منتشر شده در سایت آوت لوک ایندیا
10 نوامبر 2010
outlookindia.com
برگردان از انگلیسی : پازل
نوام چامسکی میان افرادی که نسبت به خبرهای رسانههای لیبرال و پروپاگانداهای دولتی شک دارند، به صورتی متفاوت دنبال میشود. او به سرعت انتقاد می کند، دانش او بسیار است، صدای او متقاعد کننده است و انسانیت عمیقی در وجود او نهفته است. این استاد ۸۲ ساله و بازنشسته زبانشناسی در دانشگاه امآیتی در بوستون تا کنون حدود ۱۰۰ کتاب نوشته و ریشسفید زبانشناسی مدرن محسوب میشود. با این حال، در جهان خارج از دانشگاه، او یکی از منتقدین آمریکاست که برحسب غریزه، نفاق را در قدرت نمایان میکند. اعتبار علمی او به حدی است که نیویورک تایمز از او به عنوان مهمترین روشنفکر زنده ، یاد میکند.
در پانزدهمین سالگرد چشمانداز، اجاز اشرف(Ajaz Ashraf) و انوردا رامان(Anuradha Raman) از طریق تلفن با چامسکی مصاحبهای انجام دادند و از او دربارهٔ بحرانهای رسانهای موجود پرسیدند. این سوالها شامل سوالهای اصلی خوانندگان میباشد : آیا رسانهها واقعا آزادند؟ با اینکه بازیچه دسته بزرگان یا دولت میباشند؟ چگونه پروپاگاندا را از خبر تشخیص دهیم؟ صحبت ها چامسکی نیز مانند نوشتههایش درخشان و خالص هستند، او می گوید : بحران موجود در رسانه ها بیشتر ناشی از روشنفکری همراه با دروغ است تا حذف منابع درآمد. او اظهار نظر جالبی را نیز عنوان میکند : مانند اینکه رسانهها در پاکستان پر جنب و جوش تر از هند هستند.
در اینجا به گزیدهای از این مصاحبه میپردازیم :
چرا شما از رسانههای آزاد به عنوان یک افسانه یاد میکنید؟ من یاد نکردم. برخی از دوستان و همکارانم این را میگویند. نظر خود من این است که رسانهها و رسانه های بزرگ، مانند نیویورک تایمز و …، به رسانههای آزاد نزدیک هستند. البته، در اینجا معنی لیبرال حمایت از قدرت دولتی، خشونت دولتی و جنایات دولت است. من ،مفاهیم لیبرالی مانند، کم و بیش در خدمت حقوق مدنی بودن، برنامه های اجتماعی داشتن و تقریبا چیزی به نام دموکراسی اجتماعی که در بسیاری از نقاط جهان مرسوم است را انکار نمیکنم. آیا فکر میکنید این رسانههای به اصطلاح لیبرال به این مقصد کمک میکنند؟ بله ، تا حدودی، اما تعهد عمده آنها به مراکز قدرت دولتی و خصوصی است. به عنوان مثال، امروز حملات عمده ای بر حقوق مدنی وجود دارد، اما بدلیل اینکه این حملهها از سوی دولت اوباما صورت میگیرد، رسانهها در این زمینه سکوت کردهاند.
«وظیفه روشنفکران و رسانه ها این است که مطمئن شوند،عامه مردم آرام و فرمانبر هستند. این دیدگاه لیبرال است. »
آیا جنگهای اخیر آمریکا در ذهن شماست؟
به محض اینکه برنامههای حمله به عراق اعلام شد، رسانهها شروع به انجام پروپاگاندایی بزرگ برای حکومت کردند. برای جنگ ویتنام و خشونتهای دولت نیز وضع به همین منوال بود. رسانه ها لیبرال نامیده می شود، به همان دلیل که اوباما لیبرال حساب میشود. برای مثال، او به عنوان منتقد اصولی جنگ عراق درنظر گرفته میشود. چرا؟ چون، درست در آغاز، او گفت که این یک اشتباه استراتژیک است. این تا حدی لیبرال است. شما میتوانید در نوشتههای موجود در پراودا (Pravda) در سال ۱۹۸۵ همین موضوع را ببینید. مردم میگفتند که حمله به افغانستان یک اشتباه استراتژیک است. ژنرالهای آلمانی هم حمله به استالینگراد را یک اشتباه استراتژیک میدانستند. اما ما به اینها نقد اصولی نمیگوییم.
