نوشته : جيمز بوکان – ترجمه : نصرالله قاضی
مقدمه مترجم
توضيحی کوتاه براين مقاله:
مدتهاست که ايران به مرکز صحنه بين المللی بازگشته است . اخيرا رئيس جمهمور آمريکا ايران را به محاصره اقتصادی تهديد کرده تا احيانا بتواند امتياز داشتن سلاح هسته ای را فقط برای اسرائيل حفظ کند . از سوی ديگر رژيم ايران بيش از پيش در داخل کشورحاميان خود را از دست داده و بعد از تقلب در انتخابات با مخالفتهای توده ای شديد و وسيعی روبرو شده است . همزمانی اين دو بحران باعث سرريز شدن مجموعه ای ازتحليل های سياسی-مذهبی دردنيای خبررسانی اروپا و آمريکا گشته است .
در اين مقاله تحقيقی جيمز بوکان سعی کرده است که بيک بررسی دقيق و برخاسته از اخبار و اطلاعات صحيح بپردازد و دلائل بن بست های امروزی رژيم ايران را در ميان تاريخ و فرهنگ ايران جستجو کرده وبه انقلاب مشروطه ايران بر گردد. جيمز بوکان به سئوالاتی که گاهی هم با زرق و برق در سياست ايران مطرح ميشود مثل مقايسه عملکردسياسی- اقتصادی دولتهای رفسنجانی/ خاتمی با دولت احمدی نژاد ، ترکيب طبقاتی بلوک سبزها ، پايگاه اجتماعی حاميان رژيم ، نقش دقيق نيروهای مسلح و سپاه پاسداران در ساختار قدرت در ايران و نقش بخشهای بيرون از قدرت روحانيون ميپردازد . وی سعی ميکند در اين مقاله در حاليکه هر دو بحران يعنی بحران هسته ای وبحران تقلب در انتخابات امسال هنوز در جريان هستند تحليلی را ارائه دهد که ميتواند نوری بر تاريکی های رژيم ايران بيفکند. اکتبر 2009 -مهرماه 1388
هگل ميگويد برای اينکه تاريخ قابل فهم باشد بايد دو بار تکرار شود .مارکس در اثر ارزشمندخود هجده برومر و لوئی بناپارت آن گفته هگل را تکميل کرده ميگويد تاريخ بار اول بشکل غم انگيز و بار دوم بشکل مسخره تکرار ميشود .
مارکس کودتای پرنس ناپلئون را در سال 1851 ميلادی کپی مضحکی از تسخير دولت توسط ناپلئون بناپارت در هجده برومر ميبيند که در سال 1799 اتفاق افتاده بود و آن را بازی نمايش تاريخ تحت شرايط متفاوت مينامد . اگر هگل و مارکس زنده بودند در مورد حوادث خرداد ماه در ايران چه ميگفتند؟ پيروزی محمود احمدی نژاد در دهمين دوره انتخابات رئيس جمهوری در بيست و دو خرداد برای موافقين جلوه ای از شکوه الهی و برای مخالفين تقلبی آشکار بود . برای دانشجويان تاريخ ايران بيست و دوم خرداد همانند انقلابات توده ای 1285 و 1357شمسی بود که با کودتاهای پياپی متوقف شد . بجای محمد علی شاه قاجار علی خامنه ای را داريم ، بجای لياخف فرمانده قزاق وزير کشور محصولی را داريم و بجای رضا خان، محمود احمدی نژاد را که در نقش بناپارت است با کتی کهنه. برای ايرانيانی که کاست مذهبی در کله شان فرو رفته ، تاريخ کشورشان همواره در معرض خطر توطئه گران مخالف خدا ، مزدوران ، سرمايه خارجی ، ليبرالها و بی بی سی بخش فارسی بوده است . برای غير مذهبيون راه مطمئن بسوی نور و روشنائی که برای مدتها بسته بود در حال باز شدن است . برای هر دو طرف نتيجه نا رضائی است زيرا در درون مرزهای ايران نه رفاه وجود دارد و نه عدالت و نه احترامی که ملت در مقابل خدا و انسانيت سزاوار آنست . ميبينيم کشوری که «مانی گری» از آن بيرون آمده در دوره های مختلف تاريخ اشکال مختلفی بخود ميگيرد . مطلقه گرائی بر ضد مشروطه طلبی ميجنگد ، سلطنت با مجلس ميجنگد ، دست راستی با دست چپی ، خدا با شيطان و تند رو با رفرميست ميجنگد . بيست و دوم خرداد امسال بازگشای فصل جديدی در تاريخ ايران بود . با مرگ خمينی در سال هشتاد و نه مسيحی تنگنائی که نميگذاشت رفرميستها رفرم کنند و تند روها تند روی کنند شکسته شد . جمهوريخواهی در ايران زخم برداشته و آخوندها قمه کشيده اند . ايران وارد دوره ای از بی اطمينانی ، برخورد با قدرتهای بزرگ وشور و شری مسيحائی شده است .هر لحظه ممکن است در کوير نمک يک انفجار اتمی روی دهد.
