حسین بهادری
مقدمه :
162 سال ازانتشار مانیفست توسط مارکس وانگلس می گذرد. آن زمان ( درسال1847) این دو اندیشمند بزرگ قرن 19 درمقدمه این سند تاریخی نوشتند ” شبحی در اروپا درگشت وگذار است – شبح کمونیسم . همه نیروهای اروپای کهن برای تعقیب مقدس این شبح متحد شده اند.” ازآن زمان کارگران جهان دربرابر دشمنان طبقاتی خود دارای برنامه و تئوری راهنمای مبارزاتی شدند. طبقه کارگر در یک پروسه طولانی با آموختن و بکاربرد مانیفست درعمل و با درس آموزی ازمبارزات کارگران لیون فرانسه، جنبش کارگری انگلستان (چارتیستها) و مبارزات مسلحانه کارگران نساجی آلمان در18 مارس 1871 موفق شدند نخستین حکومت کارگری خود را با اعلام موجودیت کمون پاریس برپا کنند. کمون پاریس بعداز72 روزحاکمیت انقلابی خود دربرابر یورش متحدانه و”مقدس” نیروهای مرتجع “تی یرس” فرانسوی وبیسمارک آلمانی درمبارزه طبقاتی بعلل مختلف وازجمله به دلیل عدم توازن قوا ازمرتجعین بین المللی شکست خورد. مارکس باجمعبندی ازشکست رزمندگان کمون ازبورژوازی ورفع کمبودهای مانیفست درحد مقدورات تاریخی خود به پیشروان طبقه کارگرکمک کردتا با درس آموزی از این شکست زمینه ی پیروزی انقلاب کبیر اکتبر 1917 را فراهم کنند. باپیروزی کارگران بر بورژوازی در روسیه تزاری و استقرارحاکمیت پرولتری دریک ششم ارض کره زمین دریچه نوینی ازیک زندگی انسانی درمقابل بشریت گشوده شد. با عمده شدن تضاد سوسیالیسم با سرمایه داری وبروز بحران اقتصادی 1929 ومتعاقب آن رشدنیروهای فاشیستی در ایتالیا و آلمان و شروع جنگ جهانی دوم که سرانجام بعد از جانباختن بیش از 50 میلیون انسان با پیروزی اتحاد جماهیرشوروی برفاشیسم پایان یافت، شکست فاشیسم وفتح برلین توسط شوروی سوسیالیستی باعث آزاد سازی اروپای شرقی و رشد مبارزات استقلال طلبانه ملل درسه قاره آسیا، افریقا وآمریکای لاتین شد. با بوقوع پیوستن انقلاب چین و سایر انقلابات عملأ جهان سرمایه داری زیرفشار سنگین – شبح کمونیسم – به وحشت افتاد. شکست امپریالیسم امریکا در جنگ کره و ویتنام اتحاد نامقدس جهان امپریالیستی به سرکردگی امپریالیسم امریکا را بر آن داشت که تمام توان خود را برای ازبین بردن نه – شبح کمونیسم – بلکه سوسیالیسم موجود بکار برد.
با فروریختن دیوار برلین و متعاقب آن به فاصله یک سال – 1990- دنیای سوسیالیسم واقعأ موجود عمدتأ به علت قرارنداشتن سیاست پرولتری درمقام راهبردی اردوگاه سوسیالیستی و به حاشیه رانده شدن نقش طبقه کارگر در حل مشکلات و مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه و ازسوی دیگردراثرتوطئه های امپریالیستی بار دیگر طبقه کارگر و پیشروان کمونیست درمبارزه طبقاتی که پروسه علنی آن از دهه 60 قرن بیستم با برگزاری کنگره بیستم اتحادشوروی شروع شده بود، که آن خود عمیقأ ریشه در کنگره های 17 و18 شوروی داشت، ازسرمایه داری شکست خورد. اینک پس ازگذشت 20 سال از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم با بروز بحران اقتصادی نه تنها میلیونها کارگر درسطح جهانی بیکار شده اند و روز به روز برخلاف ادعا های سردمداران سیستم سرمایه داری مبنی بر مهار بحران دامنه فاجعه بارآن هرلحظه بیشتر نمایان میشود، بلکه با گسترش فقروفلاکت علاوه برکارگران وزحمتکشان به اقشارمیانی جامعه چنان زمین لرزه ای درجهان بوجود آمده که جامعه بشری را دربرابردوراهی “بربریتِ سرمایه داری یاسوسیالیسم” قرارداده است. درچنین شرایطی امروز دیگربار- شبح کمونیسم – جهان را فرا گرفته است. بدون شک این بار طبقه کارگر جهانی و کمونیستها با درس آموزی عمیقتر از مانیفست حزب کمونیست و باجعمبندی از پیروزیها و شکستهای طبقه کارگر با مسلح شدن به تئوری انقلابی سوسیالیسم علمی در مصاف با سرمایه داری با پیشبرد مبارزه طبقاتی تا ازبین بردن استثمار انسان از انسان نه تنها خود بلکه بشریت را از شر سرمایه داری رها خواهندکرد.
درسهائی ازمانیفست حزب کمونیست
1– مبارزه طبقاتی نیروی محرکه تکامل تمام جوامع طبقاتی است
به آسانی ازسطراول مانیفست می توان درک کرد که حرکت چرخ تاریخ جوامع انسانی به جلو همیشه بر بستر تضادهای موجود درجامعه درزمان خود بشکل مبارزه برده گان علیه برده داران، دهقانان علیه فئودالها وامروزدرجامعه سرمایه داری (با رشد نیروهای مولده وتضاد این نیروها بامناسبات حاکم بر تولید که نتیجه طبیعی متمرکز و متراکم شدن هرچه بیشترتولید ومالکیت بر وسائل تولید است) مبارزه کارگران هم علیه سرمایه داران ازهمان آغاز جامعه ی بورژوازی شروع شده بطوریکه امروزتکامل جامعه ی جهانی باصف آرائی دوطبقه اصلی یعنی کارگران وسرمایه داران دربرابرهم بصورت تضاد کاروسرمایه درسراسرجهان عمل میکندوضرورت لغومالکیت خصوصی وجایگزین کردن با مالکیت اجتماعی دردستورکارنیروهای پیشرو جامعه قرارگرفته است ولاجرم بافراهم شدن شرایط لازم وکافی باپیروزی کاربرسرمایه نقطه پایانی برتمام مصائب جامعه بشری گذاشته خواهد شد.
2 – طبقه کارگر یک طبقه جهانی است وسرنگونی سرمایه داری وظیفه تاریخی اوست
یکی ازدلایل پیدایش کمونیسم علمی تمرکز تولید و تصاحب مالکیت بر ابزار تولید دردست عده ای محدود ازانسانهاست. سرمایه داری باایجاد این تمرکزجامعه راهرچه بیشتر به دوگروه که در مقابل هم قرارگرفته اند تقسیم کرد وتضادهای موجود درجامعه رابطورغیرقابل تصوری ساده کرد.
مارکس وانگلس باشرکت عملی درجنبش انقلابی طبقه کارگر با تجزیه وتحلیل وجعمبندی علمی ازپروسه پیدایش و تکامل سرمایه داری ومراحل مختلف تشکل ومبارزه کارگران برعلیه سرمایه داران ، به این نتیجه علمی وعینی رسیدند که”بورژوازی ازطریق بهره کشی ازبازارجهانی به تولید و مصرف همه کشورها جنبه جهان وطنی داد” (3) ودرادامه متذکر میشوند “کارنوین صنعتی وشیوه نوین اسارت درزیریوغ سرمایه، که خواه درانگلستان وفرانسه وخواه درآمریکا وآلمان یکنواخت است، هرگونه جنبه ملی را از پرولتاریا زدوده است . قانون، اخلاق، مذهب، برای وی چیز دیگری نیست جز تعصب بورژوازی که درپس آنهامنافع بورژوازی پنهان شده است.” (4) دراین رابطه کافیست اجمالأ به بحران موجود توجه کنیم، بحران از بازار مسکن درآمریکا شروع شد وبه سرعت به بخشهای مالی وصنعتی کشیده شد. صدها بانک در امریکا وسراسرجهان اعلام ورشکستگی کردند وهرروزهزاران نفر خانه وکاشانه خود را از دست دادند ومیلیونها کارگر بیکار وآواره شدند. دولت های سرمایه داری به جای کمک به کارگران اخراجی وبیکارشده به موسسات مالی وبانکها که روسای آنان پاداشهای چند میلیونی دریافت کرده بودند، کمکهای چندهزارمیلیارد دلاری کردند. آنانی که تصور می کنند مانیفست دیگر کهنه شده باتوجه به بحران کنونی بهتراست منصفانه به این بخش ازمانیفست دقت کنند، ” هنگام بحرانها یک بیماری همگانی اجتماعی پدید میشود که تصور آن برای مردم اعصارگذشته ( وبرای نفی کنندگان امروزی مانیفست) داخل پارانتزازمن است نامعقول بنظرمیرسید، وآن بیماری همگانی اضافه تولیداست . جامعه ناگهان به قهقرابازمیگرددوبغتتأ بحال بربریت دچارمیشود،…… ازچه طریقی بورژوازی بحران را دفع میکند؟ ازطرفی بوسیله محو اجباری توده های تمام وکمالی ازنیروهای مولده وازطرف دیگر بوسیله تسخیر بازارهای تازه و بهره کشی بیشتری ازبازارهای کهنه . ” (5)
به گواهی شواهد تاریخی می توان گفت عملکرد سرمایه داری اکثریت مردم جهان بخصوص کارگران وزحمتکشان را به ورطه فقر، بی خانمانی، جنگ وتجاوز، استثمار کشاند که نتیجه عملی آن صف آرائی دواردوگاه بزرگ – کارگران و سرمایه داران – دربرابر هم شده و تضاد کار وسرمایه را بمثابه تضاد اصلی درسراسرجهان تثبیت کرده است. مبارزه و صف آرائی طبقه کارگر در مقابل سرمایه داران از ابتدای موجودیت طبقه کارگر شکل گرفته وازمراحل مختلف رشدخود گذشته. از آنجائیکه امروزدراثر پیشرفت و مدرنیزه شدن وسایل و شیوه های تولیدی، درهم آمیختگی بازار و تولید صنعتی والیگارشی مالی ، سیستم سرمایه جهانی هرچه بیشتر دریک مدارکاملأ متمرکز قرارگرفته، طبقه کارگر نیزبمثابه یک طبقه جهانی در مقابل جهان امپریالیستی صف آرائی نموده و در “هنگامیکه پرولتاریا برضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحدگردد، و از راه یک انقلاب، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند وبعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را ازطریق اعمال جبر ملغی سازد،” (6) قادر خواهد شد بنا به خصلت اجتماعی تولید نه تنها خود را بلکه تمام بشریت را از شر سیستم بهره کشی سرمایه داری آزاد کرده و با جایگزین کردن شیوه تولید پرولتری که بنیاد آن براساس تولید برای مصرف و رفاه بشریت می باشد نه کسب سود و انباشت سرمایه در ید محدودی ازمردم “شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطورکلی و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین می ببرد. بجای جامعه کهن بورژوازی، باطبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید می آید که درآن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است.” (6) چرا یک چنین امر مهمی را تاریخ به عهده طبقه کارگرگذاشته است؟ مانیفست به این سئوال چنین جواب می دهد “کلیه جنبش هائی که تاکنون وجود داشته یا جنبش اقلیت ها بوده و یا خود بسود اقلیتها انجام می گرفته است. جنبش پرولتاریا جنبش مستقل اکثریتی عظیم است که بسود اکثریت عظیم انجام می پذیرد.” (7) به گواه تاریخ جوامع بشری اساس نظامهای اجتماعی پیش ازحاکمیت سرمایه داری برپایه ظلم و ستم، غارت وچپاول مردم استواربود. اگرقیام برده گان درنهایت باعث ازبین رفتن برده داری شد، ولی نتیجه آن تبدیل برده یعنی اکثریت مردم به اکثریت دهقان واقلیت برده دار به اقلیت فئودال گردید. قیام اکثریت دهقانان، پیشه وران، صنعت گران و… برعلیه اشراف وفئودالها نظامهای فئودالی وارباب ورعیتی را سرنگون و بورژوازی را به قدرت رساند. بورژوازی درپروسه قدرت گیری و رشد سیستم سیاسی، اقتصادی وفلسفی خود را بر بنیاد استعمار، استثمار، جنگ وغارت، فقرو گرسنگی میلیونها انسان نهاد. سرمایه داران اهداف کوتاه مدت ونهائی خود را برپایه ی منافع گروهی خود برنامه ریزی می کنند ودر این برنامه ریزی کسب ابر سود درنظر گرفته می شود نه مسائلی ازقبیل منافع مصرف کننده ، حفظ محیط زیست، ایمنی کار ویا حقوق کارگرو… سرمایه داران درعین اینکه برحفظ سلطه خود درسرکوب اعتراضات وخواستهای به حق مردم بویژه طبقه کارگرمتحدند ولی درتصاحب بازار و سلطه برجهان باهم رقابت وتضادهای بی شماری دارند که وجود آنها باعث بحرانهای ادواری پایان ناپذیر درکمپ سرمایه داری می شود که دو جنگ جهانی جهت تقسیم بازار جهانی و دو جنگ خلیج برای تسلط برمنابع انرژی ازپی آمدهای تضادها درجهان امپریالیستی می باشند که جهان را جهت بدست آوردن سود وکسب هژمونی وآقائی بر دنیا بسوی بربریت سوق میدهند. درمقابل کارگران جهان درهیچ نقطه ای ازکره زمین نه تنها تضاد منافع استراتژیک باهم ندارند بلکه دارای یک جهان بینی واحد می باشند که آنهم خیلی ساده و قابل فهم از خصلت اجتماعی تولید سرچشمه می گیرد ازمنظری دیگر به گفته انگلس “سوسیالیسم کار دل است” و چون کار دل است از حس انسانی بشریت نشئت می گیرد، پس می توان گفت سرشت و تکامل انسان درمسیر پرپیچ و خم تاریخ همانطوریکه به تولید خصلت اجتماعی بخشیده است، برآن می باشد که به توزیع نعم مادی هم خصلت اجتماعی بدهد واین مهم تنها ازعهده طبقه ائی برمی آید که مستقیمأ درتولید شرکت دارد و نه تنها سرمایه ای به جزتملک بر دو بازو خود ندارد که آنها راهم مجبور است برای گذران زندگی بخورنمیر به سرمایه داربفروشد بلکه به خاطرشرکت در تولید وزندگی اجتماعی با اکثریت مردم فاقد روحیه انحصارطلبی، سودجوئی، برتری طلبی، نژادپرستی وناسیونالیستی است، درنتیجه آزادی و رهائی خود از تمام مصائب ناگوارموجود درجهان را درگرو رهائی تمام بشریت از بند استثمارسرمایه داری وسرنگونی آن می بیند.
3 – وجود حزب کمونیست شرط اساسی درکسب قدرت سیاسی است .
اصولأ هستی اجتماعی انسان برشعوراجتماعی او تاثیرمی گذارد و از آنجائیکه ما در جامعه شاهد وجود افراد پیشرو، عاقل، معمولی وعقب افتاده هستیم و با توجه به اینکه جامعه به طبقات وقشرهای مختلف تقسیم شده است، در درون طبقات نیز از لحاظ آگاهی، درک مسائل اجتماعی، فرهنگی وسیاسی تقسیماتی بوجود می آید و بدون شک مبارزه طبقاتی در سطح جامعه اثرات خود را بروی انسانها می گذارد و افراد براساس بینش و آگاهی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی موضع طبقاتی اتخاذ می کنند. بهمین دلیل وبخاطر نفوذ افکار مذهبی، بورژوازی، خرده بورژوازی و… به درون طبقه کارگر، کارگران نیزبطور طبیعی به پیشرو، معمولی و عقب افتاده تقسیم می شوند . بدین جهت اگر بهر دلیلی منتظر باشیم که تمامی طبقه کارگر به آگاهی طبقاتی خود برسند و سپس بمثابه یک طبقه برای خود نه درخود برای کسب قدرت سیاسی دست به مبارزه بزنند، درحقیقت آگاهانه یا نا خود آگاه آب به آسیاب سرمایه داری ریخته و طبقه کارگر را درمصاف طبقه ای دست بسته به مسلخ گاه بورژوازی هدایت کرده ایم. زیرا علاوه براینکه امکان رسید تمامیت طبقه کارگر خود به خود به آگاهی طبقاتی نمی رسد بلکه مبارزه طبقه کارگر متشکل درتشکل سیاسی خود یعنی حزب کمونیست معنی پیدامیکند چونکه قدرت طبقه کارگر درتشکل و آگاهی اوست و “منطق واقعیت عینی ازهرمنطقی قوی تراست”(8) خارج ازخواست ما مبارزه طبقاتی دراشکال مختلف درسطح جامعه جریان دارد و کارگران هر روز برای اضافه دستمزد، بیمه بیکاری، عقد قرارداد دسته جمعی، دریافت حقوق عقب افتاده و … دست به مبارزه می زنند که بجای همه اینها بازداشت، زندان، شکنجه وگلوله سربی دریافت می کنند. کارگران درعمل درمی یابند که از طریق مبارزه صنفی نمی توانند به خواستهای خود برسند، درنتیجه مبارزه صنفی کارگران به مبارزه سیاسی ارتقا می یابد و از آنجائیکه تاریخ مبارزه طبقاتی نشان نداده که طبقات حاکم به میل خود حتی طبق شرایط ثبت شده ی سرمایه داری دریک انتخابات به اصطلاح آزاد حاکمیت را به طبقه دیگر محول کنند به ناچار کاربرد قهر ازطرف سرمایه داری به طبقه کارگر تحمیل میشود. از این رو ناگریز مبارزه قهرآمیز مرحله نهائی و عالی ترین شکل مبارزه طبقاتی برعلیه سرمایه داری می باشد. درچنین وضعیتی سئوال اساسی اینست که آیا طبقه کارگر می تواند عالی ترین مرحله مبارزه طبقاتی را – قیام مسلحانه– برعلیه دشمن تا به دندان مسلح را که دارای تمام ارگانهای سرکوب می باشد، بدون داشتن تشکیلات سیاسی و ستادفرماندهی شروع کند و پیروزی بدست آورد؟ جواب درست و عاقلانه به این سئوال نه می باشد. بنابر این اولین ابزارکار جهت سرنگونی سرمایه داری برای پیشروان طبقه کارگر و تمام کسانی که درموضع طبقه کارگر قرار دارند ـکمونیستها- “متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه” و “ارتقاء پرولتاریا به مقام طبقه حاکمه و به کف آوردن دموکراسی” است(9). این مهم فقط به فقط با ایجاد ستاد فرماندهی طبقه کارگر یعنی حزب کمونیستی که برنامه، تاکتیک و اصول استراتژیک آن بر اساس مانیفست تدوین شده وراهنمای آن ازنظر ایدئولوژیک ماتریالیسم دیالتیک وماتریالیسم تاریخی و از نظرتئوری سوسیالیسم علمی و در عمل حافظ منافع آنی و آتی طبقه کارگر و جنبش عمومی مردم است، امکان پذیرمی باشد.
4 – بکار برد قهر درانقلاب کارگری اجتناب ناپذیر است.
درتاریخ جوامع طبقاتی ازبرده داری تا به امروز دیده نشده است طبقات حاکم به میل خود ویا با خواهش و تمنا و خواست اکثریت مردم تحت ستم بدون توسل به زور ازحاکمیت ارتجاعی و ظالمانه خود دست بکشند و آنرا بطور مسالمت آمیزد و دستی به ید طبقان محکوم بسپارند.
سرمایه داری دربکار برد قهر برای حفظ حاکمیت خود درهیچ شرایطی تردید بخود نمی دهد، این امر واقعیتی است انکارناپذیرکه بشریت بویژه طبقه کارگر و مردم زحمتکش درسراسرجهان از زمان پیدایش و تحکیم سرمایه داری تا کنون شاهده آن بوده اند. مسئله به قدری روشن است که احتیاج به اثبات ندارد. درهرشرایط قهر به طبقه کارگر و زحمتکشان تحمیل می شود، عملا طبقه کارگر ناچار می شود در مقابل قهر ارتجاعی سرمایه داری، قهرانقلابی برای دفاع ازخود را بکار ببرد.
مارکس به درستی ازپراتیک مبارزات طبقه کارگروجنبش های کارگری ومردمی جمعبندی کرد، که “قهرقابله ی انقلاب است”
5 – اعمال دیکتاتوری طبقه کارگر(دموکراسی پرولتری) بعد از کسب قدرت سیاسی ازشرایط الزامی تثبت سوسیالیسم و گذر از آن است .
طبقه کارگر پس ازکسب قدرت سیاسی جهت ازبین بردن نمودهای سرمایه دار درجامعه و رشد پارامترهای سوسیالیستی تثبیت ونهادینه کردن ارگانهای سوسیالیستی مجبور است دیکتاتوری طبقاتی خود را که به معنی وسیعترین دموکراسی برای اکثریت افراد جامعه و محدود برای اقلیت (سرمایه داران خلع یدشده) می باشد، اعمال نماید. چونکه طبقه کارگر با انجام انقلاب سوسیالیستی در ابتدا تنها می تواند سرمایه داری را ازحاکمیت سیاسی سرنگون کند ولی قادرنیست بفوریت سرمایه داران را از بین ببرد، نفوذ آنان، ارتباطات آنان وپایگاه بین المللی آنان برای مدتها باقی خواهد ماند وتلاش آنان برای بازپس گرفتن آنچه که ازدست داده اند صد چندان خواهد شد. لنین دراین باره باجمعبندی از انقلاب اکتبر درپیام خود بمناسبت دومین سالگرد انقلاب کبیرشوروی میگوید “سوسیالیسم یعنی محوطبقات. دیکتاتوری پرولتاریا برای محو طبقات هرچه ازدستش برمیآیدانجام داده است. ولی طبقات رانمیتوان فوراً محوساخت . طبقات دردوران دیکتاتوری پرولتاریا باقیمانده اند و باقی خواهند ماند. دیکتاتوری زمانی غیر لازم خواهد شد که طبقات ازبین بروند. طبقات بدون دیکتاتوری پرولتاریا از بین نخواهند رفت .
طبقات باقیمانده اند، ولی هر یک از آنها در دوران دیکتاتوری پرولتاریا تغییر شکل یافته اند، مناسبات متقابل آنها نیزتغییرشکل یافته است . مبارزه طبقاتی بهنگام دیکتاتوری پرولتاریا ازبین نمیرود، بلکه فقط شکلهای دیگری بخود میگیرد.”(10) درستی این جمعبندی زمانی بیشتر روشن و قابل فهم می شود که طبقه کارگر و نیروهای سیاسی دست اندرعمل، نظری همه جانبه به تجربیات شکست کمون پاریس، انقلاب کبیر اکتبرشوروی، انقلاب چین وسایر مبارزات کارگری و انقلابی داشته باشند .
برخوردی به کمبودهای مانیفست :
کمونیسم همچون رشته های مختلف علمی (فیزیک ، شیمی ، ریاضی ، علوم طبیعی و…) علم است. علم رهائی طبقه کارگر وتمام بشریت ازچنگال سرمایه داری. و به علم هم باید برخورد علمی کرد.
مانیفست بمثابه یک سند تاریخی و علمی بدون شک دارای کمبودها و نواقصی بوده که محدود به شرایط زمان تدوین آن می باشد، بخشی از آنها توسط خود مارکس و انگلس طی جمعبندی ازتجربه عملی کمون پاریس برطرف شد و برخی دیگر بمرور توسط سایر اندیشمندان پرولتری از پراتیک انقلابی طبقه کارگر در انقلاب کبیر اکتبر، انقلاب چین وسایر انقلابات و جنبش های کارگری بر این گنجینه افزوده شده است، که مهمترین آنها فرموله کردن ” ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا ” و ” انقلاب فرهنگی ” توسط مائوتسه دون می باشد.
شکست انقلابات اکتبر در اتحادجماهیر شوروی و چین درعمل ثابت کرد تا استقرار سوسیالیسم در سطح جهانی به علل مختلف بویژه وجود کشورهای امپریالیستی بمثابه پایگاه مطمئن و متحدین استراتژیک طبقات سرنگون شده در کشورهای سوسیالیستی، وجود تولید خرده بورژوازی، وجود بورکراسی به ارث رسیده و… امکان برگشت سرمایه داری به قدرت در جامعه موجود است. بنابراین باید ادامه اهداف انقلاب را به منظور جلوگیری از باز گشت سرمایه داری و تحکیم سوسیالیسم تحت دموکراسی پرولتری – دیکتاتوری پرولتاریا – ادامه داد.
طبقات ارتجاعی را می توان دریک محدود زمانی در طی یک مبارزه انقلابی از اریکه قدرت به زیرکشید ولی افکار و شیوه تفکرار تجاعی و بورژوازی بویژه نیروی عادت و نفوذ مخرب مذهبی را نه میتوان طی یک فرمان ممنوع کرد و نه می توان با چندجلسه بحث تغییر داد. بنابر این برای باز تولید فرهنگ پرولتری و ازبین بردن فرهنگ سرمایه داری و شیوه تفکر متافیزیکی باید با انجام انقلاب فرهنگی سیاست پرولتری را درتمام عرصه های اجتماعی، اقتصادی، نظامی، بین المللی درفرماندهی قرار داد و سیاست طبقه کارگر- یک نفر در خدمت همه، همه در خدمت یک نفر- را در تمام شئون زندگی اجتماعی حاکم کرد.
نتیجه گیری :
امروزبیش از162 سال ازانتشارمانیفست حزب کمونیست می گذرد. این کتاب برمبنای آموزشهای مارکس و انگلس که ازخصلت اجتماعی تولید نشأت گرفته شده و تا به امروزالهام بخش و ستاره راهنمای تمام کارگران آگاه متشکل و افرادی که در موضع طبقاتی کارگران هستند، می باشد.
مانیفست همچنین سندیست علمی که برمبنای آن طبقه کارگر و تمام آزادیخواهان در سراسر جهان آموزش می بینند، متشکل می شوند و در جریان مبارزه طبقاتی آبدیده می گردند و با تدارک لازم و کافی با بوجود آوردن حزب کمونیست درمسیر انجام انقلاب کارگری و کسب قدرت سیاسی به راهپیمائی طولانی و آینده ساز خود ادامه می دهند. بدون شک به حکم تاریخ سرانجام با بدست گیری قدرت سیاسی و تامین دموکراسی برای اکثریت افراد جامعه شرایط را جهت رشدخلاقیت انسانها و شکوفائی جامعه درتمام عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و رهائی انسان ازاستثمار و بردگی بوجود می آورند.
کلام آخر:
درشرایطی که بعد از انتخابات 22 خرداد هزاران نفر برای کسب آزادی و رهائی از سلطه جهنمی جمهوری اسلامی به خیابانها ریخته اند و بدون ترس اززندان، شکنجه، تجاورزجنسی و روحی و اعدام به مبارزه ادامه می دهند. آیا پیشروان طبقه کارگر و نیروهای سیاسی طرفدار کارگران وزحمتکشان قادرند باحرکت از آموزشهای مانیفست در منطقه جغرافیائی ایران با بهرگرفتن ازشرایط خوب موجود در پیوند با جنبش طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی موجود حزب کمونیست متحد بوجود آورند و کارجمهوری سرمایه اسلامی را تمام کنند و آنرا با تمام جهل وخرافاتش به زباله دان تاریخ بسپارند.
ملاحضات :
کارل مارکس ازلنین ص 6
سه منبع وسه جزء مارکسیسم ص 82
مانیفست ص 40
” ص 52
” ص 43 و44
” ص 69
” ص 52 و53
اصول لنینسم ازاستالین
مانیفست ص 56 و67
10 – اقتصاد وسیاست درعصردیکتاتوری پرولتاریا ص 12 و13