چرا نرفتی کتاب‌ منو و همه آن مقالاتی را که در رابطه با بانک جهانی نوشته بودم بخونی؟ اگه کتاب منو خونده بودی میدونستی که مسیر تحولات سرمایه داری را بانک جهانی تعیین می کند. میدونستی که بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول نتیجه مناسبات پیشرفته سرمایه داری و ارگانهای اداره آن نیستند، خودشان منشأ این تحولاتند و خودشان تعیین می‌کنند که چه بشود و چه نشود. میدیدی که من همان دوازده سال قبل نوشته بودم که بانک جهانی برای ایران خوابهای خوش دیده و میخواد ایران رو وارد بازار جهانی بکنه و براش هم اتحادیه به مثابه بیزنس درست کنه. خوب همین سندیکای شما یک نمونه اش. مگه سندیکای شما را چه کسی درست کرد؟ اگه فکر میکنی که سندیکاتون را خودتون درست کردید، نشون میدی که از اون چیزی هم که فکر میکردم ساده دل تری. گول آن جنگ و گریز ها و جاده بستن ها را نخور. اگه چراغ سبز بانک جهانی نبود که سندیکایی در کار نبود تا تو بتونی عضو هیأت مدیره اش باشی. کتابمو نخوندی و اینهم از نتایجش.

ادامه بدیم و بریم سر یارانه ها. این که دیگر اظهر من الشمس است که این دولت قجری قرن نوزدهمی احمدی نژاد را بانک جهانی سر کار آورده است. اگر اولش کسی این را نمی فهمید، حالا که دیگه فقط خواجه حافظ شیرازی مونده که خبر نداشته باشه. فکر میکنی چرا آیت الله تمساح یزدی هم داره از فراماسون های توی دولت حرف میزنه؟ اون هم فهمیده که بانک جهانی این‌ها رو گذاشته سر کار که دستوراتش رو اجرا کنند. گفتم که مشکلت اینه که بیگ پلیتیک را نمی دانی. اگه میدانستی بیگ پلیتیک چیه اونوقت این ترفندها رو می فهمیدی. اول گذاشتند احمدی نژاد سر کار بیاد و ماجرای اسرائیل را برای رد گم کردن علم کنه. بعد هم گذاشتند که هی پشت سر هم سانتریفوژ اضافه کنه و اورانیوم غنی کنه و موشک بسازه. وقتی همه این کارها رو کردن و خیال همه راحت شد که نه بابا این احمدی نژاد نوکر بانک جهانی نیست، آنوقت آس شونو رو کردند و برگ حذف سوبسیدها رو زدند زمین. امثال تو ساده دل هم گفتند که این‌ها دستورات بانک جهانی نیست، نیازهای انباشت سرمایه است. آخه رضا جان، احمدی نژاد کجا و انباشت سرمایه کجا؟ باور نمی‌کنی برو مقاله جدید رضای من رو بخون. هر چی باشه رضای من از تو که چند تا پیرهن بیشتر پاره کرده. مسئول کارگری یک حزب گنده بوده، نشریه کارگری درآورده و کلی هم در کشف فساد در جنبش سابقه داره. برو بخون، می‌بینی که این رژیم اصلاً فقط برای غارت کشور درست شده و کاری هم به انباشت و منباشت نداره. اینی هم که می‌بینی داره دستورات بانک جهانی رو اجرا می کنه، برای همون غارت بیت الماله که بره باهاش گلوله و شوکر و گاز اشگ آور بخره. پول نفتش برای این چیزها قد نمی داد. باور کن که این چیزهایی که در مورد سرمایه داری بودن رژیم می گند هذیانهای روشنفکران برج عاج نشین است. جمهوری اسلامی کجا و سرمایه داری کجا؟ پس کراواتش کو؟

تازه رضا جان، اگه چشماتو باز می‌کردی می دیدی که این طرح یارانه ها رو فقط تو ایران نیست که دارند اجرا می کنند. این مکتب شیکاگویی ها حرامزاده هایی هستند. تو بولیوی هم ایوو مورالس رو گذاشتند سر کار که این دستوراتشون رو اجرا بکنه. توی هند هم نوچه ها شون دارند بررسی می کنند. حتی اون چاوز هم به نظر من از همین برگهاست که سر وقت روش می کنند. آن وقت تو فعال ساده دل یاد ضرورت انباشت می افتی؟ از ما بپذیر که این‌ها همه نوکرهای بانک جهانی اند. هر چی باشه ما موهامون رو توی کتابخونه ها سفید کردیم نه توی آسیاب.

راستی فکر میکنی که با اجرای این طرح کارخانه تون سر جا میمونه؟ نه داداش اشتباه می کنی. زمینهاش رو تیکه تیکه می‌کنند و می فروشند. شما و سندیکاتون و همه کارگرها هم که جمع بشید نمی تونید هیچ کاری بکنید. این دیگر سلطان شکر نیست که به همین سادگی بتونید از پسش بر بیایید. بانک جهانی است. بهتره برگردید به همان دوره سلطان شکر. اصلاً مگه اوضاع سی سال گذشته چه بدی داشت؟ سوبسیدها سر جایش بود و هر کسی هم نعمتی از این خوان یغما نصیبش می شد. راستی رضا جان، تا فراموش نکردم: انشاء الله که کار به اینجاها نمی کشه. اما اگه خدای نکرده کار به جاهای باریک کشید و مجبور شدی که کلیه ها تو بفروشی، خبرم کن. خریدار خوب سراغ دارم. نفعشم به طبقه کارگر می رسه.

