قصه های آقای کوینر برتولت برشت
ترجمه : ح. مهدی پور
رفتار هرکس شناسنامه او ست!
- استاد فلسفه، روزی به خدمت آقای کاف آمده بود و شروع به تعریف از دانش و خرد خویش کرده بود.
- آقای کاف ـ پس از تأملی ـ گفته بود :
- با ناراحتی می نشینی!
- با ناراحتی حرف می زنی!
- با ناراحتی می اندیشی!
- استاد فلسفه عصبانی شده بود و گفته بود :
- در باره خودم، نمی خواستم نظر بدهی، بلکه در باره محتوای گفته هایم.
- آقای کاف گفته بود :
- گفته های تو را محتوائی نبود.
- و ادامه داده بود :
- کج راه می روی!
- o با رفتنی از این دست، به جائی نخواهی رسید.
- مبهم و دو پهلو سخن می گوئی!
- o با سخن گفتنی از این دست، گرهی را نخواهی گشود.
- رفتارت برای اهدافت ارزش و ارج باقی نمی گذارد.
سازماندهی |
- آقای کاف ـ روزی ـ گفت :
- انسان اندیشه مند در مصرف برق، در مصرف نان و در مصرف فکر اصراف نمی کند!
دشوار نیکان |
- از آقای کاف پرسیده بودند :
- روی چی داری کار می کنی؟
- جواب داده بود :
- کار مشقت باری است!
- مقدمات اشتباه بعدی ام را دارم فراهم می آورم.
پایان
خنده بموقع |
آزوف ـ تیخوینسکی |
ترجمه : ح. مهدی پور |
- در جنگل، فیلم خنده داری را بطور خصوصی نمایش می دادند.
- اول از همه موش کور بود که قهقاه خنده را سر داد.
- سرش داد زدند :
- مگر کوری احمق!
- نمی بینی که شیر ـ هