دکتر ورنر هوفمن
ترجمه : م. حجری
پالمیرو توگلیاتی (1893 ـ 1964)
رهبر حزب کمونیست ایتالیا
از رهبران جنبش کمونیستی بین المللی
فصل سوم
توسعه و تکمیل آموزش دیکتاتوری پرولتاریا
- این حقیقت امر را که موضعگیری نوین احزاب کمونیستی تاکتیک روز آنها را تشکیل نمی دهد، می توان در تحولی مشاهده کرد که همزمان در آموزش انقلاب پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا رخ داده است :
بخش اول |
- اکنون مصمم تر از قبل تصریح می شود که تحول بنیادی سوسیالیستی امر خود خلق ها ست :
- «گزینش این و یا آن نظام اجتماعی حق بی چون و چرای خلق هر کشور است.
- انقلاب سوسیالیستی کالای صادراتی نیست و نمی توان آن را از بیرون بر خلقی تحمیل کرد.
- انقلاب سوسیالیستی نتیجه توسعه درونی هر کشور و ثمره حد اعلای اوجگیری تضادهای اجتماعی آن است.
- احزاب کمونیستی وفادار به آموزش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ همواره ـ مخالف صدور ضد انقلاب بوده اند.»[1]
- «انقلاب را نمی توان سفارش داد.
- انقلاب را نمی توان از بیرون بر خلقی تحمیل کرد.
- انقلاب بمثابه نتیجه تشدید تضادهای عمیقا ریشه مند داخلی (ملی) و بین المللی کاپیتالیسم پدید می آید.
- پرولتاریای پیروزمند نمی تواند بدون زنده بگور کردن پیروزی خود، سعادتی را به خلق های دیگر تحمیل کند.»[2]
بخش دوم |
- اکنون بار دیگر اندیشه ای برجسته می شود که بنا بر آن، گذار به حاکمیت خلق می تواند ـ تحت شرایط معینی ـ از طرق «صلح آمیز» صورت گیرد.
- «تحت مناسبات کنونی، طبقه کارگر ـ زیر رهبری پیشقراول خویش ـ امکان آن را دارد که در سلسله ای از کشورهای سرمایه داری بر مبنای جبهه متحد زحمتکشان و یا جبهه متحد ملی و یا فرم های وحدت ممکنه دیگری و با همکاری سیاسی با احزاب مختلف و سازمان های اجتماعی، اکثریت خلق را متحد سازد، بدون جنگ داخلی، قدرت دولتی را تسخیر کند و انتقال مهمترین وسایل تولید را به دست خلق تضمین کند.
- طبقه کارگر با تکیه بر اکثریت خلق و با مبارزه مصممانه علیه عناصر اوپورتونیستی که حاضر به قطع همکاری با سرمایه داران و زمینداران نیستند، امکان شکست نیروهای ارتجاعی و خلق ستیز را و تشکیل یک اکثریت پارلمانی مستحکم را دارد.
- طبقه کارگر بدین طریق می تواند پارلمان را از وسیله خدمت به منافع طبقاتی بورژوازی، به وسیله خدمت به خلق مولد بدل سازد، مبارزه توده ای فراگیر برون پارلمانتاریستی را توسعه دهد، مقاومت نیروهای ارتجاعی را در هم شکند و پیش شرط های ضرور را برای تحقق صلح آمیز سوسیالیسم فراهم آورد.
- برای مواردی که طبقات استثمارگر در مقابل خلق به قهر متوسل شوند، باید امکان دیگری را در نظر داشت، یعنی گذار غیر مسالمت آمیز به سوسیالیسم را.
- لنینیسم می آموزد و تجارب تاریخی تأیید می کنند که طبقات حاکم ـ داوطلبانه ـ بر قدرت چشم پوشی نمی کنند.
- درجه شدت و فرم های مبارزه طبقاتی تحت این شرایط، نه به پرولتاریا، بلکه ـ قبل از همه ـ به میزان مقاومتی بستگی خواهد داشت که محافل ارتجاعی در مقابل اراده اکثریت قریب به اتفاق مردم نشان می دهند، بستگی بدان خواهد داشت که آیا این محافل در این و یا آن فاز مبارزه بخاطر سوسیالیسم به قهر توسل می جویند و یا نه.
- امکان واقعی این و یا آن نوع گذار به سوسیالیسم در کشورهای منفرد، با توجه به مناسبات تاریخی مشخص خود آن کشورها تعیین می شود.»[3]
بخش سوم |
- امروز امکان گذار «صلح آمیز» از آن رو وجود دارد که بنا بر درک کمونیستی نوین ما مرز میان رفرم و انقلاب در کشورهای صنعتی توسعه یافته سیال شده است.
- مبارزه علیه جنگ و امپریالیسم و دفاع از رفرم های دموکراتیک ـ در حاال حاضر ـ خود خصلتی انقلابی و فراتر رونده از چارچوب سیستم اجتماعی حاکم به خود می گیرد.
- توگلیاتی (1893 ـ 1964) رهبر حزب کمونیست ایتالیا در سال 1964 در اونیتا می نویسد :
- «امروز انقلاب برای ما روندی است که بوسیله مجموعه ای از اکسیون ها به پیش رانده می شود و همه عرصه های حیات اجتماعی را در برمی گیرد.
- ما امروز می کوشیم تا به دموکراسی، محتوای جدیدی ببخشیم.
- آن سان که آن به فرم های ظاهری و قابل بحث محدود نباشد، بلکه از رفرم های اقتصادی و سیاسی تشکیل گردد که با شرکت مستقیم مردم در کنترل و اداره اقتصاد، با سازماندهی کارگران، با گذاشتن وظایف نوین به عهده طبقه کارگر و با نوسازی سرتاپای نظام مدنی و اجتماعی همراه باشد.
- ما امروز بدین طریق، امر سوسیالیسم را بطرزی ناگسستنی با امر دموکراسی پیوند می زنیم و راه را از هم اکنون برای سوسیالیسم هموار می سازیم.»[4]
بخش چهارم |
- و لذا وظایف مورد نظر، بنا بر درک جدید رهبری حزب کمونیست، مبارزه پیگیر در راه رفرم ها ـ بر خلاف روال روسیه در آغاز ـ فقط نباید به عهده حزب کمونیست محول شود، بلکه می تواند امر احزاب بیشماری باشد.
- این نظر رهبران حزب کمونیست فینلند در اواخر سال 1964 میلادی بود.
بخش پنجم |
- دستگاه دولتی تاکنونی نیز نباید بلافاصله جای خود را به ارگان های جامعه پرولتری، یعنی شوراها بدهد.
- در جمهوری های خلقی اوپا، مثلا در بلغارستان، بعد از جنگ جهانی دوم، دیده ایم که حزب کمونیست زیر رهبری شیوکف، چگونه عمل کرده است :
- «آنجا توسعه دموکراسی و گذار به سوسیالیسم برای اجرای دیکتاتوری پرولتاریا، بدون تخریب فوری مجموعه دستگاه دولتی امکان پذیر بوده است.
- شرط مطلقا بی چون و چرا برای آن، عبارت است از پرداختن دولت به انجام فونکسیون طبقاتی نوین.»[5]
- کراسین در تکمیل این اندیشه، مقاله ای پیرامون مسائل انقلاب سوسیالیستی در عصر حاضر نوشته است :
- «در کشورهای کاپیتالیستی با دستگاه تنظیم دولتی بسیار توسعه یافته اقتصاد و با سنن دموکراتیکی نیرومند ـ بی تردید ـ تعداد ارگان های دولت بورژوائی که در گذار به سوسیالیسم می توانند تحت تبعیت قدرت پرولتری در آیند، بیشتر شده است.
- · اینجا باید کلیه رشته هائی را که این ارگان ها را به بورژوازی پیوند می دهند، قطع کرد و آنها را به ارگان های خلقی وصل کرد و به سیستم دموکراسی سوسیالیستی پیوند داد.
- اما باید توجه داشت، که همه این کارها تنها زمانی امکان پذیر خواهند بود، که تناسب قوا بطرز تعیین کننده ای به نفع طبقه کارگر و متحدین آن باشد.
- لنین پیشگوئی کرده بود که پراتیک انقلاب سوسیالیستی در کشورهای مختلف، فرم های متنوعی از دیکتاتوری پرولتاریا پدید خواهد آورد.
- پیروزی انقلابات سوسیالیستی در سلسله ای از کشورهای اروپا و آسیا و کوبا این پیشگوئی لنین را تأیید کرده است.
- پیشرفت بعدی جنبش جهانی انقلابی ـ در آینده نیز ـ فرم های نوینی از دیکتاتوری پرولتاریا پدید خواهد آورد.
