پشت پرده جنگ ناتو در افغانستان و پاکستان – بخش اول
برگردان ناهيد جعفرپور
در حاليکه سياستمداران ازموفقيت در جنگ عليه طالبان دم می زنند، ساختمان نظامی و غير نظامی منطقه در بن بستی غير قابل اصلاح گرفتار شده است.
جمله ای عاقلانه آسيائی وجود دارد که می گويد» اگر خدا بخواهد ملتی را مجازات کند در اين صورت آنان را در افغانستان فرو می ريزد». قدرت استعماری انگلستان هيچ گاه موفق نشد بر افغانستان تسلط يابد. آنها می بايست شکست های بسياری را تجربه کنند. 1842 برای بريتانيائی ها بطوری خاص تيره بود. تئودور فونتانه اين شکست را در شعر» نمايش حزن انگيز افغانستان» توصيف نموده است. حمله با سيزده هزار نفر آغاز شد و تنها يکنفر از افغانستان به خانه باز گشت. در واقعيت افغانی ها تنها دکتر ويليام بريدون را زنده گذاشتند تا وی بتواند در برگشت به خانه از نفرت افغانها گزارش دهد. اين در واقع بزرگترين شکست تاريخ استعماری بريتانيا است. همچنين 1880 بريتانيائی ها دومين شکست خويش را درجنگ مايوند نزديک قندهار تجربه نمودند. 1919 سومين جنگ آنگلو/افغانستان رخ داد که در آن بريتانيا افغانستان را ترک نمود و افغانستان به استقلال رسيد. ازاين هاله مغلوب نشده تا به امروزهم قدرت مبارزاتی پشتوها تغذيه می شود.همچنين شوروی هم در سال های 80 اين مسئله را لمس نمود.
در حال حاضر در حدود 110000 سرباز خارجی تحت فرمان ناتو و يا بهر بگوئيم در فضای عمليات برهبری آمريکا با نام » پيام آوران صلح» در افغانستان بسر می برند و تا اواسط امسال به 150000 نفر خواهند رسيد. شوروی در آنزمان 120000 سرباز در افغانستان داشت. آنزمان هم تعداد سربازان مرتبا رشد می کرد. در آعاز 1979 در حدود 87000 هزار ودر پايان در سال 1989 در حدود 330000 هزار نفر. افزون بر اين تعداد 150000 هزار شبه نظامی هم در جانب دولت وجود داشت که مجموعه 600000 هزار سرباز و شبه نظامی می شد. ناتو هم همچنين تلاش می کند اين نظم را برقرار کند.
در جنگ آنزمانی تا 1،3 ميليون افغانی کشته شدند آيا اين جنگ هم پايانی آنچنانی خواهد داشت؟
در هر حال ناتو به نقشه های خود در افغانستان چسبيده است و با وجود اينکه طبق تحليل خود ناتو آنها از 25% موفقيت برخوردار بوده اند اما در حال حاضر حمله بزرگی به منطقه زير سلطه طالبان در قندهار تدارک می کنند. قندهار با سکنه ای در حدود 500000 نفر دومين شهر بزرگ افغانستان است. در اين حمله يا يک قتل عام وحشتناک می شود و يا طالبان ها بيرون می شوند و يا مخلوطی از هر دو. در هر حال دولت آمريکا عجله دارد چون در ماه نوامبر انتخابات دارد و يک سوم پست سناتور ها از نو انتخاب می شوند. رئيس جمهور اوباما و دمکرات هايش طبق همه پرسی اخيردر حالت دفاعی قرار دارند.
آيا تا آنزمان موفقيتی نصيب آنها خواهد شد؟ يک تحقيق انستيتوی مستقل بريتانيائی » ايکوس» در سال 2008 بر اين مسئله اشاره می کند که مقاومت نظامی 72 درصد سرزمين افغانستان را در بر گرفته است در حاليکه در سال قبلش 54 درصد بوده و سال 2009 به 80 درصد می رسد. آنچه غمناک است رشد تعداد انفجارات از 82 حمله انفجاری در سال 2003 به 8159 حمله انفجاری در سال گذشته می باشد. همچنين تعداد کشته شدگان نيروهای اشغالگر از 57 نفر سال 2003 به 520 نفر در سال 2009 و همچنين تعداد غيرنظاميان کشته شده در سه سال گذشته طبق آمار سازمان ملل متحد دوبرابر گشته است.(2412)
اين توسعه برای آمريکا ضرورت تغيير استراتژی را بدنبال داشت و برای جلوگيری از شکست در جنگ ميبايست رويه تا کنونی را تغيير دهد. در دستور عمل نظامی ارتش آمريکا برای مبارزه با مقاومت مردم افغانستان بنام:
FM 3-24 Counterinsurgency
آمده است که برای شکست مقاومت هر 1000 سکنه 20 تا 25 نيروی امنيتی ضروری است. روزنامه فرانکفورتر آلگماينه می نويسد که در افغانستان بين 570000 تا 710000 هزار نفر نيروی امنيتی لازم است. ( 14.10.2009)
از اين روی از مارس 2009 طبق نقشه مشاورين اوباما در 6 يا 7 سال آينده تعداد نيروهای امنيتی به 400000 هزار نفر افزايش داده خواهند شد. ( روزنامه فرانکفورتر آلگماينه 20.3.2009). در حقيقت اين خود به معنای دوبرابر شدن نيروهای امنيتی است.
ميشائيل مولن از سردمداران آمريکا اواسط سال گذشته گفت» ما بايد تا 12 يا 18 ماه آينده در افغانستان تغييرات را انجام داده باشيم. در غير اين صورت احتمالا به هيچ راهی نخواهيم رسيد». طبق اين گفته و مشخصا تا حداکثر پايان 2010 آمريکا بايد به اين تغييرات دست يابد. دقيقا تا اين تاريخ دستوری را که اوباما در دسامبر 2009 بعد از بحث طولانی صادر نمود بايد اجرا شود و آنهم پياده کردن 30000 سرباز در افغانستان. اين مسئله بايد در جون 2010 انجام شده باشد. اوباما بدين ترتيب تعداد سربازان ارتش آمريکا را از زمان آغازرياست جمهوريش تا جون 2010 سه برابر خواهد نمود. (از 32000 سربازبه 98000 سرباز). افزون بر اين 8000 سرباز ديگر هم از ساير کشورهای ناتو به افغانستان فرستاده خواهند شد و بدين ترتيب 150000 سرباز در افغانستان مستقر خواهند بود و اين به معنی رنج بيشتر و خون ريزی بيشتر و در نهايت قربانيان بيشتر در افغانستان خواهد بود.
اوباما اعلام نموده است که از يولای 2011 به تقليل سربازان خواهد پرداخت. در واقع اين مسئله همراه خواهد بود با کارزار انتخاباتی اوباما برای انتخابات رياست جمهوری در نوامبر 2012.
اينکه واقعا بيرون رفتن ارتش آمريکا از افغانستان آغاز خواهد شد يا نه را در ابتدا در دسامبر 2010 تصميم گيری می شود. روبرت گاتس وزير جنگ آمريکا گفته است» با توجه به شرايط محل مشتی سرباز از افغانستان بيرون کشيده خواهد شد». فراموش نشود که اوباما تنها آغاز بيرون رفتن ارتش را اعلام نمود و در باره سرعت بيرون رفتن و يا پايان آن چيزی نگفته است.
از يک برنامه آموزشی برای نيروهای امنيتی افغانی ( ارتش و پليس) در سخنرانی اوباما
اوائل دسامبر اثری ديده نشد اما با اين وجود چند روز قبل از اين سخنرانی وزير دفاع و وزير کشورافغانستان اين قصد را تائيد نمودند. طبق گفته آنها قرار است که مشخصا تعداد سربازان به 240000 نفرو تعداد پليس ها به 160000 هزار نفر برسد. در مجموع دقيقا همان 400000 نفر نيروهای امنيتی می شوند که آمريکا اعلام نموده است. رئيس جمهور حامد کرزای می گويد» ما تصميم گرفته ايم که نيروهای امنيتی افغانستان در فاصله 5 سال آينده بطوری توانا بشوند که بتوانند امنيت تمامی کشور را تامين نمايند». اين گفته دقيقا به مفهوم از پايان سال 2014 است.
در روزنامه فرانکفورتر آلگماينه 29 ژانويه 2010 آمده است که در اکتبر 2011 ارتش افغانستان می بايست از 170000 سرباز و پليس اين کشور از 134000 نفرتشکيل شود. که مجموعا 304000 نفر خواهد بود. اينکه تا چه اندازه اين خواست واقعی خواهد بود را در زير تجزيه و تحليل خواهيم نمود.
. منطق ناتو
برای مبارزه با مقاومت در افغانستان تاکتيکی جديد تحت نام:
Shape, Clear, Hold and Build
دنبال می شود. آنها چه تصوری دارند؟ بعد ازحمله ارتش ( شپ) به شورشگران حمله می شود(کلر) منظور يا طرد و يا نابود می شوند. سپس آن محيط پاکسازی شده برای هميشه اشغال می گردد ( هولد) البته اين کار را بايد نيروهای امنيتی افغانی و بيشتر از همه پليس افغانستان انجام دهد بطوری که در نهايت سازندگی شروع گردد ( بويلد).
آموزش ارتش افغانستان می بايست در خود افغانستان انجام پذيرد. در روزنامه فرانکفورتر آلگماينه 21.04.2010 آمده است که در آينده نيروهای نظامی ناتو چون گذشته که از مقر های خود برای انجام عمليات بيرون می آمدند و بعد از چند روز به مقر های خود بر می گشتند، عمل نخواهند کرد بلکه همانطوری که ارتشی ها می گويند منطقه ای که يکبار اشغال شد برای هميشه در اشغال قرارخواهد گرفت و آنهم از طريق نيروهای امنيتی افغانستان. نيروهای ناتو امنيت خارج از مرزها را بعهده خواهد گرفت. اين اتحاد در آينده به اين معنی نخواهد بود که هر واحد متشکل از سه آلمانی و سه افغانی باشد بلکه مفهوم اين اشترک عمل اين است که تمامی لشکر ها در کنار هم به عمليات بپردازند».
کارل تئودور وزير دفاع آلمان در ماه فوريه قبل از تصميم مجلس آلمان در باره تصوير اين اشتراک مساعی می گويد:» اين اشتراک مساعی بخصوص به اين مفهوم است که حضور در افغانستان را نشان دهد و حضور در افغانستان حضوری تهاجمی نخواهد بود بلکه با آموزش و حفاظت از مردم افغانستان در رابطه است ـ اينکه فضای بازگشت برای طالبان را تنگ تر نمود و آنان را هر چه بيشتر از مردم ايزوله ساخت». بعد از اوائل آپريل چهار سرباز آلمانی در يک دوره آموزشی با سربازان ارتش افغانستان بقتل رسيدند.
اوائل نوامبر 2009 در حدود 300 نيروی ويژه آمريکائی و 800 افغانی به منطقه گل تپه حمله می کنند. طبق گزارشات در ابتدا سربازان منطقه را محاصره می کنند و سپس هدفمند از طريق جت های جنگی ارتش آمريکا به بمباران منطقه می پردازند. فرماندار قندوس از بمب های بيشماری صحبت می کند که 5 روز متوالی در 24 ساعت روز پرتاب می شده اند. يک سياستمدار محلی می گويد که بمب باران ها بسيار به مرکز شهر نزديک بودند. بيلان اين بمباران: طبق گزارش افغانها 133 نفر از طالبان ها بقتل رسيدند. در گزارش های اوليه غير نظاميان در ميان قربانيان قرار نداشتند اما بعد گزارش ها تغيير نمود. سايت اشپيگل در 17 نوامبر 2009 گزارش می دهد که طبق نظر ارتش ناتو از 125 کشته تنها 75 نفر طالبان بوده اند». تا کنون کسی در باره تعداد واقعی کشته ها چيزی نگفته است.
در باره عمليات ارتش آلمان
از دسامبر 2001 ارتش آلمان در جنگ افغانستان شرکت دارد. در ابتدا تنها در کابل و از دسامبر 2003 همچنين در قندوس مستقر می باشند. آنها در قندوس و در فيض آباد و مزار شريف هر کدام تيم هائی را برای بازسازی شهرستانهای افغانی تشکيل داده اند. در حال حاضر4270 سرباز آلمانی در پايگاه هوائی ترمزازبکستان مستقرند و از مارس 2007 شش تورنادو در سرتاسر افغانستان آماده دارند. اين تورنادو ها تحت رهبری فرمانده گی منطقه شمال در مساحتی که نصف مساحت آلمان را دارد درفعاليتند.
از اواسط سال 2008 يک گروه تهاجمی سريع العمل بنام:
Quick Reaction Force, QRF
در افغانستان مستقر شده است که شامل 200 سرباز است و اين سربازان مرتبا در منطقه شمال فرستاده می شوند.
در کنار مجموعه نيرو 970 خودروی حفاظ دار ( تانک) و 9 تانک محافظ » ماردر» و بزودی همچنين دو تانک » هايوبيتس 2000″ و تانک ضد هوائی » تو» از سوی ارتش آلمان به افغانستان فرستاده شده است. همچنين 15 هليکوپتر مدل » کا ز او» هم در منطقه مستقرند و از اوت 2010 سه هليکوپتر مدل » هرون 1″ به افغانستان فرستاده می شود.
همچنين همين اخيرا گوتنبرگ اعلام نمود که بزودی 15 هليکوپتر » ماردر» ديگر در شمال افغانستان به فعاليت می پردازند. هليکوپتر های » هايوبيتز» می بايست مستقيما برای ترساندن شورشگران بکار گرفته شود. تانک های حامل موشک های ضد تانک برای از بين بردن تانک ها بکار گرفته نمی شوند زيرا شورشگران فاقد تانک می باشند بلکه اين تانک ها بر عليه افراد يا گروه های کوچک مسلح بکار گرفته می شوند.
هزينه رسمی تجهيزات ارتش آلمان برای افغانستان آنچنان دراماتيک افزايش يافته است که همين امسال به بيش از يک ميليارد يورو رسيده است.
حضور ارتش آلمان در افغانستان از سوی اکثريتی از مردم آلمان پذيرفته نشده است. از اوائل دسامبر طبق همه پرسی که شده است و از کانال يک تلويزيون آلمان پخش گرديده است 70% مردم برای خروج فوری ارتش از افغانستان نظر داده اند. در اواسط آپريل تنها 26 درصد مردم آلمان خواهان ماندن ارتش در افغانستان بوده اند. بنابراين دولت آلمان بر خلاف خواست مردمش در افغانستان حضور دارد.
حتی فرموله خيلی رضايت بخش دولت آلمان مبنی بر اينکه مسئوليت را به افغانها می سپارند در عقيده مردم آلمان تائيری نگذاشت. وزير امور خارجه گوئيدو وستروله در تاريخ 3 دسامبر سال گذشته در جلسه مجلس آلمان گفت که دولت آلمان روی چشم انداز عقب نشينی از افغانستان متمرکز است. وی از اين حرکت می کند که تا پايان سال 2011 بيرون کشيدن سربازان ارتش آلمان از افغانستان آغاز خواهد شد.
حال به ارتش افغانستان می پردازيم. اواسط آپريل می بايست ارتش ملی افغانستان طبق اطلاعات ناتو متشکل از 113000سرباز شده باشد. تا اکتبر 2011 می بايست اين آمار به 171600 برسد. ( 58600 بيشتر) آيا اين مسئله امکان پذير است؟ اگر ما به تعداد کسانی که در ماه های گذشته آموزش داده شده اند توجه کنيم می بينيم که اين مسئله می تواند امکان پذير باشد.
سازماندهی نيروهای امنيتی افغانی وظيفه ای بسيار بزرگ است. روزنامه فرانکفورتر آلگماينه در 16 فوريه 2010 از يک افسر آلمانی نقل قول می کند که می گويد:» مرتبا اين مسئله پيش می آيد که وابستگان ارتش افغانستان برای روزها يا هفته ها گم می شوند. اين مسئله بيشتر در تابستان که فصل برداشت محصولات کشاورزی است اتفاق می افتد. درجه عدم حضور وابستگان ارتش تا 40 درصد هم بالا می رود.
جالب توجه نظر فرمانده کل ارتش پاکستان است که بنظرش ايجاد چنين ارتشی با اين بعد کاملا غير ممکن می باشد و بنظر وی يک چنين ارتش بزرگ و همه جانبه ای تنها نياز به آموزش ندارد بلکه بايد از افسران با تجربه هم برخوردار باشد. يک ساختار رهبری خوب از کلاه سحر آميز بيرون نمی آيد. از اين روی بنظر او تصور سپردن مسئوليت ها بر گردن نيروهای امنيتی افغانستان تصوری از روی زياده خواهی است.
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…