دایرة المعارف روشنگری ش. میم. بهرنگ
دنیس دیده رو (1713 ـ 1784)
یکی از خلاق ترین اندیشمندان ماتریالیست روشنگری اروپا و از مؤلفین برجسته دایرة المعارف. و از همکاران و دوستان دآلمبر، روسو، کاندیلا.
مترجم
- ماده[1]
- مقوله فلسفی «ماده» انعکاس واقعیت عینی است، که در خارج از شعور انسانی و مستقل از شعور انسانی وجود دارد.
- مفهوم فلسفی ماده، در رابطه متقابل ماده و شعور تعیین می شود.
- ماده، اولین است.
- ماده مقدم بر شعور است و مستقل از آن وجود دارد.
- شعور اما بر عکس، ناشی از ماده است و ثانوی است.
- از آنجا که ماده، تنها واقعیت عینی است که در خارج از شعور وجود دارد، مقوله معرفتی ـ نظری (یعنی مقوله مربوط به عرصه تئوری شناخت) فراگیرتر دیگری نمی تواند وجود داشته باشد، که بتوان ماده و شعور را بدان نسبت داد.
- از این رو، «بنا بر ماهیت امر غیرممکن است، از مفاهیم معرفتی ـ نظری ماده و شعور تعریفی غیر از این که کدام یک از آن دو بردیگری تقدم دارد، ارائه داده شود.»[2]
- از این رو، در مفهوم ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ماده، پیوند ناگسستنی آن با مسأله اساسی فلسفه و اهمیت جهان بنیانه آن بطرز بارزی خودنمائی می کنند.
- در سیستم های ماتریالیستی فلسفه چین باستان، هند و مصر، اگر چه مفهوم ماده تصریح نشده است، اما اطمینان بی خلل به وجود عینی و مستقل از انسان چیزها و پدیده ها در طبیعت، همه جا به چشم می خورد.
- این چیزها و پدیده ها، به نظر نمایندگان ماتریالیسم باستان، از تعداد انگشت شماری از عناصر اصلی (خاک، آب، هوا، آتش، فلز و چوب) تشکیل یافته اند.
- مشخصه اصلی فلاسفه یونان باستان، در قرن ششم پیش از میلاد، عبارت است از خلاصه کردن تنوع عینی جهان در یک عنصر واحد :
- به نظر تالس : آب.
- به نظر آناکسی منس : هوا و
- به نظر هراکلیت : آتش.
- آموزش اتمیستی که بوسیله لویکیپ و دموکریت بنیانگذاری شده و توسط اپیکور و لوکرتس توسعه و تکامل یافته بود، عناصر اصلی را ذرات کوچک مادی تجزیه ناپذیر (اتم ها) می دانست، که ازنظر فرم، سازمان و جایگاه با هم فرق دارند و از ترکیب گونه گون اتم ها تنوع بی پایان چیزها و جهان ها پدید می آیند.[3]
- برخلاف این متفکران ماتریالیست، که ماده را با یکی از مظاهر مشخص آن یکی می گرفتند، آناکسی مندر جوهر اصلی را اپیرون می نامید و آن را به عنوان عنصری مادی تعریف می کرد که بلحاظ کمی و کیفی نامحدود و نامعین است.[4]
- تعریف انتزاعی ـ منطقی مفهوم اپیرون را که بر مبنای خواص مشخص چیزها و پدیده ها صورت می گرفت، می توان اولین نطفه مفهوم فلسفی ماده بشمار آورد، که توسط ارسطو فرمولبندی شده است.
- ماده ـ به نظر ارسطو ـ جوهری است که همه چیزها از آن نشأت می گیرند و از آن تشکیل می یابند.
- ماده فاقد مشخصات است، ماده امکان بالقوه است، که تنها در پیوند با فرم جامه واقعیت می پوشد.
- ماده بنا بر ماهیت خود خنثی و منفعل است و تعین های مشخص خود را تنها بوسیله اصل کوشا، فرم و محرک اولیه کسب می کند.[5]
- اولین ضربه بر نظریه ارسطو مبنی بر جدائی حرکت از ماده را تئوری اتمیستی اپیکور وارد آورد و اندیشه خود جنبی اتم ها را مطرح ساخت.
- درک ارسطو از ماده، بمثابه امکان وجود صرف از سوی فلسفه اسکولاستیک قرون وسطی بدون تغییر ماهوی در آن پذیرفته و به خدمت گرفته شد.
- توسعه بیشتر مفهوم ماده در ارتباط متقابل تنگاتنگی با جدائی تدریجی علوم منفرد از فلسفه و قبل از همه با پیشرفت علوم طبیعی قرار داشت.
- برونو و گالیله در سپیده دم عصر جدید و در مبارزه آگاهانه علیه فلسفه اسکولاستیک به دفاع علنی از تئوری اتمیستی پرداختند.
- برونو در ماده جوهر واحد واقعیت را می دید و تأکید بر آن داشت که باید میان انواع مشخص ماده (انواع مورد نظر طرفداران علم مکانیک، پزشکها و غیره «مثلا جیوه، نمک، گوگرد») و آن جوهر واحد فرق گذاشت.
- فرانسیس بیکن از فرضیه اتمیستی در مقابل تعالیم ارسطو در باره ماده و فرم به دفاع برخاست.
- به نظر بیکن، ماده، فرم و حرکت، وحدتی را تشکیل می دهند.
- ماده نه منفعل، بلکه فعال است و مهمترین خصیصه آن حرکت است.
- بیکن تعریف مشخص و محسوس تالس، آناکسی منس و هراکلیت از ماده را به تعریف ارسطوئی ترجیح می داد.
- ماده ـ به نظر بیکن ـ دارای خصایص مشخص بیشماری است، که البته از نظر کمی و کیفی تغییرناپذیرند.
- دکارت در فلسفه خود اصل دوئالیستی ئی را مطرح می سازد، که بنا بر آن جهان هم شالوده مادی و هم شالوده مبتنی بر جوهر روحی دارد.[6]
- او صفت مشخصه ماده را در انبساط می داند.
- ماده قابل انبساط او را می توان بی نهایت بار تجزیه کرد.
- دکارت، حرکت ماده را در جا به جائی مکانیکی خلاصه می کند و آن را ناشی از تأثیر متقابل اجسام (فشار، ضربه، اصطکاک و غیره) می داند.
- «دکارت در فیزیک خود به ماده نیروی خود آفرین می بخشد و حرکت مکانیکی را عمل حیاتی آن می داند.
- او فیزیک خود را قاطعانه از متافیزیک خود جدا می کند.
- ماده در فیزیک او تنها جوهر، تنها دلیل وجودی و تنها دلیل شناخت است.»[7]
- در فلسفه دکارت انبساط بی نهایت ماده، در مقابل نهایت مندی زمانی ماده قرار داده می شود.
- ماده ازلی و ابدی نیست، بلکه آفریده خدا ست.
- دوئالیسم دکارت را هوبس مورد انتقاد قرارمی دهد.
- به نظر هوبس، تفکر نباید از ماده متفکر جدا شود.
- تنها یک جوهر مادی وحدتمند وجود دارد، که سرچشمه همه اندیشه ها و تصورات ما ست و مستقل از اندیشه ها و تصورات انسانی وجود دارد.
- خصلت متافیزیکی ماتریالیسم هوبس خود را در این نشان می دهد، که او ماده را با اجسام (بنا بر تصور هندسه اقلیدسی از آنها) یکی می داند، که صفت مشخصه شان انبساط است، نه حرکت.
- گاسندی هم مانند هوبس، اصل خلق ناپذیری و فنا ناپذیری ماده را اعلام می کند.
- گاسندی اما بر خلاف هوبس، از این اصل نتیجه می گیرد، که تجزیه بی نهایت ماده غیرممکن است و لذا به دفاع از اتمیسم می پردازد.
- گاسندی جدا کردن حرکت از ماده را نیز رد می کند و برای ماده در هیئت اتمها تمایل درونی به حرکت قائل می شود.
- اسپینوزا هم بر خلاف دکارت، ماده را جوهری وحدتمند می داند، که مستقل از شعور انسانی وجود دارد، خود علت وجودی خویش است، خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.
- فکر، اما بر خلاف ماده، جوهری مستقل نیست، بلکه همانند انبساط یکی از صفات مشخصه طبیعت است، که ما می شناسیم.
- حرکت ـ به نظر اسپینوزا ـ از صفات مشخصه ماده نیست، بلکه نتیجه تأثیر عوامل خارجی است.
- جدا کردن حرکت از ماده که از مشخصات ماتریالیسم متافیزیکی است، نتایج تئولوژیکی را ضرورتا در خود نهفته دارد :
- اگر حرکت ماده ذاتی آن نباشد، پس باید علتی خارجی داشته باشد، مثلا علت العللی بنام خدا موجب حرکت آن باشد.
- این نتیجه ای است که نیوتون صراحتا می گیرد.
- لایب نیتس در تئوری منادی خود، از موضع ایدئالیستی، جدائی حرکت از ماده را رد می کند :
- منادها عبارتند از جوهرهای کوشا، فعال و روحی که در حرکت مدام قرار دارند.
- «ماده دگرباشی روح[8] است، چیزی است از جنس ژله که بمثابه رشته ای این جهانی و جسمی منادها را بهم پیوند می دهد.»
- اگر لایب نیتس به قول لنین، «از راه تئولوژی، به اصل پیوند ناگسستنی (عام و مطلق) حرکت و ماده می رسد»[9]، تولاند و ماتریالیست های فرانسوی در قرن هجدهم از موضع ماتریالیستی به این اصل می رسند.
- ماتریالیست های فرانسوی، بویژه هولباخ و هلوه تیوس، مفهوم ماده را از موضع حس گرائی (سنسوئالیسم) تعریف می کنند:
- ماده آن چیزی است که بر حواس ما تأثیر می گذارد.
- (حسگرائی[10] نامی است برای جریان معرفتی ـ نظری (یعنی مربوط به تئوری شناخت) که مرحله حسی شناخت را مطلق می کند و لذا مدعی می شود، که کل شناخت ناشی از ادراک حسی است، میان تفکر و احساس تفاوت ماهوی وجود ندارد و کلیه نتایج تفکر را می توان در ادراکات حسی خلاصه کرد.
- حسگرائی، فرم خاصی از تجربه گرائی (امپیریسم) است.
- حسگرائی پاسخ صریح به مسئله اساسی فلسفه نمی دهد.
- حسگرائی به وجود و یا عدم وجود عینی ـ واقعی علل احساس وقعی نمی نهد.
- از این رو ست که حسگرائی در عرصه تئوری شناخت، در پیوند با اگنوستیسیسم (ندانم گرائی) قرار دارد.
- حسگرائی اما در تاریخ فلسفه عمدتا با ماتریالیسم پیوند داشته است، در حالیکه راسیونالیسم (ضد حسگرائی) اغلب با ایدئالیسم همراه بوده است. مترجم)
- این مفهوم ماده ـ بلحاظ معرفتی ـ نظری ـ از حد مفهوم جوهر که در ماتریالیسم قرون شانزدهم و هفدهم رایج بوده، فراتر می رود، اما ماهیتا تحت تأثیر علم مکانیک می ماند.
- ماتریالیست های فرانسوی ـ در مطابقت با درجه پیشرفت علوم طبیعی در آن زمان ـ ماده را عمدتا با جنس[11] یکی می گرفتند و ساختار آن را بر مبنای اتمیسم توضیح می دادند.
- حتی فویرباخ، ماده را به عنوان فرم های جنسی[12] در طبیعت تصور می کرد، بدون این که بتواند تعریف کاملی از این مفهوم عام ارائه دهد.
- فویرباخ درنقد ماتریالیستی از نظریه هگل، مبنی بر یکسان بودن اوبژکت و سوبژکت، ماده و روح، به دفاع از وجود عینی و مستقل از انسان طبیعت و تقدم ماده بر شعور پرداخت.
- ماتریالیسم دیالک تیکی، هم کم بها دادن ایدئالیستی بر ماده و هم جداکردن متافیزیکی حرکت از ماده را رد می کند.
- مفهوم فلسفی ماده از موضع مارکسیسم ـ لنینیسم نتیجه تعمیم دانش حاصل ازعلوم طبیعی و اجتماعی در باره مشخصات مشترک چیزها و پدیده های متنوع و بیشمار است که مستقل از شعور انسانی وجود دارند.
- مفهوم ماده ـ به مثابه عام ترین مقوله فلسفی ـ به انعکاس جنبه عام و مشترک همه چیزها صرفنظر از تفاوت های کمی و کیفی موجود میان آنان می پردازد، یعنی به انعکاس «خصلت واقعیت عینی داشتن آنها و مستقل از شعور انسانی بودن آنها.»[13]
- نتایج حاصل از آن، بدین قرار اند :
- ماده را نمی توان با فرم های وجودی مشخص آن یکی گرفت.
- ماده نشانگر واقعیت عینی موجود است.
- در خارج شعور ما تنها چیزها و پدیده های طبیعت مادی وجود دارند.
- ماده وحدتمند نه به مثابه جوهر مستقل متافیزیکی، بلکه در تنوع فرم های توسعه کیفیتا بی نهایت متفاوت خود وجود دارد.
- «مفهوم فلسفی ماده محصول یک انتزاع است، یک محصول فکری محض است.
- ما به تفاوت های کیفی چیزها چشم پوشی می کنیم و برمبنای جنبه مشترک عام آنها (واقعی ـ عینی بودن آنها و مستقل از شعور وجود داشتن آنها) مفهوم فلسفی ماده را می سازیم.
- ماده به این معنا، در مغایرت با چیزهای معین موجود، دارای وجود محسوس نیست.
- ماده به این معنا را کسی تا حال ندیده است و تجربه نکرده است.
- آنچه دیده و یا تجربه شده، عبارت است از یکی از چیزهای مختلف واقعا موجود و یا یکی از فرم های حرکت ماده.
- واژه هائی از قبیل ماده و حرکت عبارتند از تخلیص هائی که در آنها از چیزهای بیشمار محسوس، بر مبنای خصایص مشترک شان، جمع بندی به عمل می آوریم.
- ماده و حرکت را اصلا نمی توان بدون بررسی چیزهای منفرد و فرم های حرکت آنها شناخت.
- ما تنها از طریق شناخت چیزهای منفرد و فرم های حرکت آنها ست که به مفاهیم ماده و حرکت دست می یابیم.»[14]
- همه چیزها و پدیده ها بنا بر مادیت شان در یک پیوند جهانی وحدتمند با هم رابطه دارند.
- پیوند مادی وحدتمند جهان (مراجعه کنید به مقوله «وحدت مادی جهان») بنا بر دانش حاصل از علوم، شامل همه چیزها ـ از ذرات هسته ای، اتم ها، مولکول ها، میچل ها و کوئازروات ها تا فرم های مختلف وجود ارگانیکی، انسان و جامعه ـ می شود.
- (میچل[15] عبارت است گروه های مولکولی متشکل از مولکول های کوچک و اغلب بار الکتریکی مند. مترجم)
- (کوئازروات[16] فرم وجودی ئی است که در مرحله گذار از شیر به پنیر مشاهده می شود. مترجم)
- پیوند مادی یونیورسال کلیه چیزها و پدیده های واقعیت عینی که مبتنی بر وحدت مادی جهان است، تنها بمثابه تأثیر متقابل و توسعه یونیورسال و از نظر زمانی و مکانی نامحدود میان آنها وجود دارد.
- ماده وحدتمند تنها در تنوع نامحدود و بی پایان فرم های نمودین خود در جنبش، تغییر، توسعه، تبدل و تبدیل مدام وجود دارد.
- ماده وحدتمند نه آفریدنی است و نه فانی.
- مواد و تشعشع، مواد و میدان در یکدیگر نفوذ می کنند و در روندهای تبدل بنیادین به یکدیگر مبدل می گردند.
- بنا بر قوانین بقاء ماده در هیچگونه روند فیزیکی و یا شیمیائی نمی تواند حتی یک ذره مادی نابود شود و یا به «هیچ» بدل گردد.
- به همان سان نیز نمی تواند بوسیله موجودی ماورای طبیعی از «هیچ» پدید آید.
- حیات نیز نمی تواند به اراده «قدرت الهی» (خدا، روح و غیره) و یا بوسیله «نیروی حیاتی» پدید آید.
- حیات نتیجه روند طولانی توسعه و تکامل ماده آلی و غیرآلی است.
- به همان سان نیز پیدایش انسان، گذار از جهان حیوانی و پیدایش جامعه بشری نه به اراده الهی، بلکه در جریان کار مادی تحقق یافته است.
- شعور نیز که انعکاس ماده (طبیعت و جامعه) است، در رابطه با وجود انسان به عنوان موجودی اجتماعی و دررابطه با روند فیزیولوژیکی ـ مغزی مادی خودویژه که خود خصیصه ای مادی است و از نظر تاریخی و علی، عملکرد ماده به درجه عالی تکامل یافته است، پدید آمده است.
- بدین طریق پیوند مادی کلیه پدیده های واقعیت عینی از ذرات هسته ای تا ستارگان، از موجودات تک سلولی تا جامعه و شعور بشری خود را به مثابه نتیجه حرکت و توسعه بی وقفه ماده، به مثابه روند بی وقفه گذار از یک حالت کیفی به حالتی برتر، بمثابه گذار به حالات خاص جدید وخصایص جدید نشان می دهد.
- چند وچون کیفی پدیده های منفرد واقعیت عینی و سکون نسبی آنها به سبب تشدید تضادهای درونی خود آنها و تحت تأثیر خارجی چیزها و پدیده های دیگر در مکان و زمان مرتب بهم می خورد.
- از این روست که ماده و حرکت پیوند ناگسستنی با هم دارند.
- حرکت نحوه وجودی ماده است، صفت ذاتی آن است.
- ماده نمی تواند در خارج از زمان و مکان که فرم های وجودی آن را تشکیل می دهند، وجود داشته باشد و حرکت کند.
- ماده موجود در خارج از شعور و مستقل از شعور ما، تنها سرچشمه شناخت است.
- شعور ـ به مثابه عالی ترین محصول توسعه ماده ـ می تواند ماده را منعکس کند و علیرغم تنوع فرم های وجودی و حرکت آن، به شناخت آن نایل آید.
- رو در روی هم قرار داشتن ماده و شعور در چارچوب تئوری شناخت مطلق است.
- این تذکر لنین قبل از همه علیه نظریه ایدئالیسم ذهنی است که چیزهای جهان خارج را تنها مجموعه ای از احساسات قلمداد می کند و احساسات را تنها واقعیت موجود می داند.
- این تذکر اما در مبارزه علیه ایدئالیسم عینی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا این حکم تأکید بر آن دارد که نه «ایده مطلق»، «روح» و یا «خدا»، بلکه ماده است که مستقل از «ایده» و مستقل از هر اصل روحی وجود دارد.
- اینجا ست که اهمیت عظیم جهان بینانه مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده خود نمائی می کند.
- مفهوم فلسفی ماده علاوه بر اهمیت جهان بینانه عام خود، از نقطه نظر روش شناسی (متدئولوژی) در علوم منفرد نیز بسیار مهم است.
- مفهوم فلسفی ماده سمت و سوی علوم را تعیین می کند و آنها را در جهت پژوهش چیزهای مادی که در واقعیت عینی مستقل از شعور انسانی وجود دارند، در جهت کشف وحدت مادی جهان، خلق ناشدنی بودن ماده، فنا ناپذیری ماده، پایان ناپذیری کمی و کیفی ماده، پیوند ناگسستنی ماده با فرم هستی آن (حرکت)، با فرم های وجودی اصلی آن (مکان و زمان) و در جهت مطالعه و بررسی روند توسعه بی پایان ماده و قانونمندی های عام و خاص آن هدایت می کند.
- اهمیت روش شناسانه (متدئولوژیکی) مفهوم فلسفی ماده بویژه در ترقی فیزیک در نقطه عطف قرن بیستم خود را آشکارا نمایان ساخت، آنگاه که سلسله ای از کشفیات جدید (رادیو اکتیویته و غیره) فیزیک را که شالوده فلسفی اش تا آن زمان بر ماتریالیسم مکانیکی استوار بود، در برابر این پرسش قرار داد که آیا ماده (آن سان که بطور مکانیکی تصور می رفت) فنا پذیر است؟
- لنین در این هنگامه اثبات کرد که ریشه معرفتی ـ نظری این استنتاج ایدئالیستی مبنی بر «نابود شدن ماده» از تصوری سرچشمه می گیرد که گویا ماده وابسته به خصایصی از قبیل شیئیت، نفوذناپذیری، تجزیه ناپذیری اتم، ثبات جرم و غیره است.
- « > نابود شدن ماده < به معنی نابود شدن شناخت معین ما ست از ماده، به معنی ژرفتر شدن دانش ما ست در باره آن، به معنی نابود شدن خصایصی از ماده است که قبلا به عنوان مطلق، لایتغیر، ازلی تصور می شدند و اکنون خود را به عنوان خصایصی نسبی و مخصوص حالاتی از ماده نشان می دهند.
