دکتر ورنر هوفمن
ترجمه : م. حجری
روندهای تاریخی همواره بیشتر از آنند که فهم ژورنالیستی از کفن پیچ کردن جنازه ای استخراج می کند.
بشردوستی ـ امروز ـ نه در اشک همدردی ریختن، بلکه در سیاست صادقانه و فعالی است که پیوند عام تأثیر گذاری و تأثیر پذیری بر سیاره کوچک گشته ما را در مد نظر دارد.
فصل پنجم
گرایش تاریخی جامعه نوین
- نگاهی به ژرفا و پهنای جریان تاریخی ئی که در کشورهای نوع شوروی، پس از مرگ استالین صورت می گیرد، امکان آن را فراهم آورده که در باره سمت و سوی روند کلی احکامی صادر شود :
حکم اول |
- تحول جدید به عمل آمده در این کشورها را دیگر نمی توان «استالینیسم زدائی» صرف تلقی کرد.
- (از این رو، ارزیابی واقع بینانه تر و تمایزمندتر از شخص استالین را در مقایسه با سال های نخستین «استالین زدائی»، نباید بمثابه بازگشت رهبران به «استالینیزه کردن مجدد» تلقی کرد.
- بلکه برعکس!
- این امر حاکی از خاطرجمعی روزافزون از پشت سر گذاشتن دوره ای است، که می بایستی پشت سر گذاشته شود.
- روندهای تاریخی همواره بیشتر از آنند که فهم ژورنالیستی از کفن پیچ کردن جنازه ای استخراج می کند.)
- تحول جدید حاکی از گام نهادن به مضامین (محتواهای) نوین نظام سوسیالیستی است که برای آن نیز در کشورهای نوع شوروی سرمشقی وجود ندارد (و باید دو باره از صفر آغاز شود. مترجم)
حکم دوم |
- خودویژگی این روند در آن است که آن ـ در وهله اول ـ بمثابه یک عقبگرد جلوه می کند.
- عقبگرد برای انجام آنچه که انجام شده تلقی می شد.
- ظاهرا دوره توضیح داده شده باید در مرحله کنونی، جای خود را به مرحله کمونیسم ـ مرحله ای که در آن، اصل تعادل در داد و ستد کار، فرم های تجاری روابط اقتصادی برای رفع آزادانه حوایج، بدون تشکیل قیمت، بدون پول، بدون دستمزد پولی بر قرار است ـ بدهد.
- این به معنی کاربست قاطعانه اصل «علاقه مندی مادی» و اصل «اهرم اقتصادی»، قابل استفاده کردن علاقه بازاری، سیستم انعقاد قرارداد، سودآوری کارخانه ای و کارمزد برای نیل به اهداف اقتصاد برنامه ریزی شده است.
- به همان سان نیز ـ همزمان ـ تلاش برای تقویت حیات پارلمانتاریستی، تلاش در جهت بهسازی سیستم انتخابات، تلاش برای اعاده استقلال معینی به ارگان های «مقننه» در قبال قوه «مجریه ی» سابقا قدر قدرت جامه عمل می پوشد تا دولت به خودگردانی اجتماعی عالی تر بدل شود.
- برگشت معینی به اصل تقسیم قوا در دولت صورت می گیرد، اصلی که پشت سر گذاشته شده تلقی می شد.
- (برای آشنائی با مقوله تقسیم قوا، مراجعه کنید به «کمونیست ها اکنون!» در آرشیو سلطان پور و «یا سوسیالیسم و یا بربریت» در آرشیو بهرنگ در سایت فرهنگ توسعه. مترجم)
- علاوه بر این، جامعه ای که در پیشرفت به سوی کمونیسم کمال یافته، همراه با دولت، «میرائی» حقوق را نیز بمثابه الزام اجتماعی الزامی خواهد ساخت، از هم اکنون به شرایط بنیادین دولتمندی خاص خویش می اندیشد.
- و نظام اجتماعی ئی که آماجش پیدایش انسان «طراز نوین» بکلی دیگرگونه ای است، دگم هائی را که تاکنون در گلخانه در بسته تضمین کرده بود، در روشنفکریت محیط زیست وسعت یافته به حال خود رها می کند.
