پیامبران دروغین و تئوری دورانساز بخش چهارم

ش. میم بهرنگmarxengels1

کارل هاینریش مارکس (1818 ـ 1883)

فریدریش انگلس (1820 ـ 1895)

انواع تضادها
تضادهای ساختاری و روندی
تضاد های داخلی و خارجی
تضادهای ماهوی و غیرماهوی
تضادهای اصلی و فرعی
تضادهای آشتی پذیر و آشتی ناپذیر
(غیر آنتاگونیستی و آنتاگونیستی)
تضادهای سیستمگرا و سیستم ستیز
سیر و سرگذشت و معنی علمی تضاد
دایرة المعارف روشنگری
بخش چهارم

  • هر تضاد دیالک تیکی عبارت است از پیوند عینی متقابل (وحدت) اضداد واقعی، که همدیگر را از سوئی مستثنی می دارند و از سوی دیگر پیش شرط قرار می دهند (قانون وحدت و «مبارزه» اضداد)
  • تضادهای دیالک تیکی در چیزها، روندها، سیستم ها و غیره،  هم تعیین کننده وجود کیفی خود ویژه آنها، ساختار و ثبات آنها هستند و هم تعیین کننده حرکت و توسعه آنها.

  • (برای مطالعه تئوری توسعه مراجعه کنید به آرشیو بهرنگ در سایت فرهنگ توسعه. مترجم)

  • دلیل وجود کیفیت خودویژه، ساختار و ثبات هر چیز، هر سیستم و غیره در وابستگی واشتراط متقابل اضداد، در همباشی و در وحدت، یعنی در تعادل نسبی تأثیر متقابل اضداد نهفته است.
  • دلیل حرکت و توسعه ـ اما برعکس ـ به سبب مستثنی سازی متقابل اضداد، به سبب ستیز و «مبارزه» اضداد، که خود را در تلاش برای از بین بردن قطب مخالف نشان می دهد، بوجود می آیند.

  • تضاد دیالک تیکی حالتی ایستا وتغییرناپذیر ندارد.
  • تضاد دیالک تیکی در حرکت و توسعه مدام است.
  • با پیدایش اضداد در درون چیزها تأثیر متقابل و «مبارزه» آنها آغاز می شود.
  • با توسعه متفاوت هر کدام از اضداد، بالاخره یکی از دو قطب مخالف نیرومندتر از قطب دیگر می شود، این امر به انفجار وحدت اضداد منجر می شود، به جهش از کیفیت موجود به کیفیت جدید، که بنوبه خود وحدت تضادمند جدیدی را تشکیل می دهد و راه را برای پیدایش کیفیت جدید آتی می گشاید.

  • از آنجا که کلیه فرم های ساختار، حرکت و توسعه ماده دارای تضاد دیالک تیکی اند، تضاد دیالک تیکی خصلت عام و مطلق کسب می کند.
  • اما بدلیل اینکه هر فرم ماده تضاد دیالک تیکی خاص خود را دارد، می توان گفت که تضاد دیالک تیکی خصلت نسبی دارد.

  • چون ماده از نظر کمی و کیفی نامحدود (بی نهایت) است، پس نتیجتا تضادهای دیالک تیکی عینی موجود دارای تنوع بی پایان اند.
  • اما علیرغم آن، از تعداد بیشمار تضادهای دیالک تیکی می توان گروه هائی را عمده کرد:
  • مثلا تشخیص تضادهای زیرین برای فهم علمی، ماتریالیستی ـ دیالک تیکی واقعیت عینی و برای کرد و کار عملی انسان ها دارای اهمیت زیادی است:
  • · تضادهای ساختاری و روندی
  • · تضادهای درونی و برونی (داخلی و خارجی)
  • · تضادهای ماهوی و غیرماهوی (نمودین)
  • · تضادهای اصلی و فرعی
  • تضادهای آشتی ناپذیر و آشتی پذیر
  • و غیره.
1
تضادهای ساختاری و روندی

  • (هر سیستم مادی جولانگاه دیالک تیک ساختار و روند است.
  • دیالک تیک ساختار و روند ما را به یاد دیالک تیک فرم و محتوا می اندازد، که قبلا مورد بحث قرار داده ایم. مترجم)

  • تضاد دیالک تیکی می تواند هم میان ساختارها و هم میان روندها تشکیل شود.

  • (تضادهای ساختاری میان ساختارها تشکیل می شود و تضادهای روندی میان روندها. مترجم)

  • بدین طریق هر سیستم مادی می تواند به دلایل ساختاری زیر تضادمند باشد :
  • بدلیل تضادمندی ساختار دو زیرسیستم[1] آن و یا
  • بدلیل تضادمندی فونکسیون های ناشی از این ساختارهای تضادمند.

  • (در هر سیستم و در هر زیرسیستم، میان ساختار و فونکسیون رابطه دیالک تیکی بر قرار می شود. مترجم)

  • به همین سان، دو سیستم می توانند بدلیل ساختار متضادشان ضد یکدیگر باشند :
  • مثلا سرمایه داری و سوسیالیسم بر ساختار مناسبات تولیدی متضاد مبتنی اند.

  • این تضاد ساختاری میان دو سیستم سرمایه داری و سوسیالیسم، شالوده فونکسیون های متضاد و شیوه های رفتار متضاد آندو در کلیه عرصه های دیگر حیات اجتماعی است.

  • (اینجا از دیالک تیک ساختار و فونکسیون سخن می رود.
  • در دیالک تیک ساختار و فونکسیون نقش تعیین کننده از آن ساختار است.
  • ساختار هر جامعه، یعنی مناسبات تولیدی، زیربنای آن را تشکیل می دهد و چگونگی فونکسیون ها و شیوه های رفتار آن را تعیین می کند. مترجم)

  • تضادهای روندی ـ برعکس ـ وقتی مطرح می شوند که سیستم واحدی دارای دو روند حرکتی و توسعه ای متضاد باشد :
  • مثلا روند توسعه بورژوازی، ناگزیر به پیدایش پرولتاریا می انجامد که منافع طبقاتی اش با منافع بورژوازی کاملا متضاد اند.

  • تفاوتگذاری میان تضادهای ساختاری و تضادهای روندی را نباید مطلق کرد.
  • همانطور که روند و ساختار، شدن و دگر شدن[2] در واقعیت عینی تفکیک ناپذیر اند، به همان سان نیز تضادهای ساختاری و تضادهای روندی در وجود و توسعه سیستم های مادی، وحدتی را تشکیل می دهند.

  • (می توان گفت که ساختار و روند دیالک تیکی را تشکیل می دهند، دیالک تیکی که ما را به یاد دیالک تیک فرم و محتوا می اندازد، که قبلا مستقلا توضیح داده شده است.
  • مراجعه کنید به آرشیو بهرنگ در سایت فرهنگ توسعه.
  • ساختار فرم و قالبی است که روند در درون آن جاری می شود.
  • ساختار و روند در یکدیگر تأثیر متقابل می گذارند.
  • در دیالک تیک ساختار و روند، نقش تعیین کننده از آن روند است.
  • ما در بررسی میراث سعدی و دیگران به بررسی این دیالک تیک خواهیم پرداخت. مترجم)
2
تضاد های داخلی و خارجی

  • از تضاد داخلی وقتی صحبت می شود که هر دو قطب تضاد در چارچوب یک چیز، روند، سیستم و غیره، در داخل یک کیفیت واحد قرار داشته باشد، یعنی حوزه عمل آن از مرزهای این کیفیت معین فراتر نروند:
  • مثلا
  • تضاد میان توارث و تطبیق،
  • تضاد میان روندهای سوخت و ساز، در موجودات زنده،
  • تضاد میان بورژوازی و پرولتاریا، در چارچوب نظام اجتماعی سرمایه داری.

  • تضاد خارجی تضادی است که هر دو قطب تضاد به چیزهای مختلف تعلق دارند:
  • مثلا
  • تضاد میان ارگانیسم و محیط زیست،
  • تضاد میان طبیعت و جامعه.

  • تضادهای داخلی و خارجی جدا از یکدیگر وجود ندارند.
  • تضادهای داخلی و خارجی بر یکدیگر تأثیر متقابل می گذارند.

  • تضادهای داخلی کیفیت و ماهیت چیزها را تشکیل می دهند و نیروهای محرکه تعیین کننده برای حرکت و توسعه آنها محسوب می شوند.
  • تضادهای خارجی ـ برعکس ـ نحوه و نوع توسعه همه جانبه تضادهای داخلی را تحت تأثیر قرار می دهند.
  • تضادهای خارجی می توانند تأثیر مثبت و یا منفی بر توسعه همه جانبه تضادهای داخلی بجا گذارند.
  • اما توسعه هر سیستم مادی ـ در هرحال ـ مشروط به تأثیر متقابل تضادهای داخلی و خارجی است.

