نوشتۀ و.ا. لنین
مقدّمۀ مترجم:
مقالۀ «دربارۀ اعتصاب» لنین، که تنها قسمت نخست آن در دسترس قرار دارد، در اواخر سال 1899 و برای روزنامۀ کارگر (ارگان مرکزی منشویک ها) به رشتۀ تحریر درآمده است. ترجمۀ این مقاله نیز، نخستین بار در شمارۀ سوّم «کندوکاو» (نشریۀ سوسیالیست های انقلابی ایران) به سال 1354 انتشار یافت.
با وجود آن که این مقاله به زبانی بسیار ساده و مشخّصاً با در نظر گرفتن مخاطبان آن- یعنی اقشار کارگری- به نگارش درآمده است و هم چنین چندین دهه از نوشته شدن آن می گذرد، امّا طرح مسائل ظریف و بسیار مهم پیرامون مسألۀ اعتصاب کارگری و اعتصاب عمومی در این مقاله، اهمیّت و به علاوه ارتباط آن را با مسائل روز کارگری در ایران، هم چنان حفظ می کند.
با مشاهدۀ موجی از ناآرامی ها، اعتراضات و اعتصابات کارگری در گوشه و کنار ایران- هرچند به طور پراکنده- ضرورت انتشار مجدّد ترجمۀ این مقاله احساس می شد.
به علّت وجود برخی نارسایی ها در متن ترجمۀ اوّلیه، من جمله حذف برخی از قسمت های اصل مقاله و وجود اشتباهاتی در متن ترجمه، این مقاله بار دیگر، بر اساس نسخۀ اینترنتی «مجموعه آثار لنین به زبان انگلیسی، انتشارات پراگرس، 1964» و تطابق با برگردان نخستین آن به فارسی، ترجمه گردیده است.
امید است که این مقاله برای تمامی زحمتکشان، کارگران مبارز و فعّالین کارگری ایران، مفید باشد.
کیوان نوفرستی
11 بهمن 1388
دربارۀ اعتصاب ]2[
طی چند سال گذشته، اعتصابات کارگری در روسیه به شدّت افزایش یافته است. دیگر حتی یک گوبرنیای* صنعتی هم پیدا نمی شود که اعتصاب هایی در آن رخ نداده باشد. در شهرهای بزرگ هم، اعتصاب ها باز نمی ایستند. بنابراین کاملاً واضح است که در چنین شرایطی، کارگران آگاه و سوسیالیست ها می باید توجّه خود را بیش تر و بیش تر به مسألۀ اعتصابات، روش های هدایت آن و وظایف سوسیالیست های درگیر اعتصاب معطوف نمایند.
ما سعی داریم تا خطوط کلّی برخی از ایده های خود را پیرامون چنین مسائلی بیان کنیم. درمقالۀ نخست، قصد داریم تا به طور کلّی به اهمیّت اعتصابات در جنبش کارگری بپردازیم؛ در مقالۀ دوّم، سعی بر آن است که به قوانین ضدّ اعتصاب در روسیه پرداخته شود، و بالأخره در مقالۀ سوّم، می خواهیم راجع به نحوۀ هدایت اعتصابات روسیه در گذشته و حال و مسیری که کارگران آگاه می باید در قبال آن ها در پیش گیرند، صحبت کنیم.