- روشنفکریتی که معیاری برای ارزیابی خود آن خواهد بود.
- نظام اجتماعی دوباره وارد چالش ها می شود، چالش هائی که خاتمه یافته تلقی می شدند.
- اینجا دیالک تیک پیشرفت از طریق رجعت تحقق می یابد.[1]
- دیالک تیک پیشرفت، ضمن انجام کارهائی که در فرجه تاریخی مورد نظر، ناتمام مانده اند.
- · زیرا تنها راه غلبه بر تکالیف، تنها راه پشت سر نهادن وظایف، انجام آنها ست.
- به قول برتولد برشت، «هر کس که قصد انجام خیز بزرگی را در سر دارد، باید قدمی چند عقب تر رود.
- · امروز از طریق دیروز در فردا قوام می یابد.
- تاریخ ـ چه بسا ـ کلام آخر را بر زبان می راند، ولی کلامش هرگز تهی و توخالی نمی ماند.»
حکم سوم |
- آنچه که سوء تفاهم محیط پیرامون را بر می انگیزد، همین عقبگردهای اجتماعی اند که در کشورهای نوع شوروی تأملات اجتماعی نوین را تعیین می کند.
- «لیبرالیزه کردن» در این کشورها برای جوامع غربی به معنی اعتراف به حقانیت نظام زندگی آشنای شان جلوه می کند، اعتراف به طبیعی بودن سودجوئی و ثروت اندوزی، تمایل به لذت و رضایت خصوصی، داشتن دولتی بی دردسر و قبل از همه، حق بورژوائی عصر حاضر، یعنی حق مصرف.
- معیار قرار دادن این امر باید هم سبب شود که هر آنچه که دال بر «لیبرالیزه کردن» نباشد، «استالینیزه کردن مجدد» جلوه کند و توسعه اجتماعی در کشورهای بلوک شرق مشخصه تمایل عام فراگیر کلی را از دست بدهد.
حکم چهارم |
- خصلت عقبگردی[2] که در بسیاری از جوانب روند اجتماعی خودنمائی می کند، به درک بهتر این مسئله کمک می کند که چرا این روند به هیچوجه خطی نیست.
- بارها و بارها تأخیراتی صورت می گیرد، تصمیمات تصحیحی اتخاذ می شود، قواعد تنظیمی فردی مطرح می گردد.
- عقبگرد به فرم های روابط اجتماعی ئی که پشت سر گذاشته شده تلقی می شدند، می بایستی هم عملا، بمثابه عقب نشینی از مواضع تاریخی تسخیر شده جلوه کند.
- علاوه بر این، کم کردن فشار قبلی، نیروهائی را بند از پای برداشته، که نه فقط رهائی از این فشار، بلکه رهائی از کل نظام را در سر داشته اند.
- تنش های روانی مهار گشته از دیرباز در حیات معنوی ـ فرهنگی، ادبیات و فیلمسازی به زبان آمده اند و این امر قدرتمداران را نگران ساخته که چنین توسعه ای مبادا از کنترل خارج شود.
- می توان گفت، جریانی که نخست می توانست بمثابه «استالین زدائی» نامیده شود، خود کردوکار استالینیست های یکسونگر بود که در عین حال، دل شان نمی خواست، استالینیسم را بمثابه یک سیستم تلقی کنند.
- نگرانی از اینکه مبادا با کاهش فشار، خود مارکسیسم لطمه ببیند، رهبران را بر آن داشت که به منادیان جریان نوین به سوء ظن بنگرند.
- رفرم اجتماعی نیز نمی توانست در زیر پوسته زمخت توسعه قدرت استالینیستی چیزی بی عیب و نامخدوش و مصون مانده بیابد، تا پوسته را کنار زند و آزادش سازد.
- بلکه برعکس!
- تمامت نسلی که استالینیسم را از سر گذرانده بود، می بایستی پاورچین پاورچین و نابینا در ظلمات به پیش رود، به لمس اشیاء اقدام کند و کم کم دریابد، که مارکسیسم «حقیقی» از چه قرار است.
- نه بیدارسازی آگاهی فراموش شده دیروزین، بلکه نوآگاهی به کلیه عرصه های زندگی وظیفه آنها را تشکیل می دهد.
- نوآگاهی ئی از این دست می بایستی در جهان تحول یافته امروزین ما با آزمون انتقادی میراث مارکسیستی ـ کلاسیکی نیز همراه باشد.
- معیارها نیز می بایستی خود کشف شوند.
- و تمیز مارکسیسم از استالینیسم ـ به هیچ وجه ـ کار ساده ای نبود، که نتیجه اش از قبل تضمین شده باشد.
- بدین طریق بود که حرکت کلی تاب وارگی نوسان آمیز خاصی از خود نشان می دهد.
- اما نوسات تابواره ـ بر خلاف تصور ما در غرب ـ تعیین کننده سمت و سوی واقعی آنها نبوده است.
- این امر ـ بی تردید ـ از چیز ثالثی نشئت می گیرد.
- این امر از مارکسیسم نوسازی شده، از مارکسیسم دمساز شده با مناسبات کنونی، از مارکسیسم دمساز گشته با وظایف مادی ـ عملی یک جامعه، از مارکسیسمی که فقط در زمینه های بکلی عام به تصور کلاسیک های «سوسیالیسم علمی» می رسید.
حکم پنجم |
- خودویژگی این روند را نمی توان با معیاری به نام «نزدیکی به غرب» سنجید.
- هر جامعه ای که بطور مارکسیستی اداره می شود، هر چه بیشتر به امکانات و چند و چون پیش شرط های عام مبتنی بر سطح کلیه قوای بالقوه خود و ایده های آتی خود وقوف پیدا کند، هر چه بیشتر در فضای آزاد فراختر گشته خویش نشو و نما یابد، هر چه بیشتر جنبه های مهم مربوط به خود را در فرم های مناسب باز شناسد، جامعه نوین به همان اندازه از نظام نوع غربی فاصله خواهد گرفت.
- ضعف «شوروی شناسی» تا کنونی غرب عبارت از این بوده که آن، نظام دیگر را بنا بر حالات مربوطه اش، بنا بر امکانات ذاتی توسعه اش مورد بررسی قرار نمی دهد.
- از این رو ست که نظرات جامعه شناسی غرب بناگزیر از توسعه شتابان چنین جامعه «پویائی» عقبتر مانده است.
- امروز ـ اما ـ معلوم می شود که اهمیت فرماسیون اجتماعی ئی که اینجا مورد بررسی قرار می گیرد، بر بالقوه گی[3] تاریخی آن مبتنی است، یعنی بر شیوه بود (واقعیت) آتی آن مبتنی است.
- بالقوه گی جامعه شوروی ـ اما ـ همواره خصلت سوسیالیستی داشته است و نه استالینیستی.
- کشورهای سوسیالیستی ـ اما ـ هر چه بیشتر با گذشته خویش قطع رابطه می کنند، به همان اندازه خطر آن پدید می آید که استالینیسم به «گذشته دست و پا گیر» (به گذشته ای که با آن هنوز تسویه حساب نشده)[4] منتقدین آن بدل شود.
- نگرانی از این که ممکن است، «ترس دشمن بریزد»، قابل فهم است.
- اما هر کس که بطور جدی خواهان «تسهیلاتی» برای انسان هائی است که خواسته و ناخواسته در سیستم دیگری زندگی می کنند، باید ـ قبل از همه ـ به تشنج زدائی در محیط پیرامون کمک کند.
- تشنجی که از همان آغاز بر تاریخ استالینیسم سایه گسترده است.
بشردوستی ـ امروز ـ نه در اشک همدردی ریختن، بلکه در سیاست صادقانه و فعالی است که پیوند عام تأثیر گذاری و تأثیر پذیری بر سیاره کوچک گشته ما را در مد نظر دارد.
پایان
[1] Dialektik eines Fortschreitens durch Rückgriff
[2] Rückgriff-Charakter
[3] Potentialität
[4] »unbewältigten Vergangenheit«