پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم بخش سوم

سیر و سرگذشتgodel

پوزیتیویسم و نئوپوزیتیویسم بخش سوم

دایرة المعارف روشنگری

ش. میم بهرنگ

به استقبال نقد

خدامراد فولادی

تحت عنوان

«فرهنگنامه اندیشه ی مارکسیستی یا فرهنگ ضد مارکسیستی؟»

کورت فریدریش گودل (1906 ـ 1978)

از نمایندگان نئوپوزیتیویسم و از ریاضی دانان و منطقیون قرن بیستم

  • مفهوم منطقی ـ نئوپوزیتیویستی جمله واره و یا مسئله واره[1] در تضاد آشکار با پیوندهای عینی ـ واقعی و واقعی قرار دارد.
  • از این روست که در سالهای اخیر نمایندگان نئوپوزیتیویسم بطرق مختلف تلاش کرده اند، تا تعاریف دیگری از این مفهوم سرهم بندی کنند که با حقایق امور علمی بدیهی چنین در تضاد آشکار قرار نداشته باشد.
  • در هر فلسفه واقعا علمی مفهوم کیفیت نقش مرکزی به عهده می گیرد.
  • ولی نئوپوزیتیویسم این مفهوم را بسادگی از عرصه فلسفی دور می اندازد و کیفیت ها را چیزهای شخصی، فردی صرف و کاملا سوبژکتیف قلمداد می کند.
  • (ساختار (استروکتور) عبارت است از مجموعه روابطی که عناصر یک سیستم را به هم پیوند می دهند.
  • ما این مقوله را مستقلا و مفصلا در چارچوب های دیالک تیکی مختلفش، یعنی در دیالک تیک ساختار و سیستم و دیالک تیک ساختار و فونکسیون توضیح خواهیم داد. مترجم)
  • در قاموس نئوپوزیتیویسم، در روابط میان انسان ها تنها ساختارها هستند که نقش بازی می کنند.
  • زبان می تواند فقط ساختارها را و لذا تنها جایگاه این کیفیت ها را در داربست این ساختارها دریابد.
  • از خود کیفیت ها نمی توان خبر داد.
  • هر انسانی در این چنین ساختارها (ساختاری که بوسیله زبان یک علم دسترس پذیر می شود) تجارب کیفی شخصی خود را قرار می دهد.
  • این به معنی انکار کیفیت های عینی، انکارعینیت هر علم و به معنی سوبژکتیف کردن کامل آنها ست.
  • (زبان عبارت است از سیستم علائم لفظی بالنده ناشی از نیازمندی های حیات اجتماعی و کردوکار تولیدی که به تشکیل افکار در روند شناخت واقعیت عینی بوسیله انسانها کمک می کند و تبادل افکار و تجارب عاطفی میان آنان و ثبت و حفظ دانش حاصله را ممکن می سازد.
  • زبان صوتی همراه با تفکر تحت تأثیر تعیین کننده کار اجتماعی پدید آمده است. ما این مقوله فلسفی مهم را مستقلا و مفصلا توضیح خواهیم داد. مترجم)