اما آن نامه کذائی. آنجا که دیگر واقعاً خراب کردی. آخر دوست عزیز من، تو که سندیکالیست هستی چرا توجه کافی به این مهم مبذول نمی داری که سندیکالیستها در تمایز و دشمنی با دیگر فعالین اجتماعی و سیاسی کارگری تعریف نمی شوند؟ چرا زیر پای فعالین دیگر را خالی می کنی؟ سندیکالیستها با دوستی با دیگر فعالین اجتماعی و سیاسی کارگری تعریف می شوند. سندیکالیستها زیر پای دیگران را خالی نمی کنند. تمایز و دشمنی با دیگر فعالین اجتماعی و سیاسی کارگری ارث گرایش رادیکال درون طبقه است نه مال شما سندیکالیستها. زیر پای دیگران را خالی کردن هم به شرطی مجاز است که در راستای ستیز طبقاتی باشد. حالا میخوای پا توی کفش ما هم بذاری؟ سندیکالیست با شرافت که اینطور عمل نمی کند. حفظ وحدت طبقه کار شماست و این ایجاب می‌کند که اگر یک فعال اجتماعی و سیاسی کارگری دیگر یک سیلی در گوش تو زد، روی دیگرت را جلو بیاوری تا یکی هم بر آن‌گونه دیگر بنوازد. وحدت طلبی سندیکائی یعنی این. نه این که رو بکنی به سندیکاهای فرانسه و شروع کنی به شکوه و گلایه. من اگر جای تو بودم در همان نامه ام به سندیکاهای فرانسه از همه آنهائی که تو را متهم به کودتا در سندیکای هفت تپه کرده بودند تشکر می‌کردم تا خودشان از خجالت آب شوند. حقیقتاً فکر میکنی که این کسانی که در مورد تو این حرفها را زده‌اند آدم نیستند؟ فکر میکنی احساس ندارند؟ اشتباه میکنی عزیز دلم. همه آن کسانی که این چیزها را درباره تو گفته‌اند انسانهایی هستند رادیکال، حساس و مسئول که آن حرفها را هم از روی دلسوزی برای سندیکای هفت تپه زده اند. اما تو نه تنها از آن‌ها تشکر نکرده ای، بلکه احساسات رقیق شان را هم جریحه دار کرده ای. این دیگر اوج بی انصافی یک سندیکالیست است.

نتیجه این کارهایت به اینجا رسیده است که حالا مدافعان جدیدی هم پیدا کرده ای. اولاً که وضع قبلی ات خیلی بهتر بود که مدافعانت کمتر بودند. راستش خودمانیم، اصلاً اگر هیچ مدافعی نداشتی ایده‌آل بود. اما حالا که دوست داری مدافع داشته باشی، چه اصراری داری حرفهایی بزنی که چپ کاغذی بیاید و از تو دفاع کند. یک دفاعیه این چپ کاغذی کافی است که دودمان تو بر باد رود. می‌آمدی طوری حرف می‌زدی که ما از تو دفاع کنیم. آن وقت دودمان تو آباد می شد. هیچ‌کس هم کاری به کارت نداشت. کبریت بیخطر که کسی را به خطر نمی اندازد. مگر این همه سال عکس محمود جان را روی سایت هایمان گذاشته‌ایم به خطر افتاده است؟ عکس تو را هم میگذاشتیم کنارش و برای تو هم یک ستون ویژه درست می کردیم. آب هم از آب تکان نمی خورد. رضا جان قبول کن که اینجا هم بد جوری گند زده ای.

القصه آقا رضا،

اشکالت در این است که بیگ پلیتیک یاد نگرفته ای. اگه یاد می گرفتی می فهمیدی که هر راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت. می فهمیدی که توی این دنیای پر از حقه و کلک راههای بهتری برای رسیدن به اهداف هست. سیاست یعنی هنر بالانس و بندبازی. یعنی هنر این که هم خواستار نابودی سرمایه داری باشی و هم از وزارت کار اجازه فعالیت درخواست کنی، هم بر طبل علنیت و شفافیت بکوبی و هم اسرار مگو را مخفی نگه داری، هم استقلال طبقاتی را علم عثمان کنی و هم در جشن خانه کارگر سخنرانی کنی، هم زیرآب سندیکالیسم را بزنی و هم با سندیکاها حشر و نشر داشته باشی، هم ستایشگر رویکرد شورائی باشی و هم رهبری کاریسماتیک فتوائی راه بیندازی، هم اشک تمساح برای فقرا بریزی و هم فراخوان خرید کلیه صادر کنی، هم…. اگر خوب به دور و برت نگاه کنی، نمونه این هنرورزی را می بینی. نگاه کن و یاد بگیر.

هنرشناس نه ای، جان من خطا اینجاست.

شاد و تندرست باشی