  • تمیز تضادهای داخلی و خارجی امری نسبی است.
  • داخلی و یا خارجی بودن یک تضاد بسته به پیوند و سیستم مختصات مربوطه است :
  • مثلا تضاد میان آلمان دموکراتیک و آلمان فدرال از نقطه نظر توسعه آلمان دموکراتیک یک تضاد خارجی است،
  • اما از نقطه نظر توسعه کل آلمان یک تضاد داخلی است که حل آن برای آینده ملت آلمان اهمیت تعیین کننده دارد.
3 ـ 4
تضادهای ماهوی و غیرماهوی
تضادهای اصلی و فرعی

  • در انبوهه تضادها باید میان تضادهای ماهوی و غیرماهوی فرق گذاشت.
  • (برای مطالعه دیالک تیک پدیده و ماهیت و یا دیالک تیک نمود و بود، مراجعه کنید به آرشیو بهرنگ در سایت فرهنگ توسعه. مترجم)

  • تضاد ماهوی را که تعیین کننده خصلت و توسعه پدیده مربوطه است و باقی تضادهای این انبوهه تضادها تابع آنند، تضاد اصلی نیز می نامند.

  • تضادهای فرعی تضادهائی را می نامند، که مشخصات زیرین را دارند :
  • در پیوند مربوطه غیرماهوی اند،
  • برای توسعه پدیده تأثیر تعیین کننده ای اعمال نمی کنند،
  • که تابع تضاد اصلی اند،
  • که حل آنها در وابستگی به حل تضاد اصلی قرار دارد.

  • (از مقوله وابستگی در دیالک تیک تکه کوچولو توضیح مفصل داده شده است، مراجعه کنید به آرشیو بهرنگ در سایت فرهنگ توسعه. مترجم) )

  • برای تأثیرگذاشتن آگاهانه و فعال بر روند توسعه کشف تضاد اصلی از اهمیت بزرگی برخوردار است.
  • زیرا حل بقیه تضادهای سیستم وابسته به حل تضاد اصلی اند.

  • این استنتاج متدئولوژیکی نه تنها برای پژوهش علمی بطور کلی اهمیت دارد، بلکه برای تعیین استراتژی و تاکتیک حزب مارکسیستی ـ لنینیستی در مراحل گونه گون مبارزه انقلابی نقش مهمی بازی می کند.
5
تضادهای آشتی پذیر و آشتی ناپذیر
(غیر آنتاگونیستی و آنتاگونیستی)

  • در حالیکه تضادهای اصلی و فرعی، داخلی و خارجی هم در طبیعت و هم در جامعه عمل می کنند، تضادهای آشتی پذیر و آشتی ناپذیر فقط مخصوص جامعه انسانی اند.

  • تضاد آشتی ناپذیر (یا بطور ساده آنتاگونیسم) تضادی است مبتنی بر اختلافات طبقاتی طبقات مختلف جامعه و گروه های اجتماعی.
  • تضادهای آشتی ناپذیر تضادهای طبقاتی اند.
  • تضادهای آشتی ناپذیر قبل از همه میان طبقات اصلی فرماسیون اجتماعی معین وجود دارند:
  • مثلا میان برده ها و برده داران، رعایا و اربابان، کارگران و سرمایه داران و همچنین میان اخلاق کاپیتالیستی و اخلاق سوسیالیستی و غیره.

  • تضادهای آشتی ناپذیر می توانند برای مدت زمان معینی میان طقات استثمارگر نیز وجود داشته باشند :
  • مثلا در دوران انقلاب بورژوائی در قرن هفدهم تا نوزدهم میان بورژوازی و اشرافیت فئودالی ـ ارتجاعی تضاد آشتی ناپذیر وجود داشت.

  • تضادهای آشتی ناپذیر می توانند در درون طبقه استثمارگر واحدی در مقیاس بین المللی نیز تشکیل شوند:
  • مثلا جنگ دول امپریالیستی برای تجدید تقسیم جهان.

  • گرایش عمومی تضادهای آشتی ناپذیر تشدید بی وقفه آنها ست و لذا به بروز اختلافات شدید میان نیروهای اجتماعی مربوطه، به برخوردهای خصومت آمیز میان طبقات اجتماعی متخاصم، به بروز خارجی نسبتا ناگهانی و قهر امیز و به بروز اختلافات سیاسی و اجتماعی منجر می شوند.

  • تضادهای آشتی پذیر بیانگر تضادهائی میان طبقات و گروههای اجتماعی مختلف اند، که علاوه بر اختلاف منافع، دارای منافع اساسی مشترک نیز هستند.
  • حل تضادهای آشتی پذیر نیز اگرچه از طریق «مبارزه» اضداد صورت می گیرد، ولی بکمک متدهائی عملی می شود، که منافع مشترک نیروهای مختلف اجتماعی را در نظر می گیرند و از تبدیل تضاد به رویاروئی قهرآمیز (آنسان که در مورد تضادهای آشتی ناپذیر رایج است)، ممانعت به عمل می آورند.
  • تضادهای آشتی ناپذیر ـ بنا بر خصلت خویش ـ تغییر ناپذیر نیستند.
  • تضادهای آشتی ناپذیر می توانند تحت شرایط معینی به تضادهای آشتی پذیر بدل شوند:
  • اگر تناسب قوا به نفع طبقه کارگر باشد، امکان آن پدید می آید که تضاد آشتی ناپذیر میان طبقه کارگر و متحدان آن با بخشی از بورژوازی که در مرحله گذار به سوسیالیسم هنوز مواضعی را در اختیار دارد، بتدریج به تضاد آشتی پذیر بدل گردد و از طرق صلح امیز حل شود.
  • بغرنجی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم از آن رو ست که تضادهای آشتی ناپذیر و تضادهای آشتی پذیر در جوار هم قرار می گیرند و بر هم تأثیر متقابل می گذارند.
  • و لذا شناخت خصلت تضادها و تعیین متد مناسب برای حل آنها دارای اهمیت سیاسی مهمی است.
  • تضادهای جوامع سوسیالیستی که آزاد از منافع طبقاتی خصمانه اند، خصلت آشتی پذیر دارند:
  • مثلا تضاد میان تولید و مصرف، مالکیت سوسیالیستی درصنعت و مالکیت تعاونی در کشاورزی، منافع فردی و اجتماعی و غیره.

  • تحت رهبری حزب طبقه کارگر، حل این تضادها از طریق عمل مشترک کلیه اقشار جامعه بر مبنای وحدت اخلاقی ـ سیاسی و منافع مشترک صورت می گیرد.
6
تضادهای سیستمگرا و سیستم ستیز[3]

  • بنا بر سیستمتئوری[4]، تضادهای آشتی ناپذیر جوامع طبقاتی به مقوله تضادهای سیستم ستیز تعلق دارند.
  • تضادهای سیستم ستیز بدلیل ساختار خاص سیستم مربوطه، گرایش به انفجار عرصه ثباتمند سیستم دارند.
  • تضادهای سیستم ستیز نه فقط در جامعه، بلکه درطبیعت نیز پدید می آیند.
  • مثلا درعناصر شیمیائی رادیو اکتیف تضاد میان نیروهای کولومبی و نیروهای حافظ هسته، تضادی سیستم ستیز است که باعث تجزیه رادیو اکتیف عناصر شیمیائی می شود.[5]

  • تضادهای آشتی پذیر ـ برعکس ـ به مقوله تضادهای سیستمگرا تعلق دارند.
  • عمل آنها برای وجود و توسعه سیستم مربوطه ضرور و الزامی است.
  • آنها در چارچوب سیستم مربوطه، بطور لاینقطع حل می شوند و مجددا تشکیل می یابند.
  • آنها یا به ثبات سیستم می افزایند و یا به حفظ سیستم کمک می کنند.
ایرادات فلسفه معاصر بورژوائی از
آموزش دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد

  • فلسفه بورژوائی معاصر به آموزش دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، بمثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه ایرادات زیرین را می گیرد :
ایراد اول

  • آموزش دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، بمثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه مغایر با «قانون تناقض ممنوع» است.
ایراد دوم

  • آموزش دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، بمثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه بلحاظ منطق نادرست است.
ایراد سوم

  • آموزش دیالک تیکی ـ ماتریالیستی تضاد، بمثابه نیروی محرکه حرکت و توسعه را نمی توان از لحاظ علمی نمی توان آن را جدی گرفت.