1
پیش از هر چیز، ابتدا باید به دنبال توضیحی برای وقوع و گسترش اعتصابات باشیم. هر کس که اعتصاب هایی را، چه از تجربیات شخصی خود، چه از گزارشات دیگران و یا از روزنامه ها به خاطر آورد، فوراً متوجّه این نکته می شود که هر جا کارخانه های بزرگی دایر شده و بر شمارشان اضافه می گردد، اعتصاب ها نیز شروع شده و گسترش می یابد. به ندرت ممکن است حتی یک کارخانه از میان کارخانجات بزرگ تری که صد ها (و در برخی موارد هزارها) کارگر در آن مشغول به کارند پیدا کرد، که در آن اعتصابی رخ نداده باشد. زمانی که تعداد کارخانه های بزرگ در روسیه معدود بود، اعتصاب ها نیز کم بود؛ امّا درست از زمانی که تعداد کارخانه های بزرگ، چه در محلات صنعتی قدیم و چه در شهرک ها و دهات جدید، رو به افزایش گذاشته است، اعتصاب ها هم معمول و زیاد تر شده اند. امّا چرا تولید کارخانه در مقیاس گسترده، همیشه منجر به اعتصاب می شود؟
به این دلیل که سرمایه داری الزاماً باید به مبارزۀ کارگران علیه کارفرمایان منجر شود، و هنگامی که تولید به صورت عمده و در مقیاس وسیع باشد، مبارزه، ناگزیر شکل اعتصاب به خود می گیرد.
بگذارید این موضوع را توضیح دهیم:
سرمایه داری به آن نظام اجتماعی اطلاق می شود که در آن، زمین، کارخانه ها، ابزارآلات و غیره، به تعداد اندکی از ملاکین و سرمایه داران تعلق دارد، در حالی که تودۀ مردم یا اصولاً ساقط از هستی اند و یا مایملک ناچیزی در اختیار دارند، و از همین رو مجبورند تا خود را به عنوان کارگر در اختیار دیگران قرار دهند.
زمین داران و صاحبان کارخانه، کارگران را کرایه می کنند و آن ها را به ساختن اجناسی از این یا آن نوع وامی دارند، اجناسی که قرار است در بازار به فروش رسانند. به علاوه، مزدی که صاحبان کارخانه به کارگران می پردازند، فقط آن قدری است که کفاف یک زندگی بخور و نمیر برای کارگران و خانواده هایشان را می دهد، این در حالیست که آن چه کارگر مازاد بر این مقدار تولید می کند، به عنوان سود به جیب کارخانه دار می رود. بنابراین تحت نظام سرمایه داری، تودۀ مردم، کارگرانِ مزد بگیرِ دیگران هستند؛ آن ها برای خودشان کار نمی کنند، بلکه به خاطر دستمزد برای کارفرمایان کار می کنند. کاملاً قابل درک است که چرا کارفرمایان همیشه سعی می کنند دستمزد ها را کاهش دهند؛ هر چه به کارگران کم تر دستمزد بدهند، سود خودشان بیش تر می شود. کارگران تلاش می کنند بالاترین دستمزد ممکن را به دست آورند تا بتوانند برای خانواده هایشان غذای کافی و سالم تهیه کنند؛ در خانه های خوب زندگی کنند؛ و مانند سایر مردم لباس بپوشند، نه مثل گدایان.
بنابراین دائماً بین کارگران و کارفرما مبارزه ای بر سر دستمزد جریان دارد؛ کارفرما آزاد است تا هر کارگری را که به نظرش مناسب می آید، کرایه کند؛ بنابراین به دنبال ارزان ترین کارگر می رود. کارگر هم آزاد است تا به انتخاب خود کارفرمایی را پیدا کند، بنابراین به دنبال گران ترین شخص می گردد، یعنی آن کسی که بیش ترین مزد را به او بپردازد. یک کارگر- چه داخل یک کشور کار کند، چه در یک شهر؛ چه خود را به یک ملاک* کرایه دهد، چه به یک دهقان ثروتمند، یک پیمانکار یا یک کارخانه دار- همیشه با یک کارفرما طرف است و با او بر سر دستمزد کشمکش دارد.
امّا آیا امکان دارد که یک کارگر به تنهایی از پس مبارزه بر آید؟ تعداد کارگران رو به ازدیاد است: دهقانان که در حال خانه خراب شدن هستند و از دهات به سوی شهر یا کارخانه فرار می کنند. ملاکین و صاحبان کارخانه در حال به کارگیری ماشین آلاتی هستند که کارگران را از شغل هایشان محروم می سازد، در شهر تعداد روز افزونی بیکار و در دهات بیش از پیش گدا پیدا می شود؛ کسانی که گرسنه هستند به دستمزد های پایین تر و پایین تری تن در می دهند.
