اریک مارگولیس
برگردان ناهيد جعفرپور
04.03.2011 Antiwar.com
در باره نويسنده: اريک مارگوليس ژورناليست آلبانيائی/ آمريکائی است. مقاله وی در نيويورک تامز، تريبون بين المللی هرالد، لوس آنجلس تايمز و تايمز لندن چاپ گرديده است.
تب جنگ بر عليه ليبی ايالات متحده و کانادا را گرفتار نموده است. قذافی بعد از 9 سال استراحت بعنوان متحد منفعت رسان غربی ها، اکنون مردی است که همه بايد از وی متنفر باشند:”
” بر عليه ليبی برخيزيم! مرگ بر مستبد تری پوليس! اين ها فريادهای جديد جنگی و آهنگ کشتارهای جمعی جديد راست های آمريکای شمالي، رسانه ها و نئوکونزرواتيو هاست.
بنظر می رسد که راست ها در حال حاضر بهترين موقعيت را در جنگ داخلی ليبی ديده اند که در آن می توان از دست قذافی که مورد تنفر مردم کشورش است راحت شوند و نفت بسيار مرغوب ليبی را آزاد نمايند و موج قيام های منطقه را مهار سازند. قيام هائی که اکنون جهان عرب را شعله ور ساخته است.
اين آهنگ را ما در گذشته يکبار ديگر قبل از حمله به عراق شنيديم:
:” يک ديکتاتور شرور که مردمش را آزار می دهد و به آنها ستم می کند و دريائی مملو از نفت و ارتشی مملو از تسليحات خطرناک دارد”.
رئيس جمهور اوباما به تصميمی جديد نزديک شده است که به ليبی حمله کند و محدوده ممنوع هوائی رادر کنترل خود قرار دهد. نيروی دريائی ارتش آمريکا به سواحل ليبی نزديک می شود.
رهبران ايالات متحده آمريکا، امارات متحده، فرانسه و آلمان که با علاقه تا کنون از قذافی دفاع کرده اند و از وی نفت خريده اند و پول از وی دريافت نموده اند به ناگهان از وی يک شيطان می سازند و حمله به ليبی توسط آمريکا، امارات متحده، فرانسه و کانادا مجددا بعنوان يک ماموريت بشردوستانه توجيح می گردد تا بدين وسيله آنان غير نظاميان ليبی را از دست حملات کشنده هوائی قذافی نجات دهند.
آنها هيچگاه اشاره ای به 65 غير نظامی افغانی که همين اخيرا توسط حمله هوائی آمريکا بقتل رسيدند و يا 9 جوان افغانی که در هنگام جمع آوری هيزم در هفته گذشته اسير هليکوپتر های جنگنده آمريکا شده و بقتل رسيدند نمی کنند. همچنين اصلا اشاره ای به حملات هوائی آمريکا به پاکستان، سومالی و يا يمن که بيشترين غير نظاميان را اسير مرگ نمود نمی کنند.
گزارش هائی در باره نيروهای ويژه ايالات متحده آمريکا و امارات متحده و فرانسه و شايد کانادا در شرق ليبی وجود دارد. گزارش از اينکه آنها نيروهای نامنظم ضد قذافی را آموزش می دهند و مسلح می کنند و حتی به جنگ می فرستند. در ابتدا در داخل آشوب به وجود می آوردند و سپس فرياد کمک از خارج را سر می دهند. اين حقه ديگر مدتها است که قديمی شده است.
قبايل شرق ليبی و شهر بن قاضی هميشه بر عليه قذافی بوده اند. سرويس امنيتی امارات متحده مدت هاست که در اين منطقه فعال است. حتی اين تلاش امارات متحده که قذافی را بقتل برسانند در شهر بن قاضی طراحی شده است.
ليبی بسيار شکننده شده است و بنظر می رسد که پايه هايش در حال فروپاشی است. ليبی در ابتدا در سال 1951 کشوری متحد شد آنهم بعد از آن که سه منطقه مستقلش يعنی:
Tripolitania, Cyrenaica und Fezzan
با هم متحد شدند. اما هم اکنون جنگ داخلی منطقه ای و قومی مجددا گسترش می يابد و اين مسئله باعث می شود که قدرتهای تشنه نفت مرغوب ليبی اين کشور را محاصره نمايند. ليبی هم می تواند سرنوشتی چون عراق و افغانستان پيدا کند و تکه تکه شود.
