خطابه برای پابلو نرودا

خدامراد فولادی

خطابه برای پابلو نرودا

همسرم دنبال پابلو نرودا می گردد

در

« بلندی های ماچوپیچو »

می خواهد انگیزه ی نیکسون کشی را

بیاورد به عادت شعر من

یا رفاقت مرا بیاورد به خاطر شعر

می گویم همین حوالی باید باشد

کنار زندگی نامه ی چه گوارا

یا ارتش گرسنگی ناظم حکمت

شایدهم به خواب رفته

در اغوش گرم رویاهای شیرین

قرن گذشته

باید بیدارش کنیم و بگوییم :

برخیز اقای نرودا برخیز

تانک های سرمایه لگام گسیخته اند

در سرتاسر جهان و

عربده می کشند

به تمام زبان های زنده ی دنیا

و سرنیزه ها

می برند زبان قلم ها را و

خالی می کنند

دل و روده ی کتاب ها را

ویکتور خارا دیگر نام یک تن نیست

نام همه ی سربازان ارتش گرسنگی ست

در قتلگاه سانتیاگو

و خیابان های انقلاب

و امیگو

نام رمز ارتش ازادی بخش کار و قلم است

که فرمان می گیرد

از پرچم سرخ پرولتاریا

از موج های بلند تر از

برد انتن های ماهواره ای

همسرم می گوید :

پینوشه زنده است و

نفس می کشد هنوز

روی کاغذ اسکناس ها و

لای ورق های روزنامه ها

و جهان ناامن است

برای نفس کشیدن شعر.

بخواب پابلو

در نام جاودانه ات بخواب .

ما را صدا کرده اند تفنگ های رو به رو

حالا نوبت ماست

که برافرازیم نام قلم را

برابر فرمان اتش جوخه ی خونتاها .

1 Comment

  1. این زیباترین شعری است که من از خدامراد خوانده ام.
    شعری سرشار از خوش بینی انقلابی و امید پیکارجو ست.
    و از لطافت و عاطفه ای هومانیستی و ژرف لبریز است.

    خدا اجرش بدهاد!

Comments are closed.