دیگر دارد برای هر کارگری غیر ممکن می شود که به تنهایی با کارفرما مبارزه کند. اگر کارگر تقاضای دستمزد مناسبی بکند یا به کاهش دستمزد رضایت ندهد، کارفرما به او خواهد گفت: بیرون! و اضافه خواهد کرد : دَم دروازه های شهر، تعداد زیادی مردم گرسنه هستند که با خوشحالی حاضرند با دستمزد های پایین هم کار کنند.
وقتی مردم تا آن حد بیچاره شده باشند که همیشه انبوهی از افراد بیکار در شهرها و دهات وجود داشته باشد، وقتی صاحبان کارخانه ثروت های کلان روی هم تلمبار می کنند و خرده مالکین به وسیلۀ میلیونرها از میدان به در می شوند، آن زمانی است که یک کارگر در نظر سرمایه دار کاملاً ناتوان جلوه می کند. این جاست که سرمایه دار قادر می شود کارگر را به کلی خرد کند ونه فقط از او، بلکه از زن وفرزندانش هم تا سر حدّ مرگ، برده وار کار بکشد. برای نمونه، اگر نگاهی به مشاغلی بیندازیم که در آن ها کارگران هنوز موفق به جلب حمایت قانون از خودشان نشده اند و نمی توانند در مقابل سرمایه داری مقاومت نشان دهند، کار روزانۀ طولانی و بی حدّ و حسابی را خواهیم دید که گاه از 17-19 ساعت سر در می آورد؛ کودکان 5 یا 6 ساله ای را خواهیم دید که فشار کار به مراتب بیش از حدّ طاقتشان است. مثال: کارگرانی که در خانه های خودشان برای سرمایه داران کار می کنند؛ گذشته از این، هر کارگری می تواند تعداد زیادی از این مثال ها را به یاد بیاورد! حتی در دورۀ برده داری یا سِرواژ هم هرگز میزان ستم دیدگی کارگران به دهشتناکی آن چه امروز در دوران سرمایه داری است، نبوده؛ دورانی که کارگران حتی نمی توانند از خود مقاومت نشان دهند یا از حمایت قوانینی که اعمال دلبخواهانۀ کارفرمایان را محدود می سازد، برخوردار گردند.
بنابراین، کارگران برای این که از بی مقدار شدن خودشان تا چنین حدودی جلوگیری کنند، مبارزه ای را از فرط استیصال آغاز می نمایند. کارگران وقتی می بینند که هر کدامشان، به تنهایی، فاقد قدرت هستند و این که ستم سرمایه آن ها را تهدید به نابود شدن می کند، شروع به شورش دسته جمعی علیه کارفرمایان خود می کنند، و این چنین، اعتصابات کارگری آغاز می شود.
در ابتدا کارگران غالباً نمی دانند که چه می خواهند، چون به «چرا و به چه دلیل» اقدامات خود آگاهی ندارند؛ تنها ماشین آلات را خُرد و کارخانه را نابود می کنند؛ فقط می خواهند خشم خود را به صاحبان کارخانه نشان دهند؛ نیروی دسته جمعی خود را می آزمایند تا بلکه بتوانند از وضعیّت غیر قابل تحمّلشان خارج شوند، بدون آن که هنوز فهمیده باشند چرا موقعیّت شان این قدر نومید کننده است و برای چه چیزی باید تلاش کنند.
در تمامی کشورها، خشم کارگران نخست شکل طغیان های منفرد به خود گرفت- پلیس و صاحبان کارخانه در روسیه به آن «شورش» می گویند- که این طغیان ها از یک سو به اعتصاب های کمابیش مسالمت آمیز و از سوی دیگر به مبارزۀ همه جانبۀ طبقۀ کارگر برای آزادی خودش منجر شده است.
اهمیّت اعتصاب ها ( یا توقف کار) برای مبارزۀ طبقۀ کارگر چیست؟
برای پاسخ به این پرسش، باید ابتدا تصویر کامل تری از اعتصابات داشته باشیم. همان طور که دیده ایم، دستمزد یک کارگر به وسیلۀ قراردادی مابین کارگر و کارفرما تعین می شود و اگر، تحت چنین شرایطی، کارگرِ منفرد کاملاً بدون قدرت باشد، واضح است که کارگران باید برای مطالباتشان به طور دسته جمعی مبارزه کنند؛ برای جلوگیری از کاهش دستمزد به وسیلۀ کارفرما یا به دست آوردن دستمزدهای بالاتر، ناگزیرند اعتصاباتی را سازمان دهند. این یک واقعیّت است که در هر کشوری با نظام سرمایه داری، اعتصابات کارگری هم وجود دارد. همه جا، در تمامی کشورهای اروپایی و در آمریکا، مادامی که کارگران متحد نیستند، خود را ناتوان احساس می کنند؛ آن ها تنها به صورت دسته جمعی است که می توانند در مقابل کارفرما مقاومت نشان دهند، حال یا با اعتصاب و یا با تهدید به اعتصاب.
با توسعۀ سرمایه داری، وقتی کارخانجات بزرگ با سرعت بیش تری افتتاح می شوند، وقتی که خرده سرمایه داران بیش تر و بیش تر به وسیلۀ سرمایه داران کلان خلع ید می گردند، نیاز به مقاومت مشترک از سوی کارگران، ضروری می شود؛ چرا که بیکاری افزایش می یابد، رقابت مابین سرمایه داران- که سعی دارند اجناس خود را با نازل ترین قیمت تولید کنند (و به همین منظور می باید تا حدّ امکان به کارگران کم تر پرداخت نمایند)- تشدید می شود و نوسانات صنعتی محسوس تر و بحران ها] 1[ حاد تر می گردد. وقتی که صنعت در دورۀ رونق است، کارخانه داران سود های کلانی می برند، ولی هرگز به فکر سهیم کردن کارگران در این سود نمی افتند؛ امّا درست وقتی بحران آغاز می شود، کارخانه داران سعی می کنند که ضرر و زیان ها را به دوش کارگران بیاندازند.
ضرورت اعتصاب در جامعۀ سرمایه داری، برای هر کسی که در کشورهای اروپایی زندگی می کند، یعنی کشور هایی که قانون در آن ها سازماندهی اعتصاب را ممنوع نمی کند، تا حدودی شناخته شده است؛ فقط در روسیه است که هنوز قوانین وحشیانه علیه اعتصابات اِعمال می شوند (در فرصتی دیگر پیرامون این قوانین و کاربرد آن ها صحبت خواهیم کرد).
در هر صورت، اعتصاب که خود از طبیعت و ذات سرمایه داری ناشی می شود، از آغاز مبارزۀ طبقۀ کارگر بر ضدّ این نظام اجتماعی خبر می دهد. تا هنگامی که سرمایه داران ثروتمند با کارگران منفرد و بی چیز رو به رو هستند، این به معنای بردگی و اسارت کارگران خواهد بود. ولی وقتی همان کارگرانِ بی چیز با یک دیگر متحد شوند، اوضاع تغییر می کند. هیچ ثروتی به درد سرمایه دار نخواهد خورد، اگر او نتواند کارگرانی را پیدا کند که حاضر باشند نیروی کار خود را بر ابزار و موادّ متعلق به او و برای ایجاد ثروتی تازه صرف کنند.
تا زمانی که کارگران ناچارند به طور فردی با سرمایه داران معامله کنند، هم چون برده، به معنای واقعی کلمه، باقی خواهند ماند؛ بردگانی که باید برای تهیۀ یک قرص نان، پیوسته به دیگران منفعت برسانند؛ بردگانی که باید تا ابد خدمتکار مطیع و مواجب بگیر باقی بمانند. ولی وقتی کارگران مطالبات خود را به طور جمعی فریاد بزنند و حاضر به تسلیم در برابر خرپول ها نگردند، بردگی آن ها به سر می آید، تبدیل به انسان می شوند، باور دارند که کار آن ها نباید تنها در خدمت ثروتمند کردن چند بیکارۀ مفت خور قرار گیرد، بلکه باید زحمت کشان را قادر سازد تا مثل انسان های واقعی زندگی کنند.
بردگان، این خواسته را پیش می کشند که می خواهند خود ارباب شوند؛ همان گونه زندگی و کار کنند که خودشان می خواهند، نه آن گونه که ملاکین و سرمایه داران از آنان انتظار دارند.
بنابراین، اعتصاب همیشه سرمایه داران را مملو از ترس می کند، چرا که احساس می کنند دوران سروری شان سر آمده است. یک سرود کارگری آلمانی در مورد طبقۀ کارگر چنین می گوید:«تمام چرخ ها باز خواهند ایستاد، اگر بازوان نیرومند شما آن را اراده کند.» و در حقیقت هم این چنین است: کارخانه ها، زمینِ ملاکین، ماشین آلات، خطوط راه آهن و غیره و غیره، همگی مانند چرخ هایی در یک ماشین عظیم هستند- ماشینی که موادّ مختلفی را استخراج می کند، به عمل می آورد و به مقصد تحویل می دهد. تمام این ماشین به وسیلۀ کارگر به حرکت در می آید؛ کارگری که زمین را شخم می زند، سنگ های معدن را استخراج می کند، در کارخانجات کالا تولید می کند؛ خانه، کارگاه و خطوط راه آهن می سازد. وقتی کارگران از کار کردن امتناع می کنند، خطر باز ایستادن کلّ ماشین می رود. هر اعتصابی به یاد سرمایه داران می اندازد که این کارگران هستند و نه آن ها که آقایان واقعی اند- کارگرانی که دارند حقوق خود را با صدای هرچه بلند تر اعلام و مطالبه می کنند. هر اعتصابی به یاد کارگران می آورد که وضعیّت آن ها ناامید کننده نیست و آن ها تنها نیستند.
ببینید اعتصاب چه تأثیر شگرفی هم بر اعتصاب کنندگان، و هم بر کارگران کارخانجات مجاور یا حول و حوش و یا در کارخانه های همان رشتۀ صنعتی دارد. در اوقات معمولی و مسالمت آمیز، کارگر بدون غرولند کارش را می کند، با کار فرما جرّ و بحث نمی کند، در مورد شرایط خودش هم بحثی ندارد. امّا در موقع اعتصاب، او خواسته های خود را با صدای بلند اعلام می کند، تمام سوء- استفاده های کارفرما را به یاد او می آورد، مدّعی حقوق خود می شود، او دیگر تنها به فکر خود و دستمزدش نیست، بلکه به تمام همکارانش فکر می کند که همراه با او ابزار را زمین گذاشته اند و بدون ترس از هیچ محرومیتی، به خاطر آرمان های کارگران به پا خاسته اند. هر اعتصابی به معنای محرومیت های بسیاری برای کارگران است، محرومیت های وحشتناکی که تنها با بد بختی های دوران جنگ قابل مقایسه هستند-خانواده های گرسنه، از دست دادن دستمزد، غالباً بازداشت و اخراج از شهری که خانه و محل کارشان در آن جاست-علی رغم تمام این رنج ها، کارگران به آن هایی که همکاران خود را ترک می کنند تا با کارفرمایان قرار داد ببندند، به دیده ی تحقیر می نگرند. علی- رغم تمام مصائبی که با اعتصاب همراه است،کارگران کارخانه های مجاور وقتی می بینند که رفقایشان درگیر مبارزه اند، جسارتی تازه پیدا می کنند.«مردانی که برای خم کردن پشت یک بورژوا این قدر تاب می آورند، قادر خواهند بود قدرت تمام بورژوازی را درهم شکنند.»]3[ این گفتۀ یکی از آموزگاران بزرگ سوسیالیسم، انگلس، در مورد اعتصابات کارگران انگلیس است.
غالباً کافیست که یک کارخانه اعتصاب کند تا این که اعتصاب فوراً در تعداد زیادی از کارخانجات شروع شود. بینید چه قدر اعتصاب ها بر روحیۀ کارگران تأثیر می گذارند و چگونه آن کارگرانی را که می بینند رفقایشان دیگر برده نیستند و برای مدّت کمی هم که شده، با ثروتمندان برابر شده اند، متأثر می سازد! هر اعتصابی اندیشۀ سوسیالیسم را قویّاً به فکر کارگران می اندازد؛ اندیشۀ مبارزۀ تمام طبقۀ کارگر برای رهایی از ستم سرمایه.
اغلب اتفاق افتاده است که کارگران یک کارخانه یا یک بخش بخصوص از صنعت یا یک شهر، قبل از وقوع یک اعتصاب بزرگ تقریباً هیچ چیز راجع به سوسیالیسم نمی دانستند وحتی به ندرت راجع به آن فکر کرده بودند، ولی بعد از اعتصاب، هسته ها و محافل مطالعاتی، خیلی در میان آن ها مرسوم شده و تعداد بیشتر و بیشتری از کارگران به سوسیالیسم گرویده اند.
اعتصاب به کارگران می آموزد که بفهمند قدرت کارگران و قدرت کارفرمایان در چه چیز نهفته است. به آن ها می آموزد که تنها راجع به کارفرمایان خودشان یا کارگران همکارشان فکر نکنند، بلکه همۀ کارفرمایان، کلّ طبقۀ سرمایه دار و کلّ طبقۀ کارگر را در نظر بگیرند. وقتی یک کارخانه دار، که از ثمرۀ زحمت چندین نسل از کارگران میلیون ها انباشت کرده است، از اضافه کردن مبلغی جزئی بر دستمزد ها سر باز می زند یا حتی کوشش می کند که مزد ها را به سطحی به مراتب کمتر تقلیل دهد، اگر کارگران مقاومت نشان دهند، هزاران خانوادۀ گرسنه را به خیابان می اندازد. بدین ترتیب بر کارگران روشن می شود که طبقۀ سرمایه دار در کل، دشمن طبقۀ کارگر است و این که کارگران تنها می توانند بر خودشان و عمل متحدشان تکیه کنند.
غالباً اتفاق می افتد که یک کارخانه دار بیش ترین تقلای خود را می کند تا کارگران را فریب دهد، خود را خیر خواه آن ها نشان دهد و بهره کشی از کارگران را با وعده های دروغین و خرده رشوه دادن ها پنهان سازد. اعتصاب همواره با نشان دادن این که «خیر خواه» آن ها گرگی در لباس میش است، این فریب را به یک ضربه نابود می کند.
به علاوه، اعتصاب چشم کارگران را نه فقط به ماهیّت سرمایه داری، بلکه به ماهیّت دولت و قوانین نیز باز می کند. درست همان طور که کارخانه داران سعی می کنند خود را خیر خواه کارگران نشان دهند، مقامات دولتی و نوکران آن ها هم تلاش می کنند به کارگران اطمینان دهند که تزار و دولت تزاری، آن گونه که عدالت ایجاب می کند، همان مقدار نگران کارگران هستند که نگران کارخانه داران. کارگر دربارۀ این قوانین چیزی نمی داند، با مأمورین دولت هم که تماس ندارد، به خصوص آن هایی که پست های بالاتری دارند، در نتیجه اغلب همۀ این ها را باور می کند. بعد اعتصاب پیش می آید. دادستان کل، بازرس کارخانه، پلیس و معمولاً نیروهای ارتش جلوی کارخانه ظاهر می شوند. کارگران در می یابند که قانون را شکسته اند؛ کارفرمایان قانوناً مجازند که گرد هم جمع شوند و علناً در مورد راهکارهای پایین آوردن دستمزد کارگران مذاکره کنند، ولی اگر کارگران به یک توافق مشترک برسند، جنایتکار محسوب می شوند! کارگران از خانه هایشان بیرون انداخته می شوند، پلیس دکان هایی را که کارگران از آن ها جنس نسیه می خرند، می بندد. حتی آن هنگام که رفتار کارگران مسالمت آمیز است، بعضاً تلاش می شود که سربازان را بر ضدّ کارگران تحریک کنند. حتی به سربازان دستور داده می شود که به روی کارگران شلیک کنند و وقتی که آن ها با تیراندازی از پشت به جمعیّتِ در حال فرار، کارگران غیر مسلح را می کشند، تزار شخصاً مراتب قدردانی خود را به نیروهای ارتش می فرستد (به همین شکل، تزار از نیروهای نظامی که در سال 1895، کارگرانِ در حال اعتصاب را در یاروسلاول* کشته بودند، تشکر نمود). کم کم برای هر کارگری روشن می شود که دولت تزاری بدترین دشمن اوست، چرا که از سرمایه داران دفاع می کند و دست و پای کارگران را می بندد. کارگران شروع می کنند به فهمیدن این که قوانین، تنها برای حفظ منافع سرمایه داران ساخته شده اند، که مأمورین دولت حافظ این منافع اند، که دهان تودۀ کارگر بسته شده است و به او اجازه نمی دهند که نیازهای خود را اعلام کند؛ می فهمند که طبقۀ کارگر باید برای خود حقّ اعتصاب، حقّ چاپ روزنامۀ کارگری و حقّ شرکت در مجمع ملی- مجمعی که قوانین را تصویب و بر اجرای آن نظارت می کند- به دست بیاورد. دولت، خود به خوبی می داند که اعتصاب، چشم کارگران را باز می کند و به همین دلیل است که این چنین از اعتصاب می ترسد و به هر کاری دست می زند تا آن را سریعاً متوقف سازد. بی دلیل نبود که یکی از وزرای داخلۀ آلمان، که به خاطر پیگرد مستمر سوسیالیست ها و کارگران آگاه، به بد نامی شهره بود، در مقابل نمایندگان مردم اظهار داشت:« در پشت هر اعتصاب، هیولای* انقلاب خوابیده است.»
هر اعتصابی درک این موضوع را برای کارگران آسان تر می کند که دولت دشمن آن هاست و طبقۀ کارگر باید خودش را برای مبارزه علیه دولت و برای حقوق مردم آماده کند.
بنابراین اعتصابات به کارگران می آموزد که با هم متحد شوند؛ به آن ها نشان می دهد که تنها آن زمانی که متحد باشند، می توانند علیه سرمایه داران مبارزه نمایند؛ اعتصابات به کارگران می آموزد که به مبارزه علیه طبقۀ کارخانه داران و حکومت استبدادی پلیسی فکر کنند. به این دلیل است که سوسیالیست ها، اعتصاب را «مکتب جنگ»* می دانند، مکتبی که در آن کارگران یاد می گیرند با دشمنانشان، برای رهایی همۀ مردم و همۀ زحمتکشان از زیر یوغ مأمورین دولت و سرمایه بجنگند.
امّا «مکتب جنگ»، خود جنگ نیست. وقتی اعتصاب در میان کارگران در سطح وسیعی جریان دارد، برخی از کارگران (از جمله سوسیالیست ها) گمان می برند که طبقۀ کارگر می تواند خود را تنها به اعتصاب، صندوق اعتصاب یا انجمن های اعتصاب محدود کند؛ گمان می کنند که تنها با اعتصاب، طبقۀ کارگر می تواند به بهبود قابل توجّهی در شرایط زندگی یا حتی آزادی دست یابد. وقتی کارگران می بینند که چه قدرتی در اتحاد طبقۀ کارگر یا حتی اعتصاب های کوچک تر وجود دارد، برخی فکر می کنند که کافی است طبقۀ کارگر یک اعتصاب عمومی در سراسر کشور به راه بیاندازد تا هر آن چه را که کارگران از سرمایه داران و دولت می خواهند، باز گیرند. این عقیده از سوی سایر کشور ها هم، در دورانی که جنبش طبقۀ کارگر در مراحل اوّلیۀ خود به سر می بُرد و کارگران هنوز بسیار بی تجربه بودند، ابراز شده است. چنین عقیده ای اشتباه محض است . اعتصاب یکی از راه هاییست که کارگران از آن در مبارزه برای آزادی خود استفاده می کنند، نه تنها راه.
]1[ ما در جای دیگری به طور مفصّل به بحران های صنعتی و اهمیّت آن ها برای کارگران خواهیم پرداخت. در این جا، تنها خاطر نشان می سازیم که طی سال های اخیر در روسیه، امور صنعتی به خوبی پیش رفته و صنعت «در حال رونق» بوده است؛ امّا باید گفت که در حال حاضر (یعنی اواخر سال 1899) نشانه های روشنی وجود دارد که این «رونق» به یک بحران ختم خواهد شد: مشکلات در بازاریابی کالاها، ورشکستگی صاحبان کارخانه، نابودی خرده مالکان و مصایب وحشتناک برای کارگران (بیکاری، دستمزد های پایین و غیره)- لنین
]2[ لنین مقالۀ «دربارۀ اعتصاب » را هنگامی که در تبعید به سر می برد، برای «روزنامۀ کارگر» (رابوچایا گازتا) نوشت (نگاه کنید به «نامه ای به هیئت سردبیران»، ص207، از همین مجلّد). تنها قسمت اوّل مقاله در آرشیو انیستیتوی مارکسیسم-لنینیسم موجود است؛ در مورد این که آیا سایر قسمت ها نوشته شده اند یا خیر،اطلاعی در دست نیست.
]3[ فردریش انگلس، «وضعیّت طبقۀ کارگر در انگلستان» (مارکس و انگلس، منتخب آثار، جلد 2، چاپ مسکو، 1958، ص260)
]4[ در این جا، لنین بخشی از اظهارات فون پوتکامر (Von Puttkamer)، وزیر داخلۀ پروس را نقل می کند.
http://militaant.blogfa.com/post-14.aspx
گرایش مارکسیست های انقلابی ایران (میلیتانت)
* گوبرنیا (губерния، Guberniya): یکی از تقسیم بندی های اداری عمده در امپراتوری روسیه. این نوع تقسیم بندی فرعی، با فرمان (یوکِیز) پطر کبیر در 18 دسامبر 1708 ایجاد شد و به دنبال آن روسیه به هشت گوبرنیا تقسیم گردید. بعدها شمار گوبرنیاها به 23 مورد افزایش یافت. با اصلاحات سال 1775، تقسیم بندی فرعی به گوبرنیا و ضمناً به یویزد (Uyezd)، بر مبنای جمعیّت صورت گرفت و اصطلاح گوبرنیا، جای خود را به کلمۀ روسی مترادف خود “نامست نیچستفو” (Namestnichestvo) داد؛ با این حال استفاده از کلمۀ گوبرنیا هم چنان معمول بود. با فرمان سنای روسیه در 31 دسامبر 1796، روسیه مجدّداً به چند گوبرنیا و هر گوبرنیا، به یویزد و هر یویزد به ولوست (Volost) تقسیم گردید. تقسیم بندی دوّم، هم چنان تا پس از انقلاب 1917 روسیه باقی ماند. پس از انقلاب فوریه، فرمانداران یا مسئولین ادارۀ گوبرنیا (گوبرنیاتور)، “کمسیرهای گوبرنیا” و ابزار ادارۀ گوبرنیا، “شورای گوبرنیا” نام گرفت. (م)
* Landlord: ارباب فئودال، ارباب زمین.(م)
* Yaroslavl
* در متن اصلی، واژۀ «هایدرا» (hydra) به کار رفته است؛ ماری نُه سر در اساطیر یونانی که سرانجام به دست هرکول از پای درآمد.(م)
* The School of War