  • پشت این اتهامات منافع طبقاتی آشکار بورژوازی در پرده پوشی کردن تضادهای عینی جامعه سرمایه داری و در بازداشتن طبقه کارگر ازمبارزه برای حل انقلابی آنها قرار دارد.
  • این ایدئولوگ های بورژوائی ـ به عمد ـ تضاد دیالک تیکی را با تناقض منطقی عوضی می گیرند و لذا دیالک تیک مارکسیستی را متهم می سازند که گویا طالب تناقض منطقی همه چیزها موجود است.
دلایل رد ایرادات فوق الذکر

  • ماتریالیسم دیالک تیکی میان تضادهای دیالک تیکی و تضادهای منطقی مرزبندی دقیقی به عمل می آورد.
  • ماتریالیسم دیالک تیکی صحت «قانون تناقض ممنوع» را کاملا و بی چون و چرا برسمیت می شناسد.
  • بروز تناقض منطقی درتفکر، حاکی از انعکاس نادرست واقعیت در مفاهیم و احکام مناسب است.
  • «قانون تناقض ممنوع» که اجتناب از تناقضات منطقی و رفع آنها را در تفکر الزامی می داند، در شرایط مورد نظر خود، «درآن واحد» و« در رابطه واحد» دارای اعتبار عام است.
دلیل اول

  • «قانون تناقض ممنوع» یک قانون بنیادی واقعیت عینی است :
  • «در جهان واقعی یک امر نمی تواند در آن واحد و در رابطه واحد هم دارای خصیصه واحدی باشد و هم نباشد.»
دلیل دوم

  • «قانون تناقض ممنوع» یک قانون شناخت است :
  • «دو حکم از لحاظ منطق متناقض (غیر منطقی) نمی توانند در آن واحد و در رابطه واحد، هر دو حقیقی باشند.»
دلیل سوم

  • «قانون تناقض ممنوع» یک قاعده متدئولوژیکی است :
  • «دو حکم از لحاظ منطق متناقض (غیرمنطقی) را نباید با هم صادق دانست و مورد استفاده قرار داد.»
دلیل چهارم

  • «قانون تناقض ممنوع» وسیله کمکی مهم پیشرفت علمی است.
  • «قانون تناقض ممنوع» معیار تفکر خالی از خطا را بدست می دهد.
  • از این رو، توجه بدان امکان تنظیم درست و خالی از تناقض منطقی معارف منفرد علمی را در سیستم علوم میسر می سازد.
  • اما «قانون تناقض ممنوع» برای کسب شناخت جدید نیز اهمیت زیادی دارد.
  • مثلا اگر فرضیه ای برخلاف پیش شرط های خود بلحاظ منطقی متناقض باشد، این امردلیل بطلان آن خواهد بود، بدون اینکه ما به معیارهای دیگری (مثلا آزمایش) برای اثبات بطلان آن نیازی داشته باشیم.
  • در ریاضیات نیز اثبات غیرمستقیم، مبتنی است بر «قانون تناقض ممنوع»:
  • اگر نتایج حاصل از ادعائی متناقض باشند، این امر دلیل بطلان آن ادعا ست و نفی منطقی آن درست است.

  • (ادعا به حکمی گفته می شود، که به عنوان حقیقتی و یا به عنوان حکمی منطقی معتبر برای همه و معتبر در همه جا مطرح می شود، ولی حقیقت آن و یا اعتبار همه جائی آن هنوز اثبات نشده است. مترجم)
دلیل پنجم

  • ماتریالیسم دیالک تیکی ـ اما ـ با جعل متافیزیکی «قانون تناقض ممنوع» به مخالفت می پردازد.
  • منظور از جعل متافیزیکی «قانون تناقض ممنوع» عبارت از این است که همراه با تناقض منطقی به انکار امکان وجود تضاد دیالک تیکی مبادرت می ورزد، به انکار امکان وجود گرایش های متضاد در جهان واقعی و در شناخت.

  • «قانون تناقض ممنوع» راجع به تضادهای دیالک تیکی واقعا موجود در جهان واقعی چیزی نمی گوید.
  • این قانون امکان درک دیالک تیکی درست واقعیت عینی را در حرکت و توسعه تضادمند آن هرگز رد نمی کند، بلکه برعکس، پیش شرط بنیادی لازم برای درک درست و انعکاس منطقی و خالی از تناقض تضادهای دیالک تیکی عینی در طبیعت، جامعه و تفکر را فرمولبندی می کند.
  • مراجعه کنید به
  • · هویت
  • · تفاوت
  • · ضدیت
  • · وحدت و «مبارزه» اضداد
  • · توسعه
  • · دیالک تیک
  • · تضاد (تناقض) منطقی.

پایان


[1] Teilsysteme

[2] Werden und Gewordenes

[3] Systemerhaltende und systemzerstörende Widersprüche

[4] Systemtheorie

[5] Coulombkräften und Kernbindekräften