واشنگتن بعد از اينکه بيليون ها دلار هزينه جنگ عراق و افغانستان نمود هم اکنون مجامع امنيت ملی اش ( به کسانی که در بريتانيا بعنوان ” امپرياليست ها معروفند” در آمريکا اين نام را داده اند) با علاقه خواهان حمله به ليبی شده اند. طرح هائی چون حمله به ايران و يا پاکستان به بعد ها موکول گشت زيرا که ذخاير نفتی ليبی استثنائی است و نبايد آن را از دست داد.
با اين وجود در همين آمريکا هم هنوز صدا هائی وجود دارند که از عقل صحبت می کنند. برای مثال روبرت گيتس وزير دفاع آمريکا بر عليه يک منطقه ممنوع هوائی و يا حمله از زمين به ليبی است و اخطار کرده است که آمريکا نبايد ريسک وارد شدن به سومين جنگ بزرگ را بکند زيرا که نمی تواند هزينه آن را بپردازد. آنهم زمانی که 40% دلار های خرج شده توسط دولت آمريکا از چين و ژاپن قرض گرفته شده است.
اما کانادا هم از آن زمان که مستعمره کوچک کانادائی خويش را در افغانستان به پيش می برد توسط ويروس نئوامپرياليست ها گرفتار شده است بطوری که نخست وزيرش می گويد که متاسف است که در جنگ عراق حضور نداشته است و اکنون وی به طبل جنگ بر عليه ليبی می کوبد.
گيتس رئيس اسبق سازمان سيا درست می گويد وقتی که اظهار می دارد که منطقه ممنوعه هوائی در آينده نزديک منجر به حمله زمينی ارتش آمريکا به ليبی می شود و آمريکا را در وسط يک جنگ قومی گيج کننده قرار می دهد. جنگی که هيچکس در واشنگتن اوضاع آنرا نمی تواند پيش بينی کند. دقيقا همان چيزی که اکنون در افغانستان در حال وقوع است. جائی که آمريکا در ميان يک جنگ داخلی بين متحدين تاجيکی/اوزبکی و اکثريت پشتو ها قرار گرفته است.
جنگ عراق که در آغاز ” يک بازی بچه گانه” ناميده می شد، اکنون 50000 سرباز آمريکائی را در خود دارد که هرکدام سالانه يک ميليون دلار برای آمريکا خرج دارند. ايالت متحده آمريکا همواره هر چه عميق تر به درون اختلافات در سومالي، يمن، و مرزهای شمال غربی پاکستان فرو می رود و همين اخيرا در جيبوتی. آيا ليبی می تواند آن حصيری باشد که پشت شتر را می شکند؟ شايد؟ و شايد هم نه. حمله به ايران مطمئنا می توانست اين کار را کند. در حال حاضر به شکرانه قذافی تهران می تواند نفسی بکشد.
کسی که از اين نمايش لذت می برد اوساما بن لادن است ( البته اگر از اين حرکت کنيم که زنده است). هدف بن لادن همواره سرنگونی رژيم های دست نشانده آمريکا در جهان اسلام بوده است. حمله به هدف های غربی در درجه دوم اهداف وی قرار داشته است.
قذافی اصلا خيلی هم بيراه نگفت زمانی که وی القاعده را مقصر قيام در ليبی خواند. البته بن لادن سر نخ جنگجويان ليبی را در دست نداشت اما فلسفه انقلابی القاعده و مبارزه ضد غربی اش مطمئنا بسياری از جوانان را از مراکش تا بنگلادش مجذوب نمود.
اين بزرگترين مشکل واشنگتن خواهد بود که حمله به ليبی آتشی را که در جهان عرب شعله می زند را گسترش خواهد داد و شعله ور ترش خواهد نمود و باعث خواهد شد تا يک جهاد ضد غربی منطقه ای شکل گيرد و اين خود استراتژی مورد علاقه بن لادن است: که ايالت متحده آمريکا را در جنگ های کوچک بسياری در جهان اسلام قاطی کند و بدين شکل آنها را از بين ببرد. تا کنون ايالات متحده آمريکا هم با اين نقشه بزرگ اوساما بين لادن همکاری نموده است.
روشنگری