بخش ششم |
- نکته آخر اینکه در رابطه با فرم های دیکتاتوری پرولتاریا و مدت برقراری آنها، دیکتاتوری پرولتاریا از نوع شوروی، بمثابه یک مورد تاریخی استثنائی، یکباره و تکرار نا شونده تلقی می شود :
- «تحدید طولانی دموکراسی» برای فاز آغازین انقلاب جهانی سوسیالیستی که با جنگ مرگ و زندگی شدیدی مواجه بود و مجموعه ارتجاع داخلی (ملی) و بین المللی خود را به هیچ هنجار حقوقی پای بند نمی دانست، اجتناب ناپذیر بود.
- لنین حتی در آن هنگامه پیش بینی می کرد که در آینده، تحت شرایط تغییر یافته ای ـ به احتمال قوی ـ بسیاری از محدودیت های دموکراسی فرمال می توانند مورد صرفنظر قرار گیرند.
- (فرمال را باید در دیالک تیک فرم و محتوا درک کرد و از یکی انگاشتن آن با فرمالیته بشدت پرهیز کرد. مترجم)
- این مسئله خود را تا درجه معینی در دموکراسی های خلقی اروپا نشان داد.
- در کشورهای سرمایه داری که طبقه کارگر در چارچوب کاپیتالیسم، حقوق دموکراتیکی معینی به چنگ آورده است، در گذار به دیکتاتوری پرولتاریا تحدید (محدود کردن) هنجارهای دموکراتیکی معتبر در حیات سیاسی لزومی نخواهد داشت.
- آنها می توانند توسعه داده شوند، پهناورتر شوند، محتوای طبقاتی نوینی کسب کنند و به هنجارهای سیاسی دموکراسی سوسیالیستی بدل شوند.
- دیکتاتوری پرولتاریا ـ بنا بر محتوای خویش ـ همواره عبارت بوده از دموکراسی برای توده ها.
- امروز امکان آن وجود دارد، که در برخی از کشورها، دیکتاتوری پرولتاریا ـ بلحاظ فرم نیز ـ دموکراتیکتر از قبل باشد.»[6]
- تئوری دیکتاتوری پرولتاریا خوخان مخوف مارکسیسم پیکارجو[7] برای مردم عادی بوده است، بویژه وقتی که آن را با مشاهدات تاریخی در پراتیک استالینیستی در رابطه قرار می دهند.
- (خوخان کلمه ترکی است.
- خوخان عروسکی وحشت انگیز را می گفتند که برای ترساندن کودکان مورد استفاده قرار می گرفت. مترجم)
- رهبران احزاب کمونیستی باید لاجرم حس کرده باشند که هرگز نمی توان از کسی انتظار داشت که به «سیاست جبهه متحد خلق» ایمان بیاورد، وقتی که در پایان کار، تجارب استالینیستی سابق در انتظارشان باشد.
- نه فقط سیاست عملی بزرگترین حزب مارکسیستی جهان، یعنی حزب کمونیست چین، بلکه علاوه بر آن، مخالفت سرسختانه اش نیز نشان داده است که برای شان آزمون، آزمایش، توسعه و تکامل آموزش گذار سوسیالیستی جامعه امری جدی است.
- گسست موجود میان تقریبا همه احزاب کمونیستی جهان ـ و قبل از همه ـ حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی با رهبران حزب کمونیست چین، اتهام «رویزیونیسم» و انشعاب احزاب کمونیستی رادیکال پکنگرا در سلسله ای از کشورها، همه و همه حاکی از جدیت مندی طرح سیاسی آنها ست.
پایان فصل سوم
[1] Erklärung der Beratung von Vertretern der kommunistischen und Arbeiterparteien, 1960; zitiert nach Einheit 1960, S.1819 f.; vgl. auch die Erklärung derselben Beratung von 1957.)
[2] Programm der Kommunistischen Partei der Sowjetunion von 1961, Erster Teil, V.
[3] Erklärung der Beratung von Vertretern der kommunistischen und Arbeiterparteien von 1960, Einheit 196o, S. 1820 f.
[4] Zitiert nach Sowjetwissenschaft Gesellschaftswissenschaftliche Beiträge, 1966, NR. 3, S. 235.
[5] Probleme des Friedens und des Sozialismus, 1965, NR. 6, S. 464.
[6] Krassin, zitiert nach Sowjetwissenschaft, a.a.O., S. 240.
[7] Bürgerschreck des militanten Marxismus