تاج وتخت و مشروطيت
در سالهای 1284 شمسی معادل با1905 ميلادی ايران از نظر مدرنيته فاصله زيادی با کشورهای اروپائی داشت يا بهتر است بگوئيم ايران دارای چند دروشکه ، هفت کيلومتر راه آهن بين تهران و شاه عبدالعظيم ، يک کارخانه قند ور شکسته ، يک پلی تکنيک ، يک گردان قزاق و سی ميليون روبل روسی بدهی بود که صرف مخارج خاندان سلطنتی و سفر شاه به فرنگ شده بود . اعتراضاتی که به فلک کردن دو تاجر شکر و مخالفت با تاسيس بانک روسيه در ايران به يک شورش تمام عيار بر عليه استبداد قاجارشد ، باعث بالارفتن قيمتها و دادن امتيازات به سرمايه داران اروپائی گرديد . روحانيون پيشرو ، دکانداران ، پيشه وران ، آزاديخواهان و سوسيال دموکراتها خواستار «عدالتخانه» و مجلس و قانون و بالاخره مشروطه يعنی حکومتی بر اساس قانون اساسی شدند . مظفرالدين شاه که از بيماری سنگ کليه و نقرس رنج ميبرد در مرداد ماه 1285 شمسی با قانون اساسی موافقت کرده دو ماه بعد مجلس شورا تشکيل شد . در کشوری که هنوز نام فاميل وجود نداشت نمايندگان مردم بر اساس شغل و حرفه شان مشخص ميشدند مثل خياط و مسگر وابريشمچی و پوستچی و غيره . مظفرالدين شاه در زمستان همان سال فوت کرده و پسرش محمد علی شاه با کليه محدوديتهائی که بر امتيازات سلطنتی حائل شده بود مخالفت کرد. در تير ماه 1287 شمسی فرمانده بريگاد قزاق ولاديمير پلاتونوويچ لياخوف مجلس را به توپ بست . در اين زمان بسياری از روحانيون از حرفهائی چون آزادی و برابری بيزار و نسبت به حکومت دموکراتيک مشکوک بودند .شيخ فضل الله نوری بعنوان با نفوذ ترين روحانی اندوران اعلام داشت که تا هنگاميکه امام دوازدهم يعنی صاحب الزمان که نواده پيامبر اسلام است ظهور نکرده تا عدالت را بر زمين جاری سازد يک حکومت استبدادی که قوانين اسلامی را اجرا ميکند بهترين شکل حکومت است . احمد کسروی بعنوان مورخی ضد آخوند معتقد بود که انقلاب برای داشتن قانون اساسی در ليران زود رس بوده است . وی نوشت که توده های مردم نميدانستند قانون اساسی چيست و صرفا بدنبال رهبران خود راه افتاده بودند . وی معتقد بود که در بدو جنبشهای مردمی بايد به مردم آموزش داده ميشد که دولت مردمی چيست و بتدريج آگاهی عمومی را بالا برد همانگونه که در غرب اتفاق افتاده بوده است . ديکتاتوری محمد علی شاه يک سال بيشتر دوام نياورده و نيروهای مشروطه طلب متشکل از اقوام بختياری و غيره مقاومت نيروهای سلطنتی را در هم شکسته و مجلس را ابقاء نمودند . شيخ فضل الله درخرداد 1277 شمسی بدار اويخته شد . نيروهای مشروطه خواه به ديار خود باز گشتند ، طلاب دينی هم يا به حوزه های علميه خويش باز گشته و يا عمامه را با کلاه عوض کردند . در سال 1300 رضا خان قزاق قدرت را تسخير و چهار سال بعد برای خود سيستم ديکتاتوری مدرنی را ايجاد کرد . برخورد خارجيان بر اساس مليت هايشان متفاوت بود : خانمهای انگليسی در جشن تاج گذاری رضا خان شرکت کرده و يونيفرمهای دربار را شبيه قصر کنزينگتن در لندن طراحی کردند ، يک پروفسور آلمانی لغت قديمی «پهلوی» را از اعماق کتابها بيرون کشيد تا اين سلسله تازه به دوران رسيده را آمرزش دهد ، يک شرق گرا در اتحاد جماهير شوروی وی را رضا خان بورژوا انقلابی ضد فئودال و ضد امرياليست ناميد که جامعه را صنعتی کرده و کار را برای انقلاب کارگری مهيا خواهد کرد . رضا خان بلافاصله شناسنامه ، يونيفورم ، کارخانه ، بانک ملی ، دانشگاه ، شرکت بيمه و سربازگيری را عملی کرد . قروض ملی را صاف کرده و کارمندان دولتی را موظف ساخت با زنان خود در جامعه ظاهر شوند . رضاخان خصلت مشترک جامعه ايرانی را در هم شکست ، همدستان خود را يا به قتل رساند و يا آنها را بسوی انتحار راند ، وتمام آحاد جامعه را از زن و مرد به از خود بيگانه گی کشانيد . در حاليکه مجبور به تبعيت ازسياستهای بازرگانی روسيه بود از کنترل انگليسيها بر صنايع نفت جنوب متنفر بوده و بيشتر به حزب ناسيونال سوسيال آلمان علاقمند بود . وی توانست راه آهن جنوب به شمال کشور را با ماليات حاصله از قند و چای بپايان برساند .
در سال 1320 شمسی که متفقين به راه آهن ايران احتياج داشتند تا هواپيماها و کاميون های آمريکائی را به ارتش سرخ در مرزهای شمالی ايران برسانند انگليس و روسيه وارد خاک ايران شده و رضا خان را به تبعيد فرستادند . پس از وی پسرش محمدرضا جايش را گرفت و قبل از اينکه جای پايش سفت شود حکومت پارلمانی درايران در حال گل دادن بود . زير بال و پر ارتش سرخ در شمال ايران حزب توده که پوششی برای روسها بود قدرت گرفت . در سال 1332 مصدق شرکت نفت انگليس را در ميان وجد مردم ملی اعلام کرده چوب بدستان بازار و روحانيون ضد کمونيست که بوضوح از انگليسها و آمريکائيها رشوه گرفته بودند کودتای سوم را به اجرا گذاردند . محمد رضا شاه که مجددأ به قدرت باز گردانيده شده بود مجلس را تعطيل ، مخالفين غير مذهبی خود را سرکوب و در سال 1342 برای از بين بردن قدرت مذهبيون بعنوان يک نيروی سياسی به تبعيد خمينی اقدام ورزيد . هنگاميکه در زمستان 1357 انقلاب از راه رسيد همان شعارهای قانون اساسی مانند استقلال و حکومت قانون مجددأ تازه شد و با سوگواريهای شيعيان برای شهدايشان در هم اميخت . مردم برای پنج شب ميخکوب تلويزيون ها شده و به بحثهای خمينی در مورد شش کلمه اول قران گوش ميکردند . دانشجويان راديکال سفارتخانه آمريکا را تسخير کرده و روزنامه حزب جمهوری اسلامی توسط ميرحسين موسوی و به سردبيری وی شروع به برخورد با ترقی خواهان شدند . قانون اساسی جديد که توسط حزب جمهوری اسلامی تدوين شده بود دولت انتخابی 1285 شمسی را دوباره زنده کرد و دستگاه های انتصابی از قبيل مجلس خبرگان را طراحی کرد که بتواند هژمونی مذهبی را حفظ کند . قانون اساسی ايران با رفراندومی در پائيز 1358 دررأس ايران نايبی را گماشت تا بتواند تا قبل ازظهور صاحب الزمان به رتق و فتق امور بپردازد . اين ساختار جديد حکومتی در ايران که کليه امکانات را برای ايجاد برخورد و کشمکش در خود داشت با وجود سالها انتخابات رياست جمهوری ، پارلما نی و شهری برای سی سال دست نخورده باقی ماند تا همه چيز در دوازده خرداد 1388 شمسی بهم بريزد .
کودتای انتخاباتی
در ايران بعنوان يک کشور اسلامی نه فقط معجزات وجود دارند بلکه اين معجرات رو به ازدياد هم هستند لذا ميبينيم که به نتيجه انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران بعنوان يک معجزه نگاه ميشود. علی خامنه ای در مقام جانشينی خمينی نتيجه آراء را اينطور توصيف کرد » لطف فوق العاده صاحب الزمان نسبت به مردم ايران و کل جمهوری اسلامی » . در مقابل آيت الله منتظری که در نزديکی اصفهان بسر ميبرد گفت » نتيجه انتخابات را هيچ عقل سالمی نميپذيرد » . شرکت هشتاد وپنج در صد از رأی دهندگان در انتخابات يک چيز است اما اينکه بالا بودن در صد شرکت کنندگان در انتخابات بخاطر احمدی نژاد بوده است يک چيز ديگر است . در آذربايجان شرقی که بر حسب اتفاق زادگاه مير حسين موسوی هم هست آراء احمدی نژاد نسبت به چهار سال قبل ده برابر شده بوده است . در استانهای يزد و مازندران آراء به صندوق ريخته شده بيش از تعداد رأی دهنده گان در اين مناطق بوده است و در چهار استان ديگر نود وپنج درصد رای دهندگان در رأی گيری شرکت کرده اند . ايرانيان ميتوانند با کارت ملی خود در هر کجا مثل يزد رأی دهند و با وجوديکه يزد شهر زيبائی است با جمعيت زرتشتی بزرگ امامسافرت بدان ديار وقت زيادی ميطلبد . درحاليکه شمارش آراء انتخابات مجلس در سال 1332 شمسی ششماه طول کشيد ، نتايج آراء اين رياست جمهوری در عرض يکساعت معلوم شد .
در دنيای سياست چيزی که مهم است اين است که مردم چه فکر ميکنند. مليونها ايرانی معتقدند که وزير کشور صادق محصولی و رهبران مذهبی رأی آنان را دزديده اند ، انگار که مردم ايران گاو و گوسفندان قرون وسطی ميباشند و نه آن ملتی که برای اولين باردر سال 1285 شمسی دولت انتخابی را در آسيا مطرح کرده و درسال 1357 ديکتاتوری تا دندان مسلح شاه را پائين کشيد و سطح سواد و آموزش دانشگاهی اش را در طول يک نسل به اعتلاء رساند . امروز با جامعه سال 1285 و يا 1357 روبرو نيستيم بلکه با مردمی تحصيل کرده ، شهرهای پر جمعيت و مطلع ازتاريخش روبرو هستيم . مردم ميدانند که دولت انتخابی در ايران يک قدرت است . مجلس بود که جلوی «لرد کوزن » را برای مصونيت شخصی در سال 1298 شمسی گرفت ، جلوی اتحاد جماهير شوروی در سال 1325 شمسی ايستاد ، مديران انگليسی شرکت نفت ايران و انگليس را بيرون کرد و لايحه طلاق يک طرفه را ترميم کرد . دستکاری در انتخابات در ايران چيز تازه ای نيست. نهمين انتخابات رياست جمهوری در سال 1384 که شهردار قبلی تهران ، احمدی نژاد را برای اولين بار به قدرت رساند نيز با محاسبات رياضی ايرانيان جور در نميآمد . الان سئوال اين است که چرا نظام بر خاسته از انقلاب در ايران مجبور است در سال 1388 دست به کودتا بزند و عواقب آن درادامه حياط جمهوری اسلامی چيست .
