پرش به محتوا

چه کسی می خواهد جهان عرب را تغییر دهد ـ ملت های منطقه یا آمریکا؟

طارق علی – گاردین

برگردان ناهيد جعفرپور
در باره نويسنده: طارق علی نويسنده ، فيلم ساز و مورخ بريتانيائی/پاکستانی است. همچنين وی يکی از اعضای قديمی تحريريه » نيو لفت رويو» است و مرتبا در روزنامه گاردين و لندن ريو آيوف بوک و چندين روزنامه معروف ديگر قلم می زند. وی در حال حاضرساکن لندن است.

نقشه سياسی جهان عرب فرش رنگينی است متشکل از ديکتاتوری های ملی منحط ، سلطنت طلب ها و پمب بنزين های امپرياليسم ( که به آنها کشورهای خليج می گويند). همه اينها حاصل استعمار فرانسوی و بريتانيائی است. استعماری که تجربه ای بزرگ را برای مردن منطقه به همراه داشته است. بعد از جنگ جهانی دوم سناريو تغيير نمود. بعد از اين جنگ روندی ادامه داشت که حاصلش قدرت امپراطوری آمريکا شد. يکی از پيامدهای اين روند به وجود آمدن ناسيوناليسم عربی افراط گرای ضد استعماری و از سوی ديگر گسترش صيهونيسم بود. همه اينها اتفاق افتاد ـ به مفهوم گسترده خودش ـ در چهارچوب جنگ سرد. زمانی که جنگ سرد به پايان رسيد، واشنگتن کنترل منطقه را در ابتدا از طريق حاکمين منطقه ای و بعد ها از طريق اشغال های مستقيم و ايجاد پايگاه های نظامی در دست گرفت. برای دمکراسی در اين فضا هرگز جائی وجود نداشت. اسرائيلی ها تظاهر نمودند که آنها واحه نوری در قلب های تاريک عربی هستند.

چگونه اين فاکتور ها روی انتفاذه عربی (1) که چهار ماه پيش آغاز گشت تاثير گذاشت؟

در ماه ژانويه خيابانهای کشورهای عربی به ارتعاش درآمده بود. شعار های متحد مردم ـ بدون در نظر گرفتن مذهب و تعلقات طبقاتی چنين بود:
«Al-Sha’b yurid isquat al-nizam!»
به معنی مردم می خواهند که رژيم سرنگون شود. صحنه های تونس در قاهره، سنا و بحرين تکرار می شدند. اکنون ديگر مردم عرب در اين کشورها هم تجهيز می شدند. در 14 ژانويه (2) مردم با شعار های خود در جلوی وزارت کشور تونس جمع شدند و بعد از آن بن علی و خانواده اش به عربستان سعودی متواری شدند. در 11 فوريه در نتيجه يک خيزش ملی در مصر مبارک ديکتاتور سرنگون شد. حال ديگر در اين فاصله مردم ليبی و يمن هم شورش را آغاز نموده بودند.

در عراق اشغالی (3) تظاهرکنندگان بر عليه فساد رژيم مالکی به اعتراض برخواستند و بعد ها بر عليه ارتش آمريکا و يا بهتر بگوئيم بر عليه پايگاه های نظامی ارتش آمريکا به اعتراض پرداختند.
در اردن به يک اعتصاب سراسری کشيده شد و تعداد بيشماری از قبائل شورش را آغاز نمودند. در بحرين اعتراض ها تا آنجائی بالا گرفت که شعار مردم سرنگونی رژيم سلطنتی شد.

اين توسعه باعث شد تا کشور ديکتاتوری همسايه يعنی عربستان سعودی و آقايان آنها در غرب ( که نمی توانستند عربستان را بدون رژيم سلطنتی تصور کنند) در ترس و وحشت فرو روند. در حالی که من اين مقاله را می نويسم دارودسته فاسد و بيرحم بعثی ها در سوريه برای بقای خود مبارزه می کنند.

دو فاکتور برای اين شورش ها تعيين کننده بودند. اول دلائل اقتصادی ( بيکاری گسترده، افزايش قيمت ها و کمبود اساسی ترين کالا ها) و دوم دلائل سياسی ای مانند اقتصاد فاميلی ( همه چيز متعلق به خويشاوندان ديکتاتور ها بود)، فساد، ستم و شکنجه.

مصر و عربستان سعودی در واقع دو محور اساسی اجتناب ناپذير استراتژی آمريکا در منطقه می باشند. اين امر را همين اخيرا معاون رياست جمهوری آمريکا جوی بيدن تائيد نمود و گفت که وی بيشتر نگران مصر است تا ليبی.

اما نگرانی بزرگ آنها بيشتر به اسرائيل مربوط است. زيرا که آنها فکر می کنند که يک دولت دمکراتيک غير قابل کنترل می تواند به پيمان صلح با اسرائيل پايانی دهد. تا کنون واشنگتن موفق بوده است روند سياسی در مصر را کنترل کند. آمريکا با احتياط فراوان تغييرات را هماهنگ می سازد. در صدر اين تغييرات وزير دفاع اسبق مبارک و همچنين رئيس ستاد ارتش قرار دارند. اين آخری رابطه بسيار نزديکی با آمريکا دارد.

در واقع رژيم قديمی مصر تا حد زيادی دست نخورده باقی مانده است. مهمترين پيام آنها اين است:» برگرديد سر کارهايتان و موج اعتصابات را خاتمه دهيد». پشت پرده مذاکرات ميان واشنگتن و اخوان المسلمين همچنان ادامه دارد (4).

قانون اساسی قديمی هم چنان پا برجاست و با تغييرات بسيار جزئی ازقدرت قانونی برخوردار است. جهان عرب از اينکه بتواند مدل آمريکا لاتين را تجربه کند فرسنگها فاصله دارد.

در آمريکای لاتين جنبش های اجتماعی مردم را به حرکت درآوردند و از جنبش های اجتماعی سازمان های جديد سياسی متولد شدند. آنها پای صندوق های رای رفتند و با موفقيت رفرم های اجتماعی را به کرسی نشاندند. جهان عرب هنوز با اين مسئله فرسنگها فاصله دارد. به همين دليل اوضاع اقتصادی موجود در منطقه در معرض خطر قرار ندارد.

چه در تونس و چه در مصر جنبش های مردمی گسترده هنوز کاملا بيدارند، اما آنها فاقد ابزارهای سياسی لازم برای انعکاس اراده مردم می باشند. فاز اول به پايان رسيده است و اکنون فاز دوم است: کاهش حرکات جنبش مردم.

بمب های ناتو بر روی ليبی (5) تلاشی بود از سوی غرب که سرمسئله » دمکراسی» مجددا ابتکار عمل را در دست گيرد ( بعد از اينکه ديکتاتور هايش سرنگون شدند). بمباران ها اما اوضاع را همواره وخيم تر نمودند. اين به اصطلاح تلاش برای اينکه جلوی » يک قتل عام» را بگيرند به قيمت جان صدها سرباز ليبی تمام شد. سربازانی که غالبا به اجبار به ميدان جنگ فرستاده شده بودند. به اين طريق قذافی مخوف (6) موفق شد به صورت خود ماسک ضدامپرياليستی بزند و به جمع ضدامپرياليست های دروغين بپيوندد.

در مورد ليبی متاسفانه می توان حساب کرد که مردم ليبی به هر حال بازنده اند ـ آنهم بی تفاوت از اينکه پايان ماجرا در مجموع چه باشد. اين سرزمين تقسيم خواهد شد ( به يک کشور قذافی و يک کشور با عاملين غرب که در راس آن ها تجار انتخاب شده قرار خواهند گرفت). شايد غرب موفق شود همچنين ثروت های اجتماعی و مجموعه ذخاير نفتی اين کشور را هم تحت کنترل خويش درآورد. بنابراين اين همه نمايش «عشق به دمکراسی» ( درست بمانند حمله به ليبی) در صحنه های بازی ديگر منطقه اتفاق نيافتاده است.

بحرين: آمريکائی ها به سعودی ها چراغ سبز دادند که به آنجا حمله کنند و دمکرات ها را سرکوب کنند. آنها چراغ سبز دادند تا بين مذهبی ها انشعاب راه بياندازند و روند های سری را سازماندهی کنند و تظاهرکنندگان را محکوم به مرگ نمايند. بحرين امروز يک زندان بزرگ شده است ـ يک نوع مخلوط سمی از گوانتانامو و عربستان سعودی.

در سوريه دستگاه امنيتی با صلاحديد دارودسته اسد کشتار می کنند. با اين وجود موفق نشده اند جنبش دمکراسی خواه را متوقف سازند. در سوريه اپوزيسيون از سوی اسلاميست ها کنترل نمی شود. اين اپوزيسيون متشکل از ائتلافی گسترده از اقشار متفاوت اجتماعی و نمايندگانشان می باشد ـ البته بغير از طرفداران سرمايه داری که همچنان طرفدار رژيم سوريه هستند.

روشنفکران سوريه بر خلاف روشنفکران ساير کشور های عربی در کشور مانده اند. آنها در زندان بسر می برند و شکنجه می شوند. سوسياليست های سکولار مثل رياض ترک (7) و بسياری ديگر در يک جنبش زيرزمينی فعال هستند ـ در دمشق و حلب همچنان فعالند.
هيچکسی خواهان حمله نظامی غرب به سوريه نيست. آنها يک عراق دوم و يا ليبی دوم نمی خواهند. زيرا برای آمريکائی ها و اسرائيلی ها بهتر است که اسد بر قدرت بماند. البته آنها در مورد مبارک هم همين را می خواستند اما تاس بازی هنوز نيافتاده است.

در يمن، مستبد حاکم علی عبدالله صالح صدها غير نظامی را به کشتن داده است. اما ميان ارتش انشعاب شده است. آمريکائی ها و سعودی ها مايوسانه در يمن تلاش می کنند تا يک ائتلاف را به وجود آورند ( به مصر توجه شود). اما جنبش مردم با هر معامله ای با حکومتيان خط کشی کرده است.

آمريکائی ها بايد با شرايط سياسی جديد جهان عرب کنار بيايند. در آخر چه خواهد شد؟ برای تشخيص و پيش بينی هنوز زود است. ما تنها می دانيم که هنوز هيچ چيز تمام نشده است.
يادداشت ها:

(1) http://www.guardian.co.uk/world/arab-and-middle-east-protests

(2) http://www.guardian.co.uk/global/blog/2011/jan/14/tunisia-wikileaks

(3) http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2011/apr/25/united-states-troop-presence-iraq-long-term

(4) http://en.wikipedia.org/wiki/Muslim_Brotherhood

(5) http://www.guardian.co.uk/world/libya

6) http://www.guardian.co.uk/world/muammar-gaddafi

7) http://en.wikipedia.org/wiki/Riyad_al_Turk

اصل مقاله:
Who Will Reshape the Arab World: Its People, or the US?

بر گردان به آلمانی:
Andrea Noll

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: