دایرة المعارف روشنگری
ش. میم. بهرنگ
هراکلیت (550 ـ 480 ق. م.)
افق فلسفی هراکلیت
تجربه و دانش
شدن و فنا شدن
وحدت و تضاد
کائنات و آتش
کلمه و روح
دولتشهر و حقوق مدنی
انسان و خدا
عقل و جهل
پیوند عینی به چه معنی است؟
- · پیوندعینی[1] عبارت است از رابطه و مناسبت[2] میان اشیاء، میان مشخصات و یا روندهای واقعیت عینی، رابطه و مناسبتی که تغییر یکی از اشیاء، مشخصات و روندها به تغییر متناسبی در اشیاء، مشخصات و روندهای دیگر منجر می شود.
- هر پیوندی اگر چه یک رابطه است، ولی هر رابطه ای حتما بیانگر یک پیوند میان ابژکت ها نیست.
- پیوندهای فکری و منطقی میان مفاهیم، احکام، تئوری ها و غیره انعکاس پیوندهای عینی موجود در جهان خارج در شعور انسانی اند.
- وجود پیوند میان ابژکت ها و واقعیات امور جهان مادی مبنای عینی لازم را برای استخراج مفاهیم و احکام از یکدیگر تشکیل می دهد، مفاهیم و احکامی که انعکاس این ابژکت ها و واقعیات امور هستند.
- بنابرین، دو ابژکت وقتی در پیوند با یکدیگر قرار دارند، که از بود و نبود مشخصات معینی در یکی، بود و نبود مشخصات متناسب با آن در دیگری را نتیجه گرفت.
- شناخت پیوندهای عینی، امکان شناخت ابژکت هائی را که مستقیما غیر قابل شناخت هستند، فراهم می آورد.
- برای این کار باید به مطالعه اشیاء دیگری پرداخت که با آنها در پیوند قرار دارند.
- بدین طریق ـ بر خلاف نظریه اگنوس تیسیسم ـ ماهیت چیزها و روندها که برای حواس ما دسترس ناپذیر است، نه بمثابه «چیز در خود» غیر قابل شاخت، بلکه قابل شناسائی از طریق بررسی پدیده های خارجی آن است، زیرا ماهیت و پدیده در پیوند دیالک تیکی با یکدیگرقرار دارند.
- (برای مطالعه دیالک تیک نمود و بود و یا دیالک تیک پدیده و ماهیت مراجعه کنید به آرشیو بهرنگ در سایت فرهنگ توسعه. مترجم)
- نظریه ماتریالیسم دیالک تیکی مبنی بر وجود پیوند کلی میان کلیه چیزها، روندها و غیره جهان مادی دارای اهمیت جهان بینانه بزرگی است.
- تنوع کیفی ماده در صور گوناگون ساختاری، حرکتی و تکاملی (توسعه ای) خود کل ساختارمندی را تشکیل می دهد و نه اشیاء و روندهای منفرد بی رابطه با یکدیگر را که کنار هم قرار داشته باشند.
- در چنین کل ساختارمندی سیستم ها و زیرسیستم های منفرد به سبب حرکت، تغییر و تأثیر متقابل مدام خود، در یک پیوند فراگیر کلی قرار دارند.
- این پیوند کلی جهان مادی در جریان تاریخ علوم دمبدم عمیقتر و فراگیرتر کشف می شود، تا این که بالاخره در ماتریالیسم دیالک تیکی بمثابه تئوری پیوند کلی انعکاس تعمیم یافته خود را باز می یابد.
- جهان به نظر فلاسفه یونان باستان، کل پیوند مندی جلوه می کرد، اما آنها پیوند کلی پدیده های طبیعی را «در چیزهای منفرد به اثبات نرسانده بودند.
- این نظر آنها بیشتر نتیجه نگرش بی واسطه آنان بود.»[3]
- «این نگرش بی واسطه، ابتدائی و عامیانه ـ اما اصولا درست ـ آنها در باره جهان، برای اولین بار توسط هراکلیت بروشنی تمام اظهار شده است:
- همه چیز هم هست و هم نیست.
- چرا که همه چیز جاری است.
- چرا که همه چیز دستخوش تغییر مدام است.
- چرا که همه چیزدر حال شدن و فنا شدن است.
- این نگرش ـ اما ـ اگرچه خصلت عام تصویر کلی پدیده ها را بدرستی درک می کند، با این حال، برای توضیح جزئیات آنها کفایت نمی کند، جزئیاتی که تصویر کلی از جمع آنها ترکیب شده است.»[4]
- برای توضیح این جزئیات، باید آنها را از پیوند طبیعی و تاریخی شان جدا کرد و هر کدام را به تنهائی، بنا بر چند و چون آن، بنا به علل خاص آن و غیره مورد بررسی قرار داد.
- این بررسی عمدتا تحلیلی را علوم طبیعی، بویژه از نیمه دوم قرن پانزدهم به بعد، بعهده می گیرند.
- یعنی از زمانی که بنا بر نیازمندی های شیوه تولید نوپای سرمایه داری خود را ازبندهای اسکولاستیک آزاد می سازند، که برای جزم های عقیدتی ارزش بیشتری قائل بود، تا به دانش مبتنی بر تجربه و تجزیه و تحلیل پدیده های طبیعی.
- این شیوه کار علمی مبتنی بر تجزیه و تحلیل، گرد آوری فاکت ها و طبقه بندی آنها علیرغم موفقیت و پیشرفت چشمگیرش انسانها را به «درک چیزها و پدیده های طبیعی در فردیت آنها و در خارج از پیوند کلی آنها معتاد ساخت.»[5]
- فرانسیس بیکن و جان لاک این طرز تفکر را از عالم علوم طبیعی به خطه فلسفه آوردند و به درجه طرز تفکر عام، به درجه طرز تفکر متافیزیکی ارتقا دادند.
- طرز تفکری که جهان را به عنوان تلنباری از چیزها و روندهای مجزا و بی پیوند در نظر می گیرد.
- این طرز تفکر بعدها به سد جدی در برابر پیشرفت علوم بدل گردید.
- موفقیت های چشمگیر علوم در قرون هجدهم و نوزدهم، بویژه کشف پیوند میان فرم های مختلف حرکت ماده و رشد و توسعه تئوری پیدایش انسان، پیوندهای عینی کشف شده توسط مارکسیسم در میان عرصه های مختلف حیات اجتماعی انسان ها، میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، میان وجود اجتماعی و شعور اجتماعی و غیره زمینه لازم را برای غلبه بر طرز تفکر متافیزیکی آماده ساختند.
- هگل در اولین دهه های قرن نوزدهم کوشید تا کلیت جهان طبیعی، تاریخی و روحی را بمثابه روندی واحد نشان دهد و پیوند درونی در این حرکت و توسعه را به اثبات رساند.
- اما در دیالک تیک هگل، پیوند کلی جهان به شکلی مخدوش نشان داده می شود، «چون در دیالک تیک هگل همان وارونه گی کلیه پیوندهای متقابل واقعی حاکم است که در بخش های دیگر سیستم او.»[6]
- در دیالک تیک ماتریالیستی مارکس و انگلس این وارونه گی از میان برداشته می شود.
- پیوندهای متقابل، دیگر به واقعیات امور تحمیل نمی شوند، بلکه در آنها کشف می شوند و در دیالک تیک بمثابه «علم پیوند کلی»[7] منظم و سیستم مند می گردند و از تعمیم فلسفی می گذرند.
- انگلس بر مبنای وحدت مادی جهان، نشان می دهد که مقوله های حرکت، پیوند، اشتراط و تأثیرمتقابل در پیوند با یکدیگر قرار دارند و جنبه های مختلف پیوند کلی واقعیت عینی را منعکس می کنند.
- «کل طبیعت که در مقابل ما قرار دارد، سیستمی را، پیوندی کلی از اجسام را تشکیل می دهد…
- این که این اجسام در پیوند کلی با هم قرار دارند، بدان معنی است که آنها بر یکدیگر تأثیر می گذارند و این تأثیر متقابل آنها به معنی حرکت آنها ست.
- آنچه در اولین نگاه از یک ماده متحرک توجه ما را به خود جلب می کند، عبارت است از پیوند حرکات منفرد هر کدام از اجسام و اشتراط متقابل آنها.»[8]
- تز ماتریالیسم دیالک تیکی، مبنی بر پیوند کلی، بدان معنی نیست که هر چیز، هر روند و غیره با تک تک چیزها و روندهای دیگر در پیوند قرار دارد.
- اگر چنین بود، دیگر بطور کلی نه چیزی ثابت و نه حالتی ثابت می توانست وجود داشته باشد و نه سکون نسبی در حرکت جاودان ماده.
- چون در چنین حالتی تغییر هر چیز مفروض بر چند و چون کل کائنات تأثیر می گذاشت.
- در این صورت عمل هدفمند انسانها برای تغییر محیط، مثل سیطره هرج و مرج بی پیوند بر جهان غیر ممکن می گردید.
- منظور تز یاد شده از پیوند کلی کلیه چیزها عبارت است از این که جهان از وحدت مادی برخوردار است و حرکت ماده فرم هستی آن است.
- پیوند کلی میان چیزها، مشخصات، روندها و غیره واقعیت عینی از دو نظر وجود دارد، هم از نظر سیستماتیکی و هم از نظر تاریخی.
- پیوند سیستماتیکی عبارت است از پیوند ساختاری، پیوند در مکان، پیوند در مجاورت و پیوند درهمباشی چیزها.
- پیوند تاریخی عبارت است از پیوند حرکتی و توسعه ای، پیوند در زمان و پیوند در توالی (پشت سر هم آمدن چیزها، روندها و غیره.)
- هر پیوندعینی دارای خصلتی مشخص است.
- بنا بر شرایط مشخص که تعیین کننده نوع پیوند مربوطه اند و بنا بر جنبه مشخص پیوند مربوطه، می توان پیوندهای متقابل زیر را نام برد:
- · پیوند قانونمند،
- · پیوندعلی (پیوند مبتنی بر اصل علیت)،
- · پیوند شرطی،
- · پیوندعملکردی (فونکسیونی)،
- · پیوند ساختاری و یا ارثی (ژنتیکی)،
- · پیوند ضرور و تصادفی،
- · پیوند ماهوی و یا غیرماهوی (نمودین)،
- · پیوند داخلی و یا خارجی (پیوند درونی و برونی)،
- · پیوند ایستگاهی و یا غیر ایستگاهی،
- پیوند مستقیم و یا غیرمستقیم و غیره.
- تز ماتریالیستی ـ دیالک تیکی پیوند کلی، شالوده جهان بینانه و متدئولوژیکی و شرط ضرور هر پژوهش علمی و کردوکار عملی است.
- چون این تز از وحدت مادی جهان استخراج می شود، بیانگر ماهوی مونیسم مادی جهان است و پیوند مبتنی بر مونیسم ایدئالیستی را مطرود می داند.
- پژوهش علمی می تواند ببرکت این تز به کشف پیوندهای متقابل ماهوی چیزها و روندها نایل آید.
- وظیفه علم عبارت است از «گذار از رابطه مبتنی برمجاورت چیزها به رابطه علی (علت و معلولی) آنها، گذار از یک فرم پیوند و وابستگی متقابل به فرم دیگر، ژرفتر و عام تر»[9]، برای دست یابی به شناخت پیوندهای متقابل ماهوی، ضرور، علی و قانونمند میان پدیده ها و برای امکان پذیر ساختن استفاده عملی از آنها بوسیله انسان ها.
- مراجعه کنید به
- · وحدت مادی جهان،
- · تأثیر متقابل،
- · مناسبت،
- · اشتراط،
- · دترمینیسم.
پایان
[1] Zusammenhang, objektiver
[2] Beziehung, Relation
[3] (MARX/ENGELS 29, 333).
[4] (MARX/ENGELS 20, 20).
[5] (MARX/ENGELS 20, 20).
[6] (MARX/ENGELS 20, 335).
[7] (ENGELS)
[8] (MARX/ENGELS 20, 355, 497).
[9] (LENIN 38, 213)