نامزدهای انتخاباتی
از چهارصدوهفتاد وپنج زن و مردی که خود را نامزد رياست جمهوری کردند همه بجز چهار نفر توسط شورای نگهبان حذف شدند . اين چهار نفر عبارت بودند از احمدی نژاد که خود رئيس جمهور بود ، فرمانده قبلی سپاه پاسدران محسن رضائی ، يکی از روحانيون مسن که قبلا هم رئيس مجلس بوده است يعنی مهدی کروبی ويکی از نخست وزيران قبلی که در بازنشستگی بسر ميبرد بنام مير حسين موسوی . از بين رقبا فقط موسوی شانس بيشتری داشت . موسوی بعنوان فاميل نسبی ايت الله خامنه ای و مثل خمينی از اعقاب پيامبر اسلام است . وی يک مهندس آرشيتکت و طراح شهرسازی ميباشد . وی بهمراه زنش زهرا رهنورد از شاگردان فلسفه علی شريعتی بوده و پس از نابودی سران جمهوری اسلامی در بمب گذاريهای سازمان مجاهدين در سال 1360 وارد دائره قدرت شد . در اين دوره که با ترور و وحشت همراه بود نه فقط مجاهدين بلکه نيروهای چپ و استقلال طلبان کردستان يا تار و مار شده و يا به تبعيد گروديدند . زندان اوين به يک اروگاه جنگی تبديل شده و بيش از سه هزار جوان اعدام شدند . موسوی بعنوان نخست وزير دوران کشتارها وجنگ هشت ساله با رژيم بعثی عراق در عين حال يادآور سيستم عادلانه توزيع بنزين و جيره بندی غذائی و درگيری با رئيس جمهور بعدی يعنی خامنه ای نيز ميباشد. در سال 1367 بعد اعلام آتش بس با عراق وی از نخست وزيری استعفا داد . پس از جنگ با عراق و روی کار آمدن رهبر جديد يعنی خامنه ای ، ميرحسين موسوی با فوت خمينی يکی از اصلی ترين حاميان خود را از دست داد . پست نخست وزيری ملغی شد ، حزب جمهوری اسلامی منحل و ميرحسين موسوی بازنسشتگی در خانه را بر گزيد . هنگاميکه بازسازيهای پس از جنگ شروع شد و اصلاح طلبان متفرق به همراه نسل جوان به تنگ آمده دور هم جمع شدند و خواستند نامزد انتخاباتی خود را معرفی کنند ميرحسين موسوی در مقابل فشار اصلاح طلبان برای نامزدی رياست جمهوری ايستاده گی نمود و به نفع کانديد ديگر که در رده دوم ملايان قرار داشت يعنی محمد خاتمی کنار رفت . انطور که خود ميگفت » من فرزند نا چيز انقلابم » موسوی خطری برای رژيم و يا خواستهای رژيم بحساب نميآمد . قبل از انتخابات در مصاحبه ای با مجله تايمز گفته بود استفاده از انرژی اتمی برای ساخت سلاح های اتمی قابل بحث و گفتگو هستند و اين در حالی بود که تصميم گيری در موردغنی سازی اورانيوم در کنترل رئيس جمهورايران نيست . شايد برای ايرانيان جوانی که ميخواهند ازگوشه گيری در بيايند و تبعيديانی که ميخواهند به وطن باز گردند انتخاب يک تروريست نادم برای رياست جمهوری انتخاب مناسبی نباشد . بهر حال شکل حکومت ايران که شکلی کهنه هم است همچنان پا برجامانده است . حکومت صفويه که سياست شراب و حرمسرا را در پيش گرفت و حکومت قاجاريه با آنهمه غارت اموال مردم نيز چند صد سال دوام آوردند و حتی حکومت پهلوی که مورد تنفر مردم بود پنجاه و چهار سال دوام آورد . قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران با ترکيب دموکراسی پارلمانتاريسی و ديکتاتوری ملائی از سال 1357 تا بحال دوام آورده است و فقط به حذف مقام نخست وزيريپرداخته است . در ده روز مبارزه انتخاباتی آقايان موسوی و کرروبی با بينش اصلاح طلبانه خود بجای تمرکز روی برنامه های خويش به عمل کرد گذشته آقای احمدی نژاد پرداختند . يعنی به کردار آدمی که نميتوان به درستگوئی وی اعتماد کرد ، آدمی خرافاتی و کسيکه مديريتش فاقد هر نوع نظم وکسيکه با ظاهری دهاتی وار ومضحک در مجامع بين المللی ظاهر ميشود . احمدی نژاد هم به سبک خودش پاسخ گفت يعنی با رفتار کارگرمابانه ، با پول زياد دولتی که در اختيار داشت و با رابطه نزديکش با امام زمان و ضرب المثلهای ملانصرالدينی اش ، يهود ستيزی و افتضاحی که برای نيروی دريائی در شط العرب درست کرده بود . در يک سری از مناظرات تلويزيونی که برای ايران چيز تازه ای بود احمدی نژاد به خصائص فردی رقبای خود حمله کرد ومسائل مالی آنها را زير سئوال برده و مشخصا به زهرا رهنورد توهين کرد . در حاليکه که مبازره انتخاباتی موسوی قدرت بيشتری ميگرفت وی رنگ سبز را بعنوان سمبل مبارزه خود انتخاب کرد . اين عمل هم عاقلانه و هم عکس العمل برانگيز بود . عاقلانه بود زيرا رنگ سبز رنگ پيامبر اسلام و باز مانده گان وی است و هم جاذبه دارد . عکس العمل برانگيز بود زيرا که فرمانده سپاه پاسداران دچاروحشت انقلاب از پائين شده بود . رنگ سبز موسوی يادآور رنگ قرمز در گرجستان و رنگ پرتقالی در اوکراين و رنگ ارغوانی در قرقيزستان بود . از انجائيکه انها نهضتهائی بودند که ميخواستند بقايای بازمانده ازحکومت دوران اتحاد شوروی را از بين ببرند هيچ رابطه ای با مسائل ايران نداشتند . در 20 خرداد يدالله جوانی مسئول سياسی سپاه اخطار کرد که انقلاب مخملی را تحمل نخواهد کرد ، وی گفت: » دلائل بسياری در دست است که بعضی از گروه های تند رو در فکر يک انقلاب رنگين ميباشند » وی افزود » هر کوششی را برای ايجاد يک انقلاب مخملی در نطفه خفه خواهيم کرد » . رئيس جمهوران حزب دمکرات آمريکا هر از گاهی سعی کرده اند که رژيم های ديکتاتور ايران را نا پايدار سازند . جان اف کندی در سال 1341 و جيمی کارتر در 1356 شمسی بر رفرمهای دمکراتيک در ايران اصرار ورزيدند که نتايج نا خوشايندی برای رژيم محمدرضا پهلوی ببار آورد . نظريه پرداز قرن نوزدهم فرانسه توکويل گفته است که همه رژيمهای بد در هنگام اصلاحات خود بيشترين ضربه پذيری را دارند . رژيم انقلابی ايران هم از نظر سياسی و هم از نظر عقيدتی برای جلب حمايت داخلی به خطر خارجی احتياج دارد . براک اوباما با درا