- زیرا تنها خصیصه ماده که ماتریالیسم فلسفی به رسمیت می شاسد، عبارت است از وجود عینی آن، وجود آن در خارج از شعور ما.»[17]
- مفهوم ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ماده اهمیت روش شناسانه خود را در زمینه فیزیک کوانتی نیز، در مرحله کنونی رشد آن (در مرحله ابراز نظراتی مبنی بر غیرمادی بودن میکرو اوبژکت ها، وابسته بودن آنها به آزمایشگر و ابزار اندازه گیری، یعنی وابستگی آنها به سوبژکت و شعور او) که ذرات هسته ای را در سمبل های ریاضی بباد فنا می دهند، نشان می دهد.
- ماتریالیسم دیالک تیکی با ارائه مفهوم فلسفی ماده علوم طبیعی را در تنها مسیر رشد ممکن و موفقیت آمیز هدایت می کند:
- در جهت پژوهش چیزها به مثابه بخشی از واقعیت که بطور عینی و مستقل از شعور انسانی وجود دارند.
- مفهوم فلسفی ماده که به مثابه مقوله اصلی فلسفی شالوده سیستم فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی را تشکیل می دهد، یکی از آماج های اصلی حمله فلسفه بورژوائی معاصر است.
- انتقاد از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده، امروزه در فرم های زیر صورت می گیرد، که اغلب در تناقض با یکدیگر قرار دارند :
فرم اول انتقاد |
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده |
- مولر ـ مارکوس و دیگران ادعا می کنند که مفهوم مارکسیستی ماده، مفهومی اونتولوژیکی است، ماده در آن به عنوان جوهر مطرح می شود و به ماده صفات فیزیکی نسبت داده می شود.[18]
- در حالیکه درک ماده به عنوان واقعیت فیزیکی صرف، به عنوان جسم و جنس و غیره، هرگز موضع ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی نبوده است.
- درک یاد شده مختص ماتریالیسم مکانیکی بوده است، که مشخصات فیزیکی از قبیل انبساط، چگالی، نفوذ ناپذیری، ثقل و غیره را صفات مشخصه ماده قلمداد می کرد.
- مفهوم فلسفی ماده از موضع ماتریالیسم دیالک تیکی در مغایرت با ماتریالیسم مکانیکی، یک مفهوم معرفتی ـ نظری است.
- ماده به عنوان یک مقوله معرفتی ـ نظری در رابطه با مقوله شعور تعیین و تعریف می شود و لذا آن یک انتزاع معرفتی ـ نظری ـ فلسفی است و نمی تواند مفهومی منسوب به علوم طبیعی و اونتولوژی باشد.
- (اونتولوژی[19] در واقع بمعنی آموزش مربوط به وجود است.
- ما در فرصتی دیگر به توضیح مفصل آن خواهیم پرداخت. مترجم)
فرم دوم انتقاد |
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده |
- مویرر، لونکوویچ و دیگران به تعریف لنینی از ماده ایراد می گیرند که گویا آن تعریفی تاوتولوژیکی است، فرمول منطقی توخالی است و در باره حامل ماهوی کلیه مشخصات بلحاظ اونتولوژیکی حرفی نمی زند.[20]
- (تاوتولوژی[21] عبارت است از بیان مطلبی واحد بدو گونه مختلف.
- مثلا لخت و عریان. مترجم)
- اشتباه بودن این استدلال در آن است که آن از یک تعریف در باره مقوله معرفتی ـ نظری، حکم اونتولوژیکی انتظار دارد و چنین امری غیرممکن است.
- اگر کسی پیش شرط نادرستی را برای تعریف ماده تعیین کند، یعنی صدور حکم اونتولوژیکی از آن بخواهد، پس تعجبی نخواهد داشت، اگر او تعریف یاد شده را بی محتوا و توخالی قلمداد کند.
فرم سوم انتقاد |
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده |
- وتر، بوشه یفسکی و دیگران ادعا می کنند که تعریف مارکسیستی ماده متناقض است و گویا آن آمیزه ای از رئالیسم معرفتی ـ نظری و ماتریالیسم اونتولوژیکی عرضه می کند.[22]
- این افراد اما این واقعیت امر را نادیده می گیرند که در مقابل هم قرار دادن ماده وشعور، تنها در چارچوب مسأله اساسی فلسفه (یعنی تعیین تقدم یکی بر دیگری) مطلق است.
- در خارج از این چارچوب، ماده و شعور در پیوند ژنتیکی واقعی با هم قرار دارند، زیرا کلیه نوع ها و فرم های شعور به فرم بسیار توسعه و تکامل یافته ای از ماده (مغز) وابسته اند و محصول عملکرد آن اند.