  • نئوپوزیتیویسم برای زبان دو فونکسیون قائل می شود:
  • فونکسیون علامت گذاری و
  • فونکسیون خبردهی.
  • فونکسیون علامت گذاری به تنظیم دو طبقه زیر می پردازد:
  • طبقه نتیجه ها و
  • طبقه علائم زبانی.
  • خبردهی حاوی چیزی جز آنچه که در آن رابطه بوسیله متغیرها قابل بیان است، نیست.
  • هرکس در این متغیرها نتیجه های شخصی و سوبژکتیف خود را بمثابه ثابت ها قرار می دهد.
  • نئوپوزیتیویسم بر پیشانی کلیه مسائل مهم که در تاریخ فلسفه نقش بازی کرده اند، مهر «مسئله واره» می کوبد و راهی سطل آشغال می کند.
  • آنگاه برای فلسفه موضوع دیگری غیر از تحلیل منطقی زبان باقی نمی ماند:
  • اما نه تحلیل زبان های واقعی مشخص، بلکه تحلیل «ساختار ترتیب سلاسل ممکنه عناصر علامتی مفروض».
  • بدین طریق (بطرزی کاملا «منطقی») زبان نیز از شرایط عینی خود ایزوله و مجزا می شود و بطور ایدئالیستی و نهایتا ایراسیونالیستی مطلق می گردد و وظیفه اصلی فلسفه سرهم بندی کردن سینتاکس[2] «نظام های مرحله ای» از این دست اعلام می شود :
  • سینتاکس چنین «زبانی» عبارت است از ساختار «سیستم نمودارسازی» مربوطه.[3]
  • ضمنا ادعا می شود که معنی هر جمله نه بواسطه پیوند های واقعی که آن جمله منعکس می کند، بلکه بواسطه طبقه جملات غیرتحلیلی که از آن جمله قابل استخراج است، تعیین می شود.
  • از آنجا که کلیه جملات منطق و ریاضیات تحلیلی اند و لذا تنها می توان جملات تحلیلی را از آنها استخراج نمود، دو باره این نتیجه بدست می آید که  منطق و ریاضیات ـ بر طبق این نظریه ـ بلحاظ عینی توخالی اند و در مورد واقعیت عینی حرفی برای گفتن ندارند.
  • نئوپوزیتیویست ها اعلام می کنند که زبان علوم بدو طبقه از جملات تقسیم بندی می شود :
  • جملات سینتاکتیکی و
  • جملات تجربی.
  • جملات سینتاکتیکی عبارتند از جملاتی در باره علائم، سلاسل علامتی و پیوند آنها.
  • آنگاه نئوپوزیتیویسم رجز سر می دهد که با تعیین وجود «جملات باصطلاح سینتاکتیکی» به کشف مهمی نایل آمده است.
  • این مفهوم سازی از تفاوت میان ابژکتزبان و زبان سینتاکتیکی هرحوزه نشأت می گیرد.
  • ابژکتزبان با چیزها، خواص و روابط این عرصه سروکار دارد.
  • زبان سینتاکتیکی با روابط منطقی مفاهیم، جملات و تئوری های مربوط به این عرصه سروکار دارد.
  • نئوپوزیتیویسم جملاتی را «جملات باصطلاح سینتاکتیکی» می نامد که ظاهرا متعلق به ابژکتزبان اند، اما در واقع به زبان سینتاکتیکی قابل ترجمه اند.
  • بدین طریق، مثلا جمله ظاهرا ابژکتی «5 یک عدد است!» را می توان به جمله سینتاکتیکی «5 یک کلمه عددی است!» ترجمه کرد و بدین طریق باصطلاح سینتاکتیکی بودن جمله اول اثبات می شود.
  • مشخصه آن عبارت از این است که جمله اول در «شیوه بیان مضمونی»[4] همان مطلبی را ادا می کند، که جمله دوم در «شیوه بیان صوری»[5] بیان می کند.
  • آنگاه نتیجه گرفته می شود که جملات باصطلاح سینتاکتیکی به اشیائی که ظاهرا در خارج از زبان قرار داشتند، مربوط می شدند.
  • بعدها ـ البته ـ نئوپوزیتیویست ها باید اذعان می کردند که گذار از جمله «5 یک عدد است!» به جمله «5  یک کلمه عددی استمعنا، محتوا و خصلت جمله را عوض می کند.
  • بدین طریق در جوار مسائل سینتاکتیکی، مسائل سمانتیکی قد علم کردند که بار اصلی شان معنی کلمات و جملات بود.
  • اما این به هیچ وجه بمعنی روی آوردن نئوپوزیتیویسم به ماتریالیسم نبود.
  • چون شناخت بعدی مبنی بر اینکه تفاوت گذاری میان روابط منطقی و روابط تجربی ـ توصیفی تنها بدلیل معنی آنها صورت می گیرد، حتما این شناخت را بدنبال نمی آورد که با تعیین معنی باید به واقعیت عینی رجوع شود.
  • اگر نئوپوزیتیویسم قبلا «حقیقت» منطقی را با اتکا بر قواعد سینتاکتیکی اثبات می نمود، اکنون آن را نه بر مبنای رابطه موجود میان احکام و واقعیت عینی، بلکه با اتکا بر قواعد سمانتیکی اثبات می کند.
  • به عبارت دیگر، نئوپوزیتیویسم بعد از این چرخش، برای حفظ علمیت ظاهری خود، همچنان همان می ماند که ماهیتا بود، یعنی ایدئالیسم ذهنی.
  • با این چرخش تحلیلی ـ سمیوتیکی، زبان علوم محتوای فلسفه قلمداد می شود.
  • تحلیل سمیوتیکی باید شامل سه مرحله می شد :
  • جنبه سینتاکتیکی (سینتاکس زبان)،
  • جنبه سمانتیکی («معنی» زبان) و
  • جنبه پراگماتیکی (استعمال زبان).
  • ضرورت حفظ علمیت ظاهری نئوپوزیتیویسم را وادار به اعتراف می کند که نوسازی یک مفهوم علمی تنها زمانی سودمند خواهد بود که ضمنا نتایج علوم منفرد درنظر گرفته شوند.
  • این چرخش ـ قبل از همه ـ ازسوی ریاضیات بر نئوپوزیتیویسم تحمیل می شود، یعنی از طرف عرصه علمی ئی که نئوپوزیتیویست ها فکر می کردند که در انحصار خود دارند.
  • طنز تاریخ علوم چنان بود که نئوپوزیتیویستی مانند گودل ببرکت تحقیقات ریاضی خود، به اثبات بی چون و چرا و غیرقابل رد این امر نایل آمد که مفهوم حقیقت سینتاکتیکی ریاضی صرف (ناب) بلحاظ علمی بدرد نمی خورد و بدین طریق بطلان یکی از تزهای اصلی اولیه نئوپوزیتیویسم بطرز بی چون و چرائی به اثبات رسید (مراجعه کنید به سمانتیک).
  • محتوای واقعی گذار از ساختار سینتاکتیکی کلمات و جملات به سمانتیک، به معنی آنها، در وابستگی به نحوه حصول این «معنی» تعیین می شود.
  • تا زمانی که معنی یک کلمه تنها بطور تعریفی با استناد به کلمات دیگر، که معنی شان ثابت تلقی می شود، تعیین می گردد، مسئله فقط از یک کلمه و یا از یک جمله به کلمات و یا جملات دیگر منتقل (جابجا) می شود.
  • اما مفاهیم منطبق با کلمات بالاخره باید با چیزهائی مواجه شوند که خود مفهوم نیستند.
  • این چیز آخر اما برای نئوپوزیتیویسم نه واقعیت عینی، بلکه تجربه بیواسطه است.
  • نئوپوزیتیویسم ـ بدین طریق ـ نه تنها خود را بمثابه ایدئالیسم ذهنی بطورکلی، بلکه بمثابه واریانت صرف ایدئالیسم ذهنی کلاسیک، مشروعیت می بخشد که در موردش همان حکم لنین صادق است که در مورد امپیریوکریتیسیسم صادق بود:
  • امپیریوکریتیسیسم چیزی جز فلسفه برکه لی نیست.

ادامه دارد


[1] Begriff des Scheinsatzes oder Scheinproblems

[2] Syntax

[3] «Darstellungssystems»

[4] «inhaltlicher Redeweise»

[5] «formaler Redeweise»