کردن دست دوستی بسوی ايران يکی از خطراتی را که همواره ايران ادعای نگرانی دائم از آن را کرده است کم کرده است ديگر خطرهائی که ايران ادعا ميکند يکی حمله نظامی اسرائيل به ايران است و ديگری فرقه گرائی سنی ها ميباشد که يا از طرف آل سعود و يا از سوی دنباله روان بن لادن صورت ميگيرد . ميدانيم که زمانی که خمينی و مشاورين وی در سال 1358 به ايران آمدند قوانين انتخابات رياست جمهوری ايران را که مدلی فرانسوی است با خود به سوقات آوردند يعنی چنانچه يکی از نامزدهای انتخاباتی در دور اول 50 در صد باضافه يک رای نياورد دو نامزد اول و دوم در فاصله دو هفته به دوردوم خواهند رفت . ظاهرا احمدی نژاد در دور اول 62 درصد رای آورده است تا رای گيری طولانی نشود و به دور دوم کشيده نشود . از دور دومی که موج سبز ميتوانست به سيلابی سبز تبديل شده و احمدی نژاد را به کناری بروبد بدين شکل جلو گيری شد . در واقع معلول به علت تبديل شد . هر چه که واقعيت باشد بزودی روشن خواهد شد چون احمدی نژاد عاشق سخنرانی است . هفته بعد از انتخابات شاهد جان گرفتن توده های مردم در خيابانها بوديم يعنی چيزی که پس از مرگ خمينی در سال 1368 در ايران ديده نشده بوده است . معلوم شده که حد اقل 34 جوان توسط نيروهای امنيتی کشته شده اند . عده بسياری برای زهر چشم گيريتوسط حمله نيروهای امنيتی به خوابگاه دانشجويان در ساعات اوليه صبح 25 خرداد و در طول آنروز که جمعيت ميليونی بسوی ميدان آزادی ميرفت و از جلوی ساختمان انبار اسلحه بسيج عبور ميکرد کشته شدند . بشکل سنت مارکسيستی هواداران موسوی نيز سمبل انقلاب 1357 را بخود اختصاص دادند و مثل روزهای قبل از انقلاب انسال هر شب بر بامها فرياد » الله و اکبر » سر داده بطوريکه انعکاس آن تا کوه های شمال کشور شنيده ميشد . مثل سالهای 1357 مردم فرياد ميکشيدند » مرگ بر ديکتاتور » ولی اين بار ديکتاتور خامنه ای بود و ديکتاتوری رهبريت رژيم ملائی يعنی ولايت فقيه . اگر هواداران موسوی تجربه درگيريهای 1287 و 1332 و 1357 شمسی را با خود داشتند سيستم هم تجارب مساوی آن را داشت . احمدی نژاد دستهای نامرئی انگليس را ديد و دم شيرخمار بريتانيا را کشيد . چيزی که عوض شده بود شکل سرکوب بود چماقداران قديم که راهپيمائيهای چپها وزنان را سی سال پيش بهم ميزدند تبديل به موتورسواران خوش تيپی شده بودند با سلاحهای اتوماتيک . چندصد نفر از مخالفين دستگير و گروه کثيری از آنان در اوائل مرداد به محاکمه کشيده شدند . در دادگاه يکی از مشاوران کرروبی بنام محمد علی ابتاهی در حاليکه از روحانيت خلع لباس شده بود ، در لباس زندان و بدون عمامه اعتراف کرد که در نتيجه گيريش بعنوان تقلب در انتخابات اشتباه کرده بوده است . وی گفت که خاتمی ، موسوی و علی اکبر رفسنجانی از قبل برای يک اتقلاب مخملی توطئه کرده بوده اند . البته در ايران از دوران محمد رضا شاه به اين سو کسی به اين نوع اعترافات وقعی نميگذارد و حد اکثر برای زندانی ابراز همدردی ميکنند . بايد توجه داشت که رفتار مضطربانه ابتاهی گويای اين بود که بقيه آقايان نيز بزودی ميهمان اوين خواهند بود. توده مردم فاقد رهبری بودند . موسوی ، زن وی و ساير اطرافيان ايشان حاضر نبودند هواداران جوان خود را با خونريزی مواجه نمايند . آنان بدون داشتن برنامه فقط يک سئوال در حيطه قانون اساسی را مطرح ميکردند: رأی من کو؟ و بدون داشتن تشکيلات فقط دارای اتحاد عملی بين جبهه مشارکت اسلامی ايران واتحاد روحانيون مبارزبودند که فقط برای کارشناسان مسائل سياسی ايران شناخته شده بودند . درست مثل انقلاب مشروطه سالهای1284-5 که انقلابيون تازه به روزنامه و تلگراف دست يافته بودند هواداران موسوی نيزبه وسائل ارتباطات الکترونيکی جديد دست يافتند . حملات گسترده به سايتهای اينترنتی خامنه ای و سپاه خوب بودند اما بهيچوجه معادل بسته شدن بازار و يا تحصن دسته جمعی مردم در سفارتخانه انگليس و يا مهاجرت روحانيون مشروطه طلب به قم نبودند . برای مثال در کودتای سلطنت بر عليه مشروطه در سال 1287 شمسی نيروهای حامی مشروطه طلبان از ايل بختياری به تهران تاخت و نيروهای سلطنتی را شکست داد اما چنين نيروئی اين بار وجود نداشت .
خاندان پهلوی ايلات را در ايران سرکوب کرد همانگونه که هر چيز ديگر را سرکوب کردد اما اين کاررا که رضا خان شروع کرده بود در اين رژيم با به دار آويختن خسروخان قشقائی در ميدان بازار شهر فيروزآباد توسط سپاه پاسداران به پايان رسيد . از همه مهمتر طرفداران موسوی نتوانستند بازاريعنی بخش اقتصاد سنتی را با خود همراه کنند . لذا بازارکه ازعدم رونق مستعصل شده و از بالا رفتن قيمتها بخاطر اعمال احمدی نژاد ناراضی بود در سراسر ماه خرداد باز ماند . از فلج صنعتی که بشکلی خزنده در سالهای 1285 در ايران وجود داشت و يا در 1357 رژيم پهلوی را به روزی انداخت که نميتوانست به جمع آوری مالياتها بپردازد و يا سوخت نيروهای موتوری ارتش را تامين نمايد هيچ نشانه ای وجود نداشت . حتی اقتصادی فاقد مديريت وکاملا بی نظم مثل اقتصاد ايران در آمدی دارد که ميتواند سپاه پاسداران ، ارتش ، پليس ، بسيج ، صنايع دولتی ، مصدومين جنگ عراق ، کارمندان دولت ، موسسات مذهبی بزرگ مثل اوقاف و حوضه های علميه ، سوخت و مواد غذائی يارانه ای را تأمين کند و از انجائيکه هر کس نفعی از آن عايدش ميشود اين چيزی ميشود که ميبينيم .مازاد مخارج نسبت به درآمد توسط تورم تأمين ميشود يعنی مالياتی که دستمزد بگيران بايد بدهند و هيچوقت نميتوانند از آن فرار کنند .چنانچه سطح زندگی امروزه را با درآمد سرانه بسنجيم سطح زندگی نسبت به دوران پهلوی بالاتر نرفته است و نابرابری ثروت هم نسبت به آن دوران کمتر بچشم ميخورد . تا وقتيکه رقابت با خارجيها را رژيم به بازار تجويز نميکند و لباس پوشيدن آقايان و خانمها بشکل حجاب اجراء ميشود رژيم ميتواند روی بازار حساب کند . اينکه سر و بدنه سپاه از ارتش شاه وفادارتر است يا نه هنوز در خيابانها به آزمايش کشيده نشده اند . زمزمه های تبعيد در هفته سوم خرداد شنيده ميشد . در نماز جمعه دانشگاه تهران در 29 خرداد خامنه ای اعلام کرد که شايد بتوان يک مليون در آراء تقلب کرد اما نميتوان يازده ميليون تقلب کرد . وی افزود که موضوع خاتمه يافته است ومعترضين مجازات خواهند شد . در 8 تير شورای نگهبان انتخابات را درست خواند . در 14 مرداد احمدی نژاد بعنوان رئيس جمهور قسم ياد کرد .
بعد از شوک
پيامدها چه هستند؟ محمد رضا شاه ميگفت کسانی که اين مملکت را دوست ندارند ميتوانند از ايران بروند بيرون . از سال 1358 تا امروز روش عمده سرکوب جمهوری اسلامی برای مقابله با شهروندان ناراضی به تبعيد فرستادن آنها نبوده است . هر زمين لرزه ای که برای رژيم پيش آمده منجر به مهاجرتی بزرگ شده است . خانواده های سلطنت طلبان ،خانواده های نظاميان ، ساواکيها ، يهوديان و بهائيان ايران را در سال 1358 ترک کردند . ساير مترقيان و چپها پس از سرکوبهای 1361 از ايران رفتند . در دهه 70 شمسی وقتيکه قيمت هر بشکه نفت ميرفت به ده دلار در بشکه برسد ، اقتصاد ايران راکد و ارزش ريال سقوط کرده بود لذا هزاران جوان ايرانی راهی خارج از کشور شده و در حوزه های نفتی باکو و معادن ذغال سنگ و آهن کريوی روگ شهری در جنوب اوکراين اقدام بکار کردند . طرفداران موسوی ممکن است موج چهارم مهاجرت ها را بخود اختصاص دهند .
چنين پاکسازيهائی از طريق تبعيد دو فايده دارد . اول اينکه تصويری از وحدت ميدهد يعنی همان چيزی که اسلام سياسی دوست دارد آن را بعنوان يکی از اصول اسلام معرفی کند : همانگونه که خدا يکی است مردم هم يکی هستند و يگانه اند . ديگر اينکه خواستهای طبقه متوسط را محدود کرده ، مذهب و خصوصيات سنتی خرده بورژوازی کشور را حراست نموده است . يکی ار تأثيرات جانبی اين کار ايجاد ارتشی بيش از يک مليون ايرانی تبعيدی در آمريکا ، کانادا ، بريتانيا ، آلمان و سوئد است که اکثريت آانان در حالی که در رفاه بسر ميبرند دلشان هم برای ايران تنگ شده است . البته کمبود آنان با حضور پناهندگان افغانی و عراقی پر شده است . بهر حال از دست دادن اعصاب توسط رژيم ايران در خرداد 1388 به اعتبار اين رژيم لطمه زد . عليرغم آنهمه ارگانهای غير انتخابی که کنار مجلس نمايندگان و مقام رياست جمهوری قرار دارند رژيم نتوانست بدون دست يازی به تقلب در انتخابات و قتل چند زن در خيابانها به خواست خود برسد . نظامی که زمانی خواب تحميل يک دولت اسلامی در عراق را ميديد ( يا حد اقل در حوزه نجف که خمينی در دوران تبعيد خود در دهه 40 و 50 شمسی از آن نفرت داشت ) ناگهان توسط يک مهندس معماربازنشسته و يک جمعيت بی سلاح به لرزه در آمد . انقلابی که قول اجراء قانون در همه جهان را ميداد و ميگفت اورشليم را به اسلام بازميگرداند به تشيع در يک کشور تغير جهت داده و خود را پشت ديواری بلند از عقايد ومنشهای اجتماعی که مکررا هم شکسته ميشوند پنهان کرده است .
آيت الله محمد تقی مصباح يزدی بعنوان يک فيلسوف وصوفی ساکن قم که احمدی نژاد و حلقه سياسی وی بنام آبادگران به وی وابسته اند بدبينی را بحد شکست رسانده است . از نظر مصباح يزدی ايران همواره تحت حمله قرار دارد و اين موضوع منحصر به صحنه نظامی نيست بلکه شامل حوزه اقتصاد هم ميشود ، مثلا يکبار وی گفت اين جنگ يک توطئه بين المللی برای جلوگيری از پيشرفت اقتصادی و علمی جهان اسلام است . وی معتقد است که مزدوران و خائنين در منطقه تخم نفاق را بين مسلمين در صحنه سياسی ميپراکنند . اما مهمترين صحنه جنگ از نظر ايشان در حوزه فرهنگی است يعنی جائيکه سالهای سال استعمارگران و قلدرها انواع حقه ها و کلک ها را به اسلام زده اند و ما امروز نشانه های پيروزی آنان را در خانه ها و منازل خود ميبينيم . در يک سخنرانی در 28 مرداد در مشهد وی گفت کسانی که ميخواستند انتخابات را باطل اعلام کنند منکر يکی از اصول پيروی از روحانيون ميباشند . وی به قانون اساسی جمهوری اسلامی اشاره ميکرد . به اين ترتيب ايرانيان متوجه شدند که او حامی دولت بوده و باين شکل به دولت پوششی قانونی داد .
با مروری به گذشته ميبينيم که عدم تحمل يک دولت منتخب توسط رژيم پهلوی بود که بدنبال نارضايتی ها منجر به سقوط آنان شد . رضا خان همانگونه که با نزديکان خود رفتار ميکرد با نمايندگان مجلس هم بد رفتاری کرده و آنان را هم کتک ميزد ، بهمين خاطر بعد از اشغال ايران توسط روسها و انگليسيها در سال 1320 شمسی تبعيد وی راه را برای يک دولت منتخب باز ميکرد . با مرور زمان پسر رضاخان يعنی محمد رضا که از غالب يک جوان ترسوی دوران جنگ بيرون آمده و ادای پدرش را در ميآورد در سال 1355 چيزی برايش نمانده بود بجز حزب رستاخيزی بی آبروو غير مردمی . با اين حساب اکنون قابل تصوراست که چرا انتخابات يازدهمين دوره رياست جمهوری نبايد هيچ شور وشعفی بين مردم ايجاد کند . خامنه ای که در نماز جمعه 29 خراد درحال نگاه کردن به احمدی نژادی بود که مثل بچه مدرسه ای های مودب در صف اول نشسته بود حتما با خود فکر ميکرده : چگونه ميتوانم در چهار سال آينده از دست اين جوان خود را خلاص کنم ؟ انتخابات ميتواند آدم را بجائی پرت کند که شيخ فضل الله نوری پرت شد .
از دوران صفويه به بعد هميشه تشيع بدنبال گرفتن دولت و حفظ قدرت سياسی بوده است . با وجود تمام متونی که در قرون و اعصار در باره قانونگذاری مدون شده است هنوز شيعيان اجازه خطير قانونگذاری را ايران به کسانی که دوره های سخت حوزه های علميه را از سر ميگذرانند واگذار ميکنند . همين اختيار است که اجازه داده است شيعيان ايده های خوب متفکرين قرن نوزدهم اروپا مثلمشروطيت ، داشتن سازمانهای برادری و ايده های جهان سومی بودن موجود در دهه 60 ميلادی و امروزه اينترنت را وارد جامعه کنند . هنوز در هيچ کجای تاريخ اسلام يک نوآوری شبيه تئوری خمينی برای تسخير و نگاهداشتن قدرت در جهان اسلام وجود ندارد . اگر به جلسات تدريس خمينی در نجف در سالهای 1350 شمسی دقت کنيم ميبينيم که درسهائی که وی بنام دولت اسلامی ميداد وبعنوان ولايت فقيه به آنها اشاره ميکرد بحثهائی نبودند که از نظر تاريخ تفکر اسلام کلاسيک وزنی داشته باشند بلکه با اصرار و تاکيد پيش ميرفتند . اينطور بنظر ميرسد که خمينی در سفرش به آنسوی فلسفه خداشناسی ايرانی در دهه های 1320 و 1330 شمسی رمز و راز و علم صحبت کردن از زبان خدا را آموخته است . اين تئوری های جالب هيچگاه در بيرون از مرزهای ايران بجز در جنوب عراق ، جنوب لبنان و هند هواداری نداشته است ، اين افکار در نظر سنی ها مخالفت با خدا تعبير ميشود . وقتيکه خمينی در سال 1342 شمسی توسط محمدرضا شاه تبعيد شد و راهش به نجف در جوار مقبره امام علی ختم شد متوجه شد که از طرف ساير روحانيون عالی رتبه در آنجا مورد خوشامد قرار نگرفته است . بلند مرتبه ترين روحانی نجف آيت الله علی سيستانی که يک ايرانی است و از نسل پيغمبر يعنی سيدهم ميباشد خودشخصی است که موافق قانون اساسی ميباشد . يکی از نمونه کارهای وی اين بود که در سال 1384 شمسی حکم کرد که شيعيان در رای گيری انتخابات مجلس عراق شرکت کنند و بدين ترتيب عراق را از يک جنگ داخلی نجات داد.
در ايران حتی اتحاد روحانيون طرفدار خمينی هم در هم شکسته است . هواداران قدرت بزرگ يا ساکت شده اند و يا بازنشسته . قهرمانان نهضت خمينی که تبعيد و زندانهای رژيم پهلوی را تحمل کرده و گلوله ها را در محراب پذيرفته بودند متوجه شدند که جايشان را قدرت طلبان وحقه بازان پر کرده اند . منتظری که زمانی خمينی وی را » ثمره زندگی من ناميد » از سال 1376 تا بحال در خانه اش در نجف آباد زندانی است . در سال 1381 آيت الله جلال الدين طاهری امام جمعه اصفهان گفت » وقتيکه اهداف و قولهای روزهای اول انقلاب را بياد مياورم ايمانم مثل علفی در مقابل باد بلرزه درميايد. من افتاب عمرم را بر سر بام ميبينم ، من آردهايم را بيخته و الکم را آويخته ام ، من از شرم خيس عرق شده ام » . در اوائل تير ماه توسط بيانيه ای تقلب در انتخابات را محکوم کرد . لذا ايرانيان مذهبی که ازجنگ وجدال و ساخت وپاختهای دولت اسلامی متنفر بودند به منبه دادرسی قدرتمندی به نام مرجع دستاويز شدند .
مثل انقلاب مشروطه 1848 ميلادی فرانسه که بقول مارکس » آنچنان زيرکانه تدوين شده که نميتوان آن را زير گرفت » قانون اساسی جمهوری اسلامی هم مثل » آشيل فقط از يک نقطه ميتواند آسيب ببيند» . البته نه از پاشنه پا بلکه از سر . مسئوليت های ولی فقيه که در سال 1357 برای قهرمانی مثل خمينی ايجاد شد برای جانشينان وی بسيار بزرگ است . هاشمی رفسنجانی که بمثابه يک روحانی رهبرساز کسی بود که در سال 1368 با اعمال نفوذ در شورای نگهبان باعث شد خامنه ای بعنوان جانشين خمينی انتخاب شود افکار ديگری در سر دارد . در نماز جمعه دانشگاه تهران در26 تير ماه به انتخابات اشاره کرده و آن را خيانت به ميراث خمينی ناميد . وی گفت » شما امروز به کسی گوش ميدهيد که تمام لحظات انقلاب را از شروع جنب و جوشها از شصت سال پيش تا امروز از سر گذرانيده است . من ميدانم که امام چه ميخواست و کاملا به افکار وی آگاهم» . چنانچه خامنه ای توسط شورای نگهبان که رفسنجانی رياست ان را دارداز کار کنار گذاشته ميشد تمام ساختار جمهوری اسلامی با اين کار تکه تکه شده از هم ميپاشيد .
راه برون رفت
ايدئولوژی های کمی هستند که توانسته اند بيش از يک نسل دوام بياورند . جوانانی که اجازه يافتند در انتخابات 22 خرداد شرکت کنند کاملا در جريان دولت خاتمی نبوده اند چه برسد به مرگ خمينی ، دفاع مقدس بر عليه عراق در سال 1359 ، يا سالهای انقلاب و ويسکی در زمان محمد رضا شاه . خاطره های آندوران در اذهان اين جوانان بسيار مه آلود است . توضيحات بی پايان در باره خائنين و مزدوران و توطئه های بريتانيا زنگی را در خاطره آنها بصدا در نمی آورد .آنها هيچگاه تصور نميکردند که رهائی از دست دخالتهای خارجی بمعنای دور افتادن از جريانات عمده در جهان و بيکاری در کشوری است که تشنه سرمايه گذاری و تشنه مغز متفکرين است . آنها از بازگشت سلطنت ترسی ندارند چون نميدانند سيستم سلطنتی يعنی چه . آنها خواستار آزادی هستند ازادی نه بمعنای ولنگاری بلکه آزاذی بمعنای چيزی که ما در غرب آن را حريم خصوصی ميناميم .
چيزی که حاصل اين جوانان ميشود منحرف شدن از مسير اصلی است . هيوم فيلسوف انگليسی در تاريخ طبيعی اديان ، محتوای اديان را به احکام تغير ناپذير و خرافات تقسيم کرده است . خمينی که سالهای سال از جهان رو به پيشرفت امروزی غائب بوده نسبت به اين موضوع بيطرف نبوده است . ايرانيانی که در دی ماه 1357 قسم ميخوردند که صورت خمينی را در ماه ديده اند زياد مورد حمايت قرار نگرفتند . احمدی نژاد خود يکی ازحاميان خرافات است ، همانطور که شاه عباس هميشه بهترين اسب هايش را زين کرده و منتظر ظهور امام غائب در اصطبل هايش نگاه ميداشت . احمدی نژاد خود سرکرده گروهی است که در جمکاران منطقه ای نزديک قم منتظر ظهور امام زمان از يک چاه آب هستند و اين محلی است که ميگويند يکبار امام زمان بمدت کوتاهی ظهور کرده و مجددا نيز در اين مکان ظهور خواهد کرد .چنانچه در بهبوهه های اينچنينی رژيم ايران ببيند که از پشت کوهی در سيستان يا استان فارس پيغمبر جديدی ظهور کرده است فقط ميتواند خودش را سرزنش کند . اگر رضا خان و خمينی خصوصيت مشترکی نداشتند حداقل در اين مشخصه با هم مشترک بودند که : تا زمانی که من زنده ام هيچ پيامبری در ايران ظهور نخواهد کرد .
مساله بعدی که جوانان را از مسير اصلی به مسير ديگری ميراند موضوع نيروی هسته ايست . در ايران اعتقاد بسيار شديدی جاريست که ميگويد دستيابی به نيروی هسته ای حکومت عمامه را در ايران ابدی خواهد کرد . البته ميدانيم که توانائی های اتمی در آفريقای جنوبی و پاکستان جلوی افتادن رژيم نژادپرست يا تغيردولتهای نظامی پاکستان را نگرفت . غنی سازی اورانيوم برای دستيابی به انفجار اتمی در ايران در حال پيشرفت است . چه بهتر که اين مسائل کشورهای اروپائی را نگران کرده ويا خطر حمله اسرائيل به ايران را تشديد کند ، زيرا اين تهديدها وحدت مردم را بيشتر کرده و برای مدت بيشتری طول دامان خانمها تا غوزک پا باقی خواهد ماند . چنانچه آينده جوانان آبستن درگيری با غرب، با مسيحيان ، با ارزشهای اجتماعی وبا حوزه های علميه است پس تعجبی نيست که اينهمه ايرانيان در راهپيمائی ماه خرداد از انقلاب تا آزادی شرکت جستند ؟ آنها در اين راهپيمائی شرکت کردند تا احمدی نژاد را که همانند لوئی بناپارت در پاراگراف آخر هيجدهم برومر آمده است ببينند :
» همچون برآيند خواستهای متناقض شرائط اش ، بايد با کارهای متحير کننده اش همواره چشمان مردم را به خود مشغول سازد مثل کودتاهای کوچک هر روزه اش . باين ترتيب او تمام اقتصاد بورژوائی را به بی نظمی کشانده ، در هر چيزانقلاب که نبايد دخالت کند دخالت کرده ، هاله تقدس را ار روی سرماشين دولتی برداشته و آن را مسخره و تهوع آميز جلوه ميدهد «.
مقاله فوق از مجله نيو لفت ريويو شماره 59 ، سپتامبر-اکتبر 2009 گرفته شده است