- از این رو حکم «ماده در خارج از شعور و مستقل از شعور انسانی وجود دارد» (که حضرات آن را رئالیسم معرفتی ـ نظری می نامند) و حکم «در جهان جز ماده جنبنده چیزی وجود ندارد» ( که حضرات آن را ماتریالیسم اونتولوژیکی قلمداد می کنند) اصلا و ابدا با هم در تناقض قرار ندارند.
- حکم دوم ـ در خارج از چارچوب مسأله اساسی فلسفه ـ از موضع قاطع ماتریالیستی، حکم اول را تا حدود زیادی تکمیل می کند.
فرم چهارم انتقاد |
از مفهوم مارکسیستی ـ لنینیستی ماده |
- و بالاخره نوبت به مک مولین می رسد که از طرق سمانتیکی در صدد بیرون راندن مفهوم «ماده» از عرصه علوم بر می آید.
- او ادعا می کند که «ماده» یک اصطلاح متا تئوریکی است که در تئوری مربوط به علوم منفرد عملکردی (فونکسیونی) بعهده ندارد و هیچ جزئی از «زبان اوبژکتی» محقق را تشکیل نمی دهد، بلکه صرفا برای ادای مطلبی در باره یک تئوری مورد استفاده قرار می گیرد.
- بدین طریق «ماده» می تواند هم بمثابه یک اصطلاح متا زبانی وهم بمثابه یک اصطلاح اوبژکتزبانی مطرح شود.[23]
- (برای آشنائی با مفاهیم متاتئوری، متازبانی و اوبژکتزبانی مراجعه کنید به تعریف تئوری در سایت فرهنگ توسعه، آرشیو بهرنگ. مترجم )
- حتی اگر مفهوم «ماده» برای علوم منفرد دارای اهمیت متا تئوریکی باشد، این امر سبب کاسته شدن از عملکرد مستقیم آن در آنها نخواهد شد.
- عملکرد مفهوم «ماده» در وهله اول وابسته بدان نیست که آن در علوم منفرد بطور متا تئوریکی و یا اوبژکت تئوریکی مطرح می شود.
- عملکرد مفهوم «ماده» قبل از همه از نظر جهان بینی، معرفتی ـ نظری و متدئولوژیکی تعیین می شود.
- و لذا مفهوم فلسفی «ماده» همیشه در علوم و در فعالیت عملی انسانها نقش بسزائی بازی خواهد کرد و با توسل به هیچ ترفند و تحریف و بندبازی نمی توان آن را از عرصه علوم تبعید کرد.
- مراجعه کنید به
- · مسئله اساسی فلسفه.
- · شعور.
- · حرکت.
- · (در باره مقوله «ماده» و تعدادی از مقولات فلسفی دیگر، بحث ژرفی از سوی مارکسیست فقید، ورنر هوفمن صورت گرفته که تحت عنوان «استالینیسم چیست؟» در سایت فرهنگ توسعه، بخش به بخش منتشر می شود. مترجم)
پایان
[1] Materie [lat]
[2] (LENIN 14, 141).
[3] THALES, ANAXIMENES, HERAKLIT, LEUKIPP und DEMOKRIT
[4] ANAXIMANDER , Apeiron
[5] tätige Prinzip, die Form, den ersten Beweger
[6] ما در باره دکارت ـ این فیلسوف نقابدار ـ مستقلا به بحث خواهیم پرداخت. ولی نقد نظر باید بطور عینی و مستقل از علل و عوامل دخیل در نحوه طرح آنها صورت گیرد، هر چند که خواست باطنی طراح یک نظر بجای خود قابل اشاره است.
[7] (MARX/ENGELS 2, 135, 133).
[8] Anderssein der Seele
[9] (LENIN 38, 68, 65)
[10] Sensualismus [lat]
[11] Stoff
[12] stofflichen Formen
[13] (Lenin 14, 260).
[14] (MARK/ENGELS 20, 519, 503).
[15] Mizell
[16] Koazervat
[17] LENIN (14, 260)
[18] (MÜLLER-MARKUS U. a.)
[19] Ontologie [griech]
[20] (MEURERS, LONKOWICZ, U. a.)
[21] Tautologie
[22] WETTER, BOCHEIVSKI U. a.
[23] Mc MULLIN