شما یک بار گفتید ، «پروپاگاندا برای دموکراسی مانند خشونت است برای تمامیتخواهان «، آیا نظر شما این است، که پروپاگاندا به نخبگان کمک میکند که خواستههای مردم را کنار زده و ظرفیت مردم را برای انتخابهای سیاسی پایین بیاورد؟
بله به وضوح هدف آنها این است. اگر به ۱۹۲۰ بازگردیم، میتوانیم به این وقایع به طور قطع پروپاگاندا بگوییم. اما این کلمه با آلمان نازی در دهه ۱۹۳۰ مزه بدی پیدا کرد. بنابراین، این کار دیگر پروپاگاندا نامیده نمیشود. اما آنها در زمان ۱۹۲۰ حق داشتند. صنعت بزرگ روابط عمومی، به عنوان مثال، هدفی مبنی بر کنترل خواستهها و عقاید مردم دارد. مفسران لیبرال ، مانند والتر لیپمان(Walter Lippmann)، میگویند: ما باید رضایت ایجاد کنیم و زشتیها را از تصمیمگیری خارج کنیم. ما افراد مسئول هستیم، ما باید تصمیم گیری کنیم و ما باید از زیر پا قرار گرقتن توسط خشم مردم به جان آمده محافظت شویم. در فرآیند دموکراسی ما شرکتکننده و مردم تماشاگران هستند. و وظیفه ی روشنفکران ، رسانه ها و بقیه این است که مطمئن شوند مردم آرام، ساکت و فرمانبر هستند. این دیدگاه قسمتی از منشور لیبرالیزم است. بله ، من شک ندارم که رسانه ها به این شکل لیبرال هستند.
با چه مکانیزمی رسانهها به بلندگوی دولت یا نخبگان تبدیل میشوند؟
بسیار سرراست است. در مقدمه مزرعه حیوانات،که عملا هیچ کس تاکنون آن را نخوانده، زیرا منتشر نشده بود، جورج اورول می نویسد که بریتانیا (مخاطب نوشتههای او) نباید از طنزهای او در برابر دشمن تمامیتخواه از خود راضی شود. او میگویید:در انگلستان آزاد، بدون کاربرد فشاری دیدگاههای غیرقابل قبول به صورت داوطلبانه سرکوب میشوند. او می گوید دلیل این اتفاق این است که مطبوعات متعلق به افراد ثروتمندی میباشد که اجازه مطرح شدن بعضی مطالب را مطمئنا نمیدهند. در دوره مدرن تر ، به طور کلی ، رسانه ها یا خود شرکتهای بزرگی هستند، یا اینکه به شرکتهای بزرگ یا دولت وابستهاند. دلیل دیگر ، شاید بیشتر قابل توجه، این است که اگر شما تحصیلات خوبی داشته باشید، به این امر مجاب شدهاید که بعضی چیز ها را نباید یاد کرد یا نوشت.
«رسانههای غربی به فرهنگ روشنفکری تعلق دارند که آنالیز و انتقاد از دولت ها را محدود میکند.»
مثل چی؟
برای مثال ،شما هیچ گاه نمیگویید که حمله به عراق، یک جنایت جنگی، همانند آنچه به خاطرش عدهای در نورنبرگ به دار آویخته شدند، بود. چیزی که شما گفتید، یک خطای استراتژیک بود، مانند آنچه حزب کمونیست در سالهای ۱۹۸۰ میگفت. آنها مجبور بودند. در غرب، این اجبار وجود ندارد، بلکه تنها کمک داوطلبانه به این فرهنگ فکری است که انتقاد، بررسی و گزارش در مورد کارهای دولت را محدود میکند. نگاهی به روزنامهٔ صبح امروز نیویورک تايمز بیاندازید. یک مقاله از یک خبرنگار خوب، ستیون لی میرز(Lee Myers)، وجود دارد که میگوید، عراق مشکلات زیادی با جنگهای فرقهای دارد و این هرجومرج موجود، همه نتیجهٔ دموکراسی هستند. من این چنین فکر نمیکنم. من آن را نتیجهٔ حملهٔ آمریکا به این کشور میدانم. اما شما نه میتوانیدبه این موضوع فکر کنید و نه این را بازگو کنید.
بنابراین، به یک معنا، ساختار رسانه ها اساسا منعکس کننده ساختار نابرابر جامعه ما است.
بله، این بازتابدهندهٔ ساختار قدرت است، که تعجب برانگیز نیست.
در چنین سناریویی، آیا فکر میکنید که حقیقت گریزان است؟
برمیگردیم به همان مقالهٔ نیویورک تایمز. هر کسی که اخبار عراق را در ۷ سال گذشته دنبال کرده باشد میتواند در ذهن خود این را مجسم کند که، مثلا جنگهای فرقهای کنونی عراق نتیجه بی رحمی و خشونتهای هنگام و پس از حمله به این کشور است. اما این نظرها در روزنامهها منعکس نمیشوند. هر روز که روزنامه میخوانی یا تلویزیون نگاه میکنی، تعدادی تصویر میبینی که میان انبوه مردم غرق میشوند. انبوه مردم وقتی برای تحقیق دربارهٔ این موضوعات ندارند.
آیا فکر میکنید که مردم در غرب – و هماکنون در هند – روزنامهها را کنار گذاشته و به سمت اینترنت میروند چون دیگر به روزنامهها اعتماد ندارند؟
در ایالات متحده، این تا قسمتی درست است. اما این بخشی از یک اتفاق بزرگتر است که در انتخابات نیز قابل مشاهده است. اکثریت بزرگی از جمعیت از همه چیز دلسرد شده است. این افراد ضد دولت، ضد سرمایه، مخالف احزاب سیاسی، چه جمهوریخواه چه دموکرات، متنفر از کنگره و بیاعتماد به دانشمندان و متخصصین هستند . انگار که زندگی آنها از هم پاشیده است. بله، این افراد رسانهها را دوست ندارند. سپس این پرروپاگاندا به وجود میآید، که رسانهها به چه میزان سوسیالیست هستند و … . بحثهای زیادی وجود دارد، که رسانههای امروزی توان مقاومت دربرابر اینترنت را ندارند. در این مورد من بسیار تردید دارم. من هفتهٔ گذشته در مکزیک بودم و مکزیک، به شما یادآوری می کنم، کشور فقیری است. دومین روزنامه پرطرفدار در مکزیک ، لاجورنادا (La Jornada)، رزونامهٔ بسیار با کیفتی است تا آنجا که من میدانم. این روزنامه تقریبا هیچ تبلیغی ندارد، چون دولت از آن متنفر است، سرمایهداری با آن مشکل دارد. آنها از کمکهای خوانندگان روزنامه زنده هستند. چرا این اتفاق در یک کشور ثروتمند اتفاق نمیافتد. دلیل آن است که مردم در مکزیک به لاجورنادا اطمینان دارند. شما میبینید که آنها کار خود را به خوبی انجام دادهاند، شما افرادی را در خیابان میبینید که به خواندن این روزنامه مشغول هستند. شما از آن یاد میگیرید. من سه هفته در هندوستان و یک هفته در پاکستان بودم. یکی از دوستان من در اینجا، اقبال احمد، به من گفت که من از آزادی،باز و غنی بودن روزنامههای پاکستان نسبت به هند شگفت زده خواهم شد. در پاکستان ، من رسانههای به زبان انگلیسی را خواندم که در میان قسمت کوچکی از جمعیت مخاطب دارند. ظاهرا، دولت، صرفنظر از اینکه سرکوبگر است، مایل است به آنان بگوید که راحت باشید و ما شما را آزار نمیدهیم. بدین شکل که آنها در این امر دخالت نمیکنند.
«رسانههای لیبرال امروز حرفی از نقضهای حقوق بشر که توسط دولت اوباما انجام میشود، نمیزنند.»
رسانهها در هند نیز آزاد هستند، دولت قدرت کنترل آنها را ندارد. اما آنچه دیدم نقدهای محدود و با اطلاع کم، که خیلی موضوعات را مطرح نمیکنند. آنچه من دیدم یک نمونهٔ کوچک بود. البته مطالب خوب هم در رسانههای هند یافت میشود، مانند هیندو و چندتای دیگر. ولی این تصویر (در هند) مرا شگفت زده نکرد. در واقع وضع رسانهها، در بقیه کشورها فرقی ندارد. وضعیت مکزیک غیر معمول است. لا جورنادا تنها رسانهٔ مستقل این نیم کره است.
راه حل شما برای همهٔ اینها چیست؟ آیا اینترنت تنها راه خروج است؟
آنچه باید انجام شود فقط به رسانه مربوط نیست. باید به توسعهٔ اهرمهای دموکراتیک در جامعه پرداخت، فرهنگی دموکراتتر. تا زمانی که نخبگان جامعه، میخواهند که عموم مردم را در پسزمینه،آرام و به سوی یک هدف، داشته باشند،تغییری حاصل نمیشود. نگاهی به تاریخ صنعت روابط عمومی و تبلیغات که ما هماکنون داریم، بیاندازید. اینها در آزاد ترین کشورهای دنیا -ایالات متحده و انگلستان – در بحبوحهٔ جنگ جهانی اول توسعه یافتند. تصادفا، این همان زمانی بود، که لیپمان مینوشت. این امر بسیار آرام توسعه یافت، بدون توجه به اینکه این آزادی با مبارزات مردمی به وجود آمده است و جمعیت با زور کنترل نخواهد شد. بنابراین ، اینگونه تصور شد که باید رفتارها و عقیدهها را کنترل کرد. در روزنامههای تجاری آن زمان (۱۹۲۰) میتوان پرشمار به مقالههای دست پیدا کرد که به جهتدهی مردم را به سوی زندگیهای رویایی و مصرف بیش از حد سوق میدهند. اگر ما مردم را به چیزی مشغول کنیم، آن هم دست از سر ما بر میدارند و ما نیز میتوانیم به کارهای خود بپردازیم. شما همین امر را در هند میبینید.
«چیزی که من در رسانههای هند دیدم، اطلاعات محدود و ناکافی بود. این خیلی چیز ها را مسکوت میگذارد. »
نگرانیهای خانوادهها، رسانههای هند را پرکرده است. بعضی از مردم معتقد هستند که این باعث میشود تا صاحبان سرمایه نیز وارد این بازی شوند و به مشکلات اساسی بپردازند. به عنوان مثال، همانطور که کاترین گراهام(Katherine Graham) خود را برای انتشار رسوایی واترگیت در واشینگتون پست به خطر انداخت .
رسوایی واترگیت فقط یک پوشش خبری بود. واترگیت اهمیت چندانی نداشت. درست همان زمان با رسوایی واترگیت – این خیلی چیزها را در مورد رسانه و فرهنگش در اختیار میگذارد – یک عملیات ترورستی دولتی در دادگاهها نمایان شد. این برنامه کوینتلپرو (Cointelpro) نام داشت و توسط افبیآی از زمان دولت کندی تا نیکسون اداره میشد. این گروه ابتدا اهداف خود را میان حذب کمونیست، سپس پرتوریکوییها، گروههای ضد جنگ، گروههای طرفدار حقوق زنان و از چپهای جدید و … انتخاب میکرد. این یک موضوع جدی بود و به معنای واقعی کلمه ترورهای سیاسی را تداعی میکرد.این وقایع همزمان با واترگیت اتفاق افتاد. با وجود مهم بودنش کسی به آن توجه نکرد. کوینتلپرو چهرهای واقعی از دولت نشان داد. بنابراین، لاپوشانی شد، هنوز هم لاپوشانی میشود، برای همین مردم از این وقایع اطلاعی ندارند. واترگیت، از سوی دیگر، یک رسوایی کوچک بود. رسوایی اصلی در مورد واترگیت نیکسون این بود، که او، به سراغ افراد ثروتمند و با نفوذ رفت.
پس واترگیت نوعی مبارزهٔ داخلی میان نخبگان بود؟
این مبارزهٔ کوچکی بود که بعدها بزرگ شد. واشنگتن پست هم کار مهمی کرد که این مطلب را انتشار داد ولی من آن را یک شجاعت بزرگ نمیدانم.
آیا روزنامههای که به صورت خانودگی اداره میشوند بهتر از روزنامههای شرکتی هستند؟
این یک انتخاب سخت است. به روپرت مرداک(Rupert Murdoch) نگاهی بیاندازید. او صاحب یک بخش بزرگی از روزنامهها میباشد. آیا این چیز خوبی است؟ چیز خوب کنترل دموکراتیک است.
چگونه میتوانیم این کنترل دموکراتیک را اعمال کنیم؟ آیا شما رسانههای اداره شونده یا پشتیبانی شونده توسط گروههای مردم را در ذهن دارید؟
بهترین زمان آزادی مطبوعات در جامعههای آزاد ایالات متحده و بریتانیا در اواخر قرن ۱۹ام بود.آنزمان تنوع زیادی در مطبوعات وجود داشت، روزنامهها توسط کارگران کارخانهها، گروههای مذهبی و دیگران اداره میشدند. بسیاری از مردم در این امر درگیر بودند. این روزنامهها نشاندهندهٔ طیف گسترده افکار بود و به تعداد زیاد هم خواننده داشت. این بهترین زمان طروات سیاسی در آمریکا بود.در انگلستان تلاشهایی برای کنترل و سانسور مطبوعات انجام شد. اما به سرانجامی نرسید. اما دو چیز، مسیر را تغییر داد. نخست اینکه، برای یک شرکت آسان بود، که روزنامهٔ خود را با سرمایهٔ هنگفتی که داشت، راهاندازی کند. دومین عامل، تبلیغات، و اتکا به تبلیغات بود . تبلیغ سودآور است. روزنامهها به تبلیغات وابسته شدند و برای همین در برابر خواستههای شرکتهای تبلیغکننده سر تعظیم فرود آوردند. اگر شما یک نگاه به نیویورک تایمز، بزرگ ترین روزنامهٔ جهان، بیاندازید، با مفهوم «سوراخهای خبری»، آشنا میشوید. این بدان معناست که، عصرها که برای روزنامهٔ روز بعد برنامه ریزی میشود، آنها ابتدا شروع به ایجاد چیدمان برای تبلیغات موجود میکنند، برای اینکه این قسمت مهمترین بخش روزنامه است. بعد در فاصلههای موجود میان تبلیغات خبرها را جایگزاری میکنند. در تلویزیون یک مفهوم «محتوی و پر کردن» وجود دارد. محتوا تبلیغات است، میان تبلغیات را با یک تعقیب و گریز ماشین، یا یک فیلم (سکسی) یا هرچیزی که تماشگران را برای دیدن تبلیغات بعدی پای تلویزیون نگه دارد، پر میکنند. این یک پدیدهٔ طبیعی است، وقتی رسانهها به تبلیعات متکی باشند. البته این معادله روزنامهها را تحت تاثیر قرار میدهد. فرض کنید، یک روزنامه شروع به انتشار این حقیقت کند، که جنگ عراق عامل خرابی و وضع موجود این کشور است. این تلویزیون یا روزنامه نمیتواند هیچ تبلیغات دریافت کند. و ما باز میگردیم دوباره به این گفتهٔ اورول، درباره فرهنگی که در آن نخبهها و دانشگاهها بااین تفکر پرشدهاند، که چیزهایی وجود دارند که نباید بازگو شوند.
ترجمه شده از این منبع