پرش به محتوا

دولت‌های غربی از اسلام دشمن خیالی خلق می‌کنند

ریاض صداوی
ترجمه : احمد مزارعی

مرکز مطالعات الجزیره در گفت‌وگو با جان زیگلر

جان زیگلر، متولد سال ۱٩۳۴، تحقیقگر، سیاستمدار، جامعه‌شناس و استاد در دو دانشگاه ژنو و پاریس است. وی به مدت هشت سال مسؤولیت برنامه غذايی سازمان ملل متحد را به عهده داشته و کتاب‌های زیادی را تألیف نموده است. تعدادی از کتاب‌های وی نیز به عربی ترجمه شده که به قرار زیر است: بر ضد نظام جهانی (۱٩٨۳)، فرماندهان جنایت (۱٩٨٨)، کتاب سرمایه‌داری سياه (۱٩٩٨)، آقایان جهان نو (۲۰۰۲)، امپراتوری ننگ (۲۰۰۵)، نفرت غرب (۲۰۰٨) و چند کتاب و مقالۀ دیگر.

قابل تأمل است که ما با جان زیگلر گفت‌وگو می‌کنیم و از نظرات وی در مورد روابط غرب با اسلام و مسلمانان جویا می‌شویم. وی باور دارد که کشورهايی مانند آلمان، فرانسه یا انگلستان، دارای دمکراسی‌های حقیقی هستند، اما این دمکراسی‌ها تنها در چهارچوب کشورهای خودشان معنی پیدا می‌کند. اما دمکراسی و حقوق بشر خارج از مرزهایشان متوقف می‌شود و چیزی بیش از این نیست.

هنگامی‌که کودکان عرب در فلسطین سوزانده می‌شوند، کشورهای غربی خود را به فراموشی می‌زنند. اما در همین حال برای محکوم کردن سودان، سازمان ملل را دعوت به تشکیل جلسه می‌نمایند. آنان در روش خود سیاسیت یک بام و دو هوا را در پیش می‌گیرند تا نتیجه این خواهد شد که مصداق حقوق بشر در سازمان ملل به طور کلی به زیر سؤال رفته و پایان می‌یابد. اصل ریشه حقوق بشر اروپايی است و از آنجا به سراسر جهان انتشار یافت، اما به طور دايم از طرف صاحبان اولیه این تفکر، یعنی غرب و اروپا قبل از بقیه، مورد خیانت قرار می‌گیرد.

نزدیک به پنج قرن است که غرب سیاست وحشیانه خود را با روش یک بام و دو هوا به شکل علنی و مخفی در عمل بکار می‌بندد. غربی‌ها هر آنگاه و در هر کجا منافع خود را در خطر دیدند از شیوه کشتار استفاده کردند. در این زمینه‌ها، مناسب دیدیم تا با جان زیگلر به گفت‌وگو بنشینیم، زیرا بسیاری از کتاب‌ها و مقالات وی به بررسی این مسايل پرداخته است.

غرب و اسلام

آقای زیگلر شما آخرین کتاب خود را با نام «نفرت غرب» انتشار داده اید ، چرا این کتاب و اکنون؟

جان زیگلر: درست است، عنوان کتاب صدمه‌آور است. نخست باید این امر را یادآوری کنم که این نفرت از طرف کشورهای غربی نسبت به کشورهای جنوب تحت عنوان وجود تروریسم و یا سازمان القاعده وجود دارد. دست زدن به جنایت تحت نام فرهنگی و یا مذهبی به هیچ عنوان قابل قبول نیست، پرتاب نارنجک به طرف اتوبوس مدرسه جرم به حساب می‌آید و در هیج کجای قرآن چنین دستوری داده نشده است. قرآن کتاب عشق و بخشش است.

سه منبع آشکار برای بقاء نفرت در میان نسل‌ها وجود دارد: یکم زخم عمیق خاطرات تلخ تاریخی که هیچ‌کس نمی‌تواند با تحلیل آن را به دست فراموشی بسپارد. نسل دوم نیز نمی‌تواند آن دردهای عمیق را به فراموشی بسپارد. تنها در نسل‌های سوم و چهارم درد زخم‌های سابق تبدیل به آگاهی سیاسی شده و آنگاه است که درخواست خسارت و جبران مافات به شکل مادی یا معنوی مطرح می‌شود. در مورد ملت‌های جنوب دوران بردگی و کشتارهای جمعی استعماری به صورت زخم‌های دردناک تاریخی وجود دارد و به طور دايم در شکل آگاهی‌های سیاسی تظاهر می‌یابد. به نظر بسیار شگفت‌انگیز می‌نماید، قانون منع بردگی در تاریخ انسان از قرن گذشته آغاز شد. کشور برزیل در سال ۱٨٨٨ بردگی را لغو نمود، تا سال‌های شصت قرن گذشته بیش‌تر کشورهای آفریقايی و جنوب آسیا مستقل شدند و در همین دوره کشتارهای جمعی استعماری نیز متوقف شد. اکنون پس از سه نسل همه آن زخم‌های کهنه و دردناک تبدیل به آگاهی‌های سیاسی شده است.

مثالی برای شما می‌آورم. نیکولا سارکوزی در تاریخ دسامبر ۲۰۰٧ به الجزایر مسافرت نمود تا در مورد قراردادهای نفت و گاز و مبادله کالا میان دو کشور مذاکره کند. بیش از شروع مذاکره آقای بوتفليقه به سارکوزی اظهار داشت که دولت فرانسه باید به خاطر کشتارهای منطقه سطیف از ملت عذرخوهی کند. سربازان فرانسه در سال ۱٩۴۵، چهل هزار شهروند بی‌دفاع الجزايری را شامل زنان، مردان، پیرمردان و کودکان قتل عام کردند. سارکوزی ريیس‌جمهور فرانسه، خیلی روشن گفت: «به اینجا نیامده ام تا بر گذشته دل بسوزانم» بوتفلیفه به وی چنین پاسخ داد: «خاطرات تاريخی ما از قراردادهای بازرگانی مهم‌تر است.» بوتفلیقه، سال گذشته مسافرت ريیس‌جمهور فرانسه را که قرار بود در ماه ژوئن ۲۰۰٩ انجام گیرد، به علت عدم عذرخواهی، لغو نمود. این حادثه امری تازه و رادیکال به حساب می‌آید. هم‌اکنون خاطرات مجروح تاریخی در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین تبدیل به آگاهی و شعور سیاسی شده است. پیروزی‌های انتخاباتی بسیار جالب را که در بولیوی، ونزوئلا و اکوادور اتفاق افتاد، باید در این چهارچوب ارزیابی کرد.

دومین مصدر نفرت غرب از کجاست؟
مصدر و منبع دوم نفرت غربی‌ها به کار بردن سیاست و زبان دوگانه در مورد جنوبی‌ها و به ویژه این سیاست آن‌ها در مسأله حقوق بشر را می‌توان نام برد.

در این مورد دو مثال شاهد می‌آورم. مجلس حقوق بشر از ۴٧ کشور و همه قاره‌ها انتخاب شده تا مواظب باشند همه سی ماده‌ای که اعلامیه جهانی حقوق بشر را تشکیل می‌دهد از طرف همه کشورهای عضو سازمان ملل متحد دقیقا به اجرا گذاشته شود. اما کشورهای غربی تنها آن بخشی را، به قول دانشمند علوم سیاسی فرانسوی موریس دو ورجبه که آن را «فاشیسم خارجی» می‌نامد به اجرا می‌گذارد و باقی را مسکوت می‌گذارد؛ به طوری که کشورهای آلمان، فرانسه و انگلستان که دمکراسی‌های حقیقی هستند، اما این دمکراسی آنان تنها شامل درون مرزهای کشورشان می‌شود و در بیرون مرزهایشان، این دمکراسی هیج محلی از اِعراب ندارد، دو مثال در این مورد می‌تواند روشنگر باشد: از تاریخ ۲٨ دسامبر ۲۰۰٨، تا ۲۰ ژانویه ۲۰۰٩، نیروی زمینی و هوايی ارتش اسرائیل به کشتارهای بسیار وحشتناکی علیه فلسطینی‌های ساکن غزه دست زد. ساکنان یک و نیم میلیونی غزه به صورتی بسیار متراکم و در حقیقت در يک «گتو» به مساحت سیصد و شصت و پنج کیلومتر زندگی می‌کنند. می‌توان گفت غزه متراکم‌ترین گتوی مسکونی در جهان امروز است. دولت اسرائیل در این جنگ یک‌هزار و چهارصد فلسطینی را که اکثراً زنان، کودکان و افراد مسن را تشکیل می‌دادند، به قتل رسانید (۴۵۰ کودک دبستانی در این بمباران‌ها کشته شدند. م) کشورهای عربی از شورای حقوق بشر درخواست کردند تا جلسه‌ای اضطراری تشکیل داده و در این جلسه اضطراری قطع‌نامه‌ای خوانده شد که کشتار جمعی فلسطینی‌ها توسط ارتش اسرائیل را محکوم می‌کرد. در اين قطع‌نامه هم‌چنین اقدام سازمان حماس مبنی بر استفاده از موشک بر ضد شهروندان اسرائیلی محکوم شده بود، اما با کمال تعجب سفرای کشورهای غربی از تصویب قطع‌نامه خودداری ورزیدند.

دو ماه پس از حادثۀ فوق این بار کشورهای غربی درخواست انعقاد جلسه اضطراری نموده تا در مورد عملیات پاکسازی نژادی که در دارفورد انجام می‌گرفت، قطع‌نامه‌ای صادر کنند. در این قطع‌نامه پیشنهاد می‌شد که بیست و دو هزار نفر از سربازان کلاه آبی متعلق به سازمان ملل به دارفورد رفته و از طرفی بسیج مرکز کمک‌رسانی از طریق مرز کشور چاد تأسیس شود تا کمک‌های لازم را به مردم دارفور برساند. در قطع‌نامه هم‌چنین پیشنهاد می‌شد که هواپیما و هلی‌کوپترهای سودانی بدون اجاره سازمان ملل در منطقه دارفور حق پرواز نداشته باشند. در اینحا سفرای کشورهای جنوب بر ضد این قطع‌نامه رأی داده و اجازه ندادند به تصویب برسد. هنگامی که سفیدپوستان کودکان اعراب را می‌سوزاندند، غربی‌ها برآن صحه می‌گذارند، اما هم‌اینان به فوریت برای محکوم کردن رژیم سودان که بسیار ظالمانه است، متحداً عمل می‌کنند، طبیعی است که آفریقايی‌ها این برخورد دوگانه غرب را نسبت به خود قبول نکنند؛ غربی‌ها سیاست یک بام و دو هوا را در پیش می‌گیرند که نتیجه نهايی این خواهد شد که کل مصداقیت حقوق بشر در سازمان ملل از میان می‌رود.

غرب و جهان سوم

پس ریشه‌های حقوق بشر غرب در کجاست؟
آری! مشکل پیچیده‌تر خواهد شد وقتی بدانیم که ریشه‌های سه‌گانه حقوق بشری که امروز در جهان مرسوم است، اصول غربی دارند. اصل موضوع حقوق بشر برای اولین بار در تاریخ چهارم ژوييه ۱٧٧۶ در فیلادلفیای آمریکا به ظهور رسید. دوم در فرانسه، در ماه اوت سال ۱٧٨٩ طی اعلامیه حقوق انسان و آزادی شهروندی و مرحله سوم آن که مخلوطی از هر دوی آن‌ها که در تاریخ دهم دسامبر ۱٩۴٨ به وسیله اعلامیه آزادی حقوق بشر و توسط سازمان ملل متحد در کل جهان رسمیت یافت.

با این احتساب اساس فکر حقوق بشر در اصل ریشه غربی دارد که در ادامه به اندیشه‌ای جهانی تبدیل شده که به طور دايم از طرف همان صاحبان اولیه خود، یعنی غربی‌ها و اروپايی‌ها مورد خیانت واقع می‌شود. مثال دیگر در مورد کشور نیجریه است که من در فصل هفتم کتاب خود به آن پرداخته ام. این کشور هشتمین کشور تولیدکننده نفت است که از سال ۱٩٩۶ گروهی تبهکار به نوبت بر آن حکومت می‌کنند. یک بار ژنرال‌های مسیحی از منطقه جنوب و بار دیگر افسران رشوه‌خوار مسلمان از منطقه جنوب قدرت را دست به دست می‌کنند. همه این‌ها توسط شرکت‌های بزرگ نفتی هم‌چون «شل» و «تکساکون» و … حمایت می‌شوند. شرکت‌های مذکور به شکل بسیار فاحشی از ثروت‌های کشور بهره می‌برند، غارتگری آنان هیچ حد و حسابی ندارد.

در جریان آخرین انتخاباتی که در نیجریه جریان داشت، سازمان‌های جامعه مدنی با کلیساها و جمعیت‌های مختلف از اتحادیه اروپايی درخواست نمودند تا در امر انتخابات نظارت کند. این درخواست پذیرفته شد. اتحادیه اروپايی تعدادی ناظر به همراه هلی‌کوپتر و کامپیوتر به آنجا فرستاد تا نظارت کرده و انتخابات به درستی پیش برده شود. در پایان انتخابات و در تاریخ هشتم ماه مارس ۲۰۰٨، آقای وامبار نماینده اتحادیه اروپا در یک مصاحبه مطبوعاتی در شهر بروکسل شرکت کرده و در باره نتایج انتخابات گزارش داد. وی اعلام کرد که انتخابات کاملاً با تزویر و تحریف انجام گرفته است. وی گفت ژنرال عمرو یارادوا، از منطقه شمال که خود را ريیس‌جمهور شرقی کشور نامیده، هیچ‌گونه مشروعیتی ندارد و در انتخابات معیارهای دمکراتیک به هیچ عنوان در نظر گرفته نشده است. در این دوره کشور آلمان ریاست اتحادیه اروپايی را داشت. پس از سه ماه از انتخاب غیردمکراتیک ژنرال عمرو، مرکل از وی دعوت به عمل آورد تا از آلمان دیدار کند. سارکوزی نیز پس از آلمان میزبان وی شد و … کشورهای مجموعه ٨ نیز از ژنرال عمرو به عنوان میهمان افتخاری یاد کرده و در نهایت خانم مرکل که ریاست اتحادیه اروپايی را به عهده داشت، ژنرال عمرو را دعوت نمود تا نمایندگی کل قاره آفریقا را قبول بفرماید.

ارزیابی ما از رابطه غرب با جهان سوم چگونه باید باشد؟
کشورهای غربی مجموعه‌ای از سیاست‌های دنباله‌دار، از تحقیر و خوارشماری را در مورد ملت‌های جهان سوم دنبال می‌کنند. برای مثال سارکوزی در برخورد با خاطره دردناک که ملت‌های آفریقايی ازدوران بردگی کشتارهای محلی خود دارند، این گونه عمل می‌کند. وی درماه ژوئن ۲۰۰٧، در پایتخت سنگال به سخنرانی پرداخت که سراسر سخنانش مملو از تحقیر، خوارشماری و نمک‌پاشیدن بر زخم‌های کهنه قاره آفریقا بود. او گفت مشکل آفریقايی‌ها این است که هنوز وارد تاریخ نشده و نتوانسته اند از مواهب استعمار استفاده کنند. آری در مقابله با خاطرات زخم برداشته و دردناک ملت‌های جنوب، غربی‌ها روش مستکبرانه، اهانت‌بار و سنگ‌دلانه‌ای را در پیش می‌گیرند.

مثال دیگری را از کشور هائیتی برایتان نقل می‌کنم. در سال ۱٧٨٩، انقلاب بردگان شعله‌ور گردید. در ۱٨۰۲، ناپلئون بناپارت برای بازگرداندن هائیتی به استعمار فرانسه، نیروی نظامی گسیل داشت. در سال ۱٨۰۴، هائیتی اولین جمهوری سیاه‌پوستان بود که به زیر سلطه غرب درآمد. بعد از سقوط ناپلئون این بار فرانسه با کمک انگلستان هائیتی را به محاصره درآوردند. دولت فرانسه ريیس دولت هائیتی را مجبور کرد تا در مقابل آزادسازی بردگان یکصد و پنجاه میلیون فرانک طلا بپردازد. این قرارداد بر یکی از فقیرترین کشورهای جهان با زور تحمیل شد؛ ملت هائیتی مجبور شد این غرامت تحمیلی را تا سال ۱٨٨۳، همه را بپردازند، با این حساب این کشور با پرداخت چنین غرامت ظالمانه‌ای هیچ‌گاه نتوانست به هیچ‌گونه برنامه‌ای برای توسعه کشور دست بزند. اخیراً که در این کشور زلزله اتفاق افتاد، همگان شاهد بودیم که دولت این کشور به علت فقر شدید نتوانست حداقل دوا، غذا و امکانات را برای ملت خود تأمین کند. در کنگره‌ای که درسال ۲۰۰۱، در شهر دوربان در آفریقای جنوبی برگزار گردید، آقای آرستید، ريیس‌جمهور منتخب کشور هائیتی در آن کنگره از دولت فرانسه خواست تا مبلغ یکصد و پنجاه میلیون فرانکی را که در جریان جنگ و محاصره کشورش، به آنان تحمیل شده به ملت هایتی بازگرداند. مسلماً دولت فرانسه این درخواست را نپذیرفت. برعکس، مأموران اداره اطلاعات مخفی فرانسه در سال ۲۰۰۴، با طرح کودتايی، ريیس‌جمهور قانونی کشور را برکنار کردند.

به نظر شما ابزارهای تسلط غرب بر جهان چگونه است؟
از پنج قرن گذشته تاکنون، سفیدپوستان سیاستی وحشیانه را در دو زمینه، میان آنچه را که ادعا می‌کنند و آنچه را که در عمل به اجرا درمی‌آورند، پیش برده اند. امروز سفیدپوستان ۱۲٫٨% جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند که اقلیت محسوب می‌شوند، اما آنان بر همه جهان تسلط دارند. سفیدپوستان در گذشته به نسل‌کشی سرخ‌پوستان در آمریکا دست زدند، سپس به مدت سیصد سال به تجارت بردگان پرداخته، در ادامه به مدت یکصد و پنجاه سال سرزمین‌های دیگران را در آفریقا و آسیا به استعمار خود درآوردند و امروزه آنان وحشیانه‌ترین نظام غارتگرانه و دیکتاتوری سرمایه مالی جهانی شده را بر بشریت تحمیل کرده اند. براساس آمارهای بانک جهانی در سال گذشته، پانصد شرکت خصوصی بین‌المللی بر بیش از ۵۲% کل تولید ناخالص جهان تسلط داشته اند. این شرکت‌ها آنچنان مالکیت و قدرتی را در جهان دارا هستند که در تاریخ بشری هیچ‌گاه سابقه نداشته و هیچ پادشاه و امپراتوری دارای چنین قدرتی نبوده اند. همین الیگارشی‌های مالی توانسته اند دو کشور چین و هند را در سیستم غارتگرانه خود ادغام کنند، نتیجه این ادغام‌ها آن شده که کوهايی از طلا در دستان اینان متمرکز گردد و در عین حال کوه‌هايی از اجساد انسان‌ها و شهیدان. اکنون برای مثال و این‌که وضعیت برایتان روشن شود بنگرید: در جهان هر 5 ثانیه یک طفل زیر ده سال به علت گرسنگی جان می‌سپارد، هر روز چهل و هفت هزار نفر باز هم به علت همان گرسنگی می‌میرند، در جهان امروز یک میلیارد نفر از سوءتغذیه رنج می‌برند و این‌ها علی‌رغم این گزارش سازمان کشاورزی جهانی است که می‌گوید کره زمین توانايی آن را دارد که به دوازده میلیارد انسان غذای کافی بدهد، یعنی دو برابر جمعیت فعلی کره زمین. نتیجه‌گیری از گزارش فوق این است که سیستم استعماری حاکم بر جهان، انسان‌ها را بدون ضرورت به قتل می‌رساند، این سیستمی بیهوده و زیانمند است.

شما به شدت از غرب انتقاد کرده و آن را در قفس اتهام دايمی قرار می‌دهید، اما نقش رهبران فاسد کشورهای جهان سوم در تخریب کشورهای خود چیست؟ زیرا ما شاهد بودیم که اینان با ادعای استقلال‌طلبی کشورهای خود را با شکست‌های فاحشی روبه‌رو ساخته اند؟
کشورهای غربی نقش مهمی در نابودی و تصفیه جدی رهبران مترقی این کشورها داشته اند. هر آن کس که در کشورها در صدد برآمده تا به تشکیل دولتی مترقی و مدرن دست بزند کشته شده و یا از سر راه برداشته شده است. در ادامه این سیاست غربی‌ها، پاتریس لومومبا در تاریخ ۱٧ ژانويه ۱٩۶۱ ترور گردید. آمیرال کابرال در بیستم ژانویه ۱٩٧۳ از میان برداشته شد. بارتیمی در اوگاندا، در سال ۱٩۶۰ از طریق منفجر کردن هواپیمایش در آسمان به قتل رسید. جنبش استقلال‌طلبانه مسلحانه کشور کامرون توسط ارتش فرانسه در باتلاقی از خون غرق گردید. مهدی بن برکه رهبر سیاسی کشور مغرب در فرانسه به قتل رسید. فرحت حشاد، یکی از رهبران جنبش سندیکايی تونس، در کشور خودش ترور گردید. جمال عبدالناصر ابتدا به محاصره درآمد و در ادامه پروژه مترقی وی را برای کشورش به شکست کشاندند، وی در نهایت به علت سکته قبلی جان سپرد. (در سایت کاسیون متعلق به حزب کمونیست سوریه سندی منتشر شد، مبنی بر این‌که اسرائیلی‌ها به وسیله سمّ وی را از میان بردند. م) توماس سانکارا رهبر مترقی کشور بورکینافاسو نیز به سرنوشت بقیه دچار گردید.

اولا باید بر روی این موضوع مهم یعنی ترور رهبران ملی و مترقی که به طور مستمر از طرف کشورهای غربی انجام گرفته تأکید کرد. کشورهای غربی در مورد هر کسی که مانع پیشبرد سیاست‌های استعماری خود یافتند روش ترور را به کار گرفتند. دوم، هنگامی که ثروت کشوری به غارت می‌رود، به فوریت فساد و بهره‌برداری نامشروع به دنبال می‌آورد. موبوتو را در نظر بگیرید، همه ثروت خود را در بانک‌های سوئیس سپرده است. در چنین شرایطی و با وجود رشوه و فساد در کشور، رابطه میان شهروندان و دولت دچار تزلزل و بی‌اعتمادی می‌شود. وقتی دولتی فاسد باشد، شهروند خود را متعلق به آن نمی‌داند و شور میهن‌پرستی را نیز از دست می‌دهد. من در کتاب خود «نفرت غرب» فصلی را به این موضوع اختصاص داده ام. به فساد کشانیدن دولت، ابزار تسلط بیگانگان بر کشوراست. من این موضوع را به درستی بررسی کرده و با ارقام و اسناد وضع کشور نیجریه را توضیح داده ام. مشابه همین مشکل در سراسر آفریقا وجود دارد: کونگو، نیجر؛ نیجریه و… شرکت‌های نفتی غرب با دادن رشوه به رهبران این کشورها، آنان را به فساد کشانیده و سپس از آنان حمایت می‌کنند. در این کشورها اگر انتخابات آزاد و سالم انجام گیرد، مسلماً رهبران مترقی و میهن‌دوست بر سر کار می‌آیند. و در آن صورت از مصالح و منافع کشور خود حمایت خواهند کرد و نه برعکس که مصالح شخصی را ترجیح بدهند. به نظر من کشورهای غربی در این زمینه سیاستی دوگانه را در این کشورها دنبال می‌کنند، ابتدا به حاکمان فاسد کمک می‌کنند تا نیروهای مترقی و میهن‌دوست را شکست دهند و در عین حال اموال بادآورده و غیرقانونی اینان را برايشان در بانک‌های خود نگه می‌دارند.

بنیادگرايی در جهان اسلام

پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، کشورهای غربی کوشیده اند تا جهان اسلام و مسلمانان را به صورت پدیده‌ای شیطانی نشان دهند. شدت این امر به ویژه بعد از حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ بسیار زيادتر شده است. شما این تهاجم به مسلمانان را چگونه تفسیر می‌کنید؟
در مورد تهاجم به مسلمانان و هدف قرار دادن آنان، اعتقاد دارم که تفسیر بسیار ساده‌ای برای آن دارم که علی‌رغم سادگی، اما از دیدگاه جامعه‌شناسی بسیار درست است.

نظام سرمایه‌داری هم‌اکنون در بحران عمیقی به سر می‌برد. خواست نهايی این نظام به تجزیه و اختلاف کشانیدن طبقات اجتماعی است. من برای شما مثالی می‌آورم که چگونه نظام سرمایه‌داری در آمریکا موفق شد طبقه کارگر را به شکست بکشاند. طبقه کارگر آمریکا در طول قرن نوزدهم به طور دايم به اعتصابات، اعتراضات و خیزش‌های گسترده دست می‌زد تا بتواند به خواسته‌های خود دست یابد. مشهورترین اعتصابات کارگران در آمریکا در یکم ماه می سال ۱٨٨۶ بود که در شیکاگو اتفاق افتاد که در دوره‌های بعد، از آن روز به نام روز جهانی کارگر نام می‌برند و تاکنون نیز همه ساله در سراسر جهان جشن گرفته می‌شود. نظام سرمایه‌داری در آمریکا موفق شد این وحدت طبقاتی کارگران را با استفاده از کارت اختلاف میان کارگران سفیدپوست و سیاه‌پوست درهم بشکند. سرمایه‌داران موفق شدند به کارگران سفیدپوست چنین تلفیق کنند که علت مشکلات معیشتی آنان وجود کارگران سیاه‌پوست است و بدین شکل با ایجاد تفرقه میان آنان، آنگاه هر دو را قلع‌وقمع نمودند. امروز دولت‌های اروپايی همین سیاست را در مورد مسلمانان به کار می‌برند. آنان طبقات اجتماعی را به سوی دشمنی خیالی به نام اسلام که خود خلق کرده اند، سوق می‌دهند. نظام سرمایه‌داری موفق شده با انتشار عکس‌های بن لادن در همه جا وی را به عنوان دشمن بشریت و شخصی که تمام مسلمانان در وجود فردی چون او خلاصه می‌شوند، نشان دهد.

در فرانسه چهار و نیم میلیون مسلمان وجود دارد که به حاشیه زندگی رانده شده اند، نسبت بیکاری در فرانسه ۱۲% است، اما در میان مسلمانان این نسبت به ۱٨% می‌رسد، آنچه که نظام سرمایه‌داری موفق به انجام آن شده این است که توجه طبقه کارگر فرانسه را به این موضوع کشانیده که گویا وجود مسلمانان موجب بیکاری و مشکلات زندگی در میان کارگران فرانسوی است. کار به جايی رسیده که پوشیدن حجاب را در مدارس منع کرده اند و اکنون بحث ممنوعیت برقه در خیابان‌ها مطرح است. اما چرا بحث منع نمودن کلاه مخصوص یهودیان و یا حمل صلیب توسط مسیحیان به راه نمی‌افتد. این عملی است مفتضحانه و هیستری ضداسلامی است که در جامعه به کار گرفته می‌شود، می‌توان این اعمال را شبیه همان سیاستی دانست که هیتلر در زمان تسلط نازی‌ها بر ضد یهودیان به کار گرفت، و یا همان که سرمایه‌داران آمریکايی در سال ۱٨٨۱، برای تفرقه میان کارگران آمریکا انجام دادند و کارگران سفیدپوست را بر ضد کارگران سیاه‌پوست شورانیدند. امروز طبقات سرمایه‌دار حاکم در غرب می‌کوشند به وسیله اسلحه دشمنی با اسلام وحدت داخلی میان طبقات زحمتکش را در هم شکنند.

واقعه یازدهم سپتامبر عملی جنایتکارانه مانند هر جنایت دیگری است که اتفاق می‌افتد. این واقعه هیچ ربطی با این ادعای سارکوزی ريیس‌جمهور فرانسه ندارد که می‌گويد فرانسه از طرف مسلمانان مورد تهدید است. دشمنی با اسلام عملی است نژادپرستانه به مانند هر عمل نژادپرستانه دیگر که هر روز اتفاق می‌افتد. دولت اسرائیل به مدت سه هفته و نیم دست به بمباران مدارس و بیمارست‌های غزه زد. کانال الجزیره بمباران غزه را به تمام جهان به وسیله فیلم و خبر نشان داد و سازمان ملل نیز صحت اخبار غزه را تأیید نمود. اتحادیه اروپايی قرارداد بازرگانی آزاد را با اسرائیل امضاء نموده است. در فصل دوم قرارداد مذکور که در ماه ژوئن سال ۲۰۰۰ به امضاء رسیده آمده است که احترام و پايبندی به حقوق بشر و اجرای آن توسط طرفین قرارداد، ضامن صلاحیت و ادامه قرارداد است و اعتبار قرارداد به رعایت حقوق بشر وابسته است. اما دولت اسرائیل این قرارداد را نقض می‌نماید، این کشور زندانیان فلسطینی را شکنجه می‌کند، کودکان، زنان و مردان مسن فلسطینی را قتل عام می‌کند، اما اتحادیه اروپايی هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دهد. اتحادیه اروپايی تنها به مدت سه هفته صدور اسلحه را به اسرائیل متوقف نمود و این عملی جبونانه، نامهفوم و غیرقابل قبول است.

آمارگیری‌ها در خاورمیانه

تفسیر شما از درگیری‌های آمریکا در خاورمیانه چيست؟
وضعیت آمریکا با دیگران فرق زیادی دارد. این کشور یکی از بزرگ‌ترین و قدرتمندترین کشورهای جهان است. علی‌رغم این‌که جمعیت آمریکا سیصد میلیون نفر است، اما 25% تولید صنعتی جهان را در اختيار دارد. آمریکا روزانه تعداد بیست میلیون بشکه نفت به مصرف می‌رساند که هشت میلیون آن تولید داخلی است و دوازده میلیون بشکه دیگر را از خاورمیانه تأمین می‌کند. براین اساس آمریکا به اسرائیل نیازمند است تا به مثابه پلیس عمل کرده و از مصالح آمریکا در خاورمیانه دفاع کند. اسرائیل باید پلیس مطمئنی برای منافع آمریکا باقی بماند، در حالی که کشورهای دیگر اینچنین نیستند. ممکن است در یکی از کشورهای عربی تغییراتی ایجاد شود که به زيان آمریکا باشد، در این صورت اسرائیل به هجوم و دخالت بر ضد کشور مذکور دست می‌زند. با این حساب سیاست آمریکا در خاورمیانه ريشه‌های استراتژیک دارد، اما سیاست کشورهای اروپايی نسبت به مردم فلسطین جبونانه است.

قابل فهم نیست که چگونه اوباما، ريیس‌جمهور آمریکا درست چهار روز پس از اتخاذ تصمیم مبنی بر ارسال سی هزار سرباز آمریکايی به افغانستان، برای ادامه جنگ، برنده جایزه نوبل اعلام می‌گردد و مفتضحانه‌تر این‌که رسماً و به طور علنی اعلام می‌دارد که استان وزیرستان در پاکستان منطقه‌ای است که می‌شود در هر لحظه و آزادانه آنجا را بمباران کرد و معنای آن قتل و کشتار و تخریب خانه و کاشانه صدها کشاورز، زن و کودک است.

به نظر شما آمریکا پس از اشغال عراق در ۲۰۰۳، برنامه‌ای برای بمباران و یا اشغال ایران در دستور کار خود دارد؟
حتماً چنین است، آمریکايی‌ها می‌دانند که اسرائیل نقش اصلی را در حفظ مصالح آنان در خاورمیانه به عهده و علی‌رغم جمعیت اندک، تأثیر مهمی در سیاستگذاری واشنگتن دارد. نوام چامسکی می‌گوید: «سیاست خارجی آمریکا در تل‌آویو تعیین می‌شود» و اسرائیلی‌ها هم مایل نیستند که ایرانی قدرتمند، مستقل و اتمی در خاورمیانه وجود داشته باشد. من هیج مشکلی نمی‌بینم که ایران کشوری اتمی باشد و این علی‌رغم این باورمن است که مخالف وجود چنین اسلحه‌ای هستم؛ اما کشورهای زیادی هستند که دارای اسلحه اتمی هستند، با این حساب چرا ایران را از داشتن اسلحه اتمی منع می‌کنند و به بقیه چنین اجازه‌ای می‌دهند، از جمله کشور اسرائیل که مجهز به سلاح اتمی است.

آیا شما باور دارید که ایران بمباران خواهد شد، با در نظرگرفتن این‌که شیعیان در عراق قدرت را در دست دارند و آیا این موضوع حساب آمریکايی‌ها را در هم نمی‌ریزد؟
دقیقاً نمی‌دانم، اما حق با شماست، آمریکا با مخالفت شیعیان حاکم در عراق روبه‌رو خواهد شد. هم‌چنین امکان بستن تنگه هرمز نیز وجود دارد که در آن صورت برای آمریکايی‌ها به مثابه فاجعه بزرگی خواهد بود. علی‌رغم اين‌که این را بعید میدانم، اما به علت قدرت اسرائیلی‌ها در اداره دولت آمریکا، هر چیزی ممکن است اتفاق بیفتد.

عدالت خانه

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: