پرش به محتوا

از جنگ بر علیه ایران جلوگیری کنیم

Rödiger Göbel

Jungewelt.de
برگردان ناهيد جعفرپور

از سوی اتحاديه صلح آلمان فراخوانی برای جمع آوری امضا در جهت توقف تدارکات جنگ و لغو تحريم ها بر عليه ايران ارائه گشته است. در اين رابطه مصاحبه ای با کلايوس هارتمن يکی از شخصيت های جنبش صلح انجام پذيرفته است که به فارسی برگردانده می شود.
پرسش: از سوی اتحاديه صلح کاسل در سرتاسر آلمان آکسيون جمع آوری امضا با قصد خاتمه دادن به جنگ افغانستان در حال انجام است. حال آزاد انديشان جنبش صلح آکسيونی بر عليه خطر جنگ بر عليه ايران آغاز نموده اند. آيا اين آکسيون به معنی کنار گذاشتن آکسيون اولی است؟ آيا هنوز شما خواهان عقب نشينی ارتش آلمان از افغانستان می باشيد؟
پاسخ: طبيعتا من از خواست خروج فوری ارتش از افغانستان دفاع می کنم. من با وجود اينکه در فراخوان آمده است که بايد فورا مقدمات خروج از افغانستان آغاز شود، اين فراخوان را امضا کردم. ما آزاد انديشان همان در ماه فوريه در يک فراخوانی که خودمان داده بوديم روشن نموديم که جنگ افغانستان يک جنايت بر عليه بشريت است و اين مسئله در فراخوان جديد جايش خالی است.
پرسش: اما بنظر می رسد که شما از محوری کردن مشکل افغانستان خوشتان نمی آيد؟
پاسخ: محوری کردن تجهيز عمومی بر عليه عمليات ارتش آلمان در افغانستان کار غلطی نيست اما در اين ميان اجازه نداريم تهديدات دائمی آمريکا و اسرائيل را بر عليه ايران ناديده بگيريم و يا آگاهانه از روی آن بگذريم؟ همچنين ديگران هم در جنبش صلح اين تهديد را ديده اند و خواهان جمع آوری امضا با شعار» نه به جنگ بر عليه ايران، آری به راه حل سياسی» می باشند.
پرسش: بله اما مثل اينکه شما از اين فراخوان هم راضی نيستيد؟
پاسخ: دقيقا برای اينکه در اين فراخوان خواسته های از آلمان مبهم می باشند: «دست از هرگونه تهديد که باعث براه افتادن يک جنگ می شود، برداريد». بخاطر بياوريم چگونه جنگ بر عليه يوگسلاوی و يا عراق زمينه چينی شد. دروغ و اتهامات جعلی که توسط آن شورای امنيت تحريم هائی را بر عليه آنها وضع نمود. درست مثل امروز در باره ايران». بايد در فراخوان اين تهديدات را با نامشان بکار برد. ما خواهان لغو تحريم ها بر عليه ايران هستيم.
پرسش: آيا اينجور نيست که پيروزی جنبش صلح در مسئله افغانستان باعث می شود که جنگ طلبان در کل ضعيف بشوند؟
پاسخ: چرا ناکامی غربی ها در افغانستان بهانه ای برای شروع صحنه جنگی جديدی در ايران نباشد؟ آيا اوباما با وجود گرفتاريشان در عراق جنگ بر عليه افغانستان را گسترش نمی دهد؟ برای اثبات به تجربياتی گذشته رجوع می کنيم: در سال های 1980 آمريکائی ها در عراق جنگی را با نمايندگی در ايران شروع کردند تا بدينوسيله هر دو کشور هم ديگر را ضعيف سازند. سپس در سال 1990 عراق «دعوت» به کويت شد تا دست آخر اين کشور مجازات شود. زمانی که عراق از اين ماجرا بيرون آمد، آنها تسليحات کشتار جمعی را بهانه کردند تا عراق را برای هميشه شکست دهند. جنگ شکست خورده اسرائيل بر عليه لبنان در سال 2006 می بايست سوريه را برای هميشه ضعيف سازد. کوتاه بکنم: تمرکز بر روی مشکل افغانستان می تواند به امپرياليسم ميدان بازی بيشتری برای بازی کردن درجبهه های ديگربدهد. برای مثال در توسعه جنگ در پاکستان يا عمليات جديد در يمن يا سومالی.
پرسش: بسياری از طرفداران صلح مشکل را اينگونه می بينند که: اکثريت بزرگی از آلمانی ها جنگ افغانستان را رد می کنند اما اين خواست تاثيری در سياست ندارد. آيا نبايد اين اعتراض در شکل اعتراض عمومی خيابانی خود را نشان دهد.
پاسخ: در اينجا ما بايد نقادانه از خودمان سئوال کنيم که کجای کار ما غلط است؟ من يک تضاد ميان بررسی های خوب در کنفرانس ها و فراخوان هائی که با فرموله های بد و مبهم به افکار عمومی ارائه می شوند، می بينم.
در فراخوان تظاهراتی که در ماه فوريه در برلين انجام پذيرفت، آمده است که:» مردم افغانستان احساس … آزادی نمی کنند بلکه احساس اشغال دارند واين تغذيه ای برای مقاومت مسلحانه است. و در بيانيه سال نو مسيحی 2009 آمده است:» جنگ در افغانستان به لحاظ نظامی موفقيت نخواهد داشت…… زيرا که تاريخ به ما آموخته است که رهبريت خارجی زمينه ای برای رشد مقاومت است……… امنيت آلمان از طريق جنگ ببازی گرفته می شود». منظور چيست؟ چه کسی اين سخن را می گويد؟ چه کسی نمی تواند اين جنگ را به لحاظ نظامی برنده شود؟ ما کی هستيم و ديگران کی هستند؟
کسی که اين چنين فرموله هائی را در فراخوان ها می آورد بنظر می رسد که با ناتوانی چشم انداز های قربانيان را از آنها می گيرد. من حداقل از خودم حرکت کنم همواره در جانب کسانی که مورد حمله قرار می گيرند قرار دارم و از اين روی از رشد مقاومت در ميان آنها استقبال می کنم. اما دوستداران صلح که به تغيير تحولات رهبران چشم دارند و در چارچوب خواسته های رهبران بر عليه جنگ تحليل می کنند، نبايد تعجب کنند اگر که چنين مواضعی که تفکرهای انتقادی را فلج می کنند، همينطور از بلند شدن مردم جلوگيری کنند.
مسئله تعيين کننده ديگر اين است که جنبش صلح چگونه مانور دفاعی می گيرد: جنگ بر عليه افغانستان با يک دروغ آغاز شد: جنگ بر عليه مبتکرين ضربات 11 سپتامبر 2001. در باره اين عمليات تروريستی تئوری های توطئه گرانه غيرقابل باور گسترش داده شده از سوی دولت غير قابل اعتماد آمريکا از ترس مورد انتقاد قرار نمی گيرد و زير سئوال برده نمی شود.
پرسش: شما به » ضعف تحليل» جنبش صلح انتقاد می کنيد. بنظر شما چگونه بايد تحليل شود؟
پاسخ: آنچيزی که هزار بار گفته شده بايد مجددا گفته شود: جنگ جنايت بر عليه بشريت است. اين مسئله ای تعيين کننده است. نه اينکه فکر کنيم که عمليات نظامی ما به افغانها کمک خواهد نمود. بحث در باره بکار گيری ابزار معقول به رهبران جنگ مشروعيت می دهد. آنها می خواهند حقوق ملت ها را از نو بنويسند. يعنی آن حقوقی را که بر بستر پيروزی بر فاشيسم و قوت گرفتن شوروی به وجود آمد. نيروهای صلح بايد دفاع از حقوق ملت ها را مسئله خودشان بکنند. روشن تر بگويم: قربانيان خشونت و فشار از اين حق بر خوردار باشند که از حق خود دفاع کنند. در مقابل اشغال همچنين با مقاومت خشونت آميز مقابله کنند ـ در افغانستان، در عراق و در فلسطين.
من اعتقادی ندارم که فراخوان های جنبش صلح طوری فرموله شوند که احتمالا کلوديا روت و يا سيگمار گابريل هم آنرا امضا کنند.
پرسش: در بررسی اوضاع:
(https://www. ni-kassel.de/fb5/frieden/bewegung/afgh/appell-stru.html)
پتر اشتروتنسکی سخنگوی شورای صلح کاسل اشاره می کند که جنبش صلح يک رنگ نبوده بلکه متنوع و رنگين کمان است. شما اين گفته را رد می کنيد؟
پاسخ: به هيچ وجه. نهاد ما خود دليلی برای اين ادعا است. ما بيشتر طرفدار قدرت گرفتن نيروهای ضد امپرياليستی و ضد جنگ در اين جنبش هستيم و فاصله گرفتن آنها را از جنبش رسمی صلح قبول نداريم. ما از همراهی قرمز/سبز بعنوان مشاورين سياسی پشتيبانی نمی کنيم. اشتونسکی از اين مسئله خسته نمی شود که همواره بگويد در جنبش صلح هيچ گروه صلحی حرف اول را نمی زند. اما در نوشته ای که بايد برعليه جنگ افغانستان امضا شود وی انتقاد می کند که «برخی از نهاد های صلح ميلوسويچ رئيس جمهور صربستان رابعنوان سمبل مبارزه ضد امپرياليستی بر عليه غرب منزه می کنند. نظری که غلط است». آدم از خودش سئوال می کند که چه کسی به او اين حق را داده است که چنين حکمی کند؟ می خواهم خيلی نرم فرموله کنم که » اين مرد خودش کاملا نمی داند چه می گويد».
پرسش: چگونه می خواهيد روشن کنيد که يک جنگی ايران را تهديد می کند؟
پاسخ: از سال 1990 بر عليه ايران بخاطر استفاده صلح آميز از انرژی اتمی تحريکات می شود. در هشت سال گذشته دائما تهديداتی از سوی آمريکا و اسرائيل می شود که تاسيسات اتمی ايران را در يک زمان مناسب از طريق حمله نظامی منهدم می سازند.
فيدل کاسترو در تاريخ 24 جون 2010 اخطار به افزايش خطرجنگ ماجراجويانه آمريکا و اسرائيل بر عليه ايران نمود. از همه خطرناکتر بند های 14 تا 20 قطعنامه سازمان ملل 1929 تاريخ 9 جون 2010 است. اين بند ها اجازه بازرسی کشتی های ايرانی در بنادر خارجی و در دريا را می دهد. آمريکائی ها هر زمان می توانند از اين قانون استفاده کنند که اين اختلاف را بطور نظامی گسترش دهند. بعد از تجربيات تا کنونی می توانيم از اين حرکت کنيم که آمريکا و اسرائيل روی يک برنامه جنگی کار می کنند. اما تشخيص در باره زمان اين حمله ممکن نيست. ما بعنوان جنبش صلح نبايد دستپاچه شويم اما نبايد هم همينطور ساده منتظر بنشينيم. ما بايد روشنگری کنيم و تجهيز کنيم تا بدين وسيله جنگ طلبان را متوقف سازيم.
پرسش: آيا نگران انشعاب در جنبش صلح از طريق اين آکسيون نيستيد؟
پاسخ: به هيچ وجه. پتر استروتنسکی در سخنرانی » مارش اوسترن» در هامبورگ گزارش از درخواست بريتانيائی ها برای » کارزار بر عليه تحريم ها و حملات نظامی به ايران» به جنبش صلح که رشد تهديدات بر عليه ايران را رد می کنند، داد و گفت:» ما به تدارک جنگ نه می گوئيم و بجای آن خواهان تلاش های هر چه بيشتر ديپلماتيک برای اينکه خاورميانه ای آزاد از تسليحات اتمی به وجود آيد، می باشيم. آکسيون ما بايد تنها کمک کند که حرفها به عمل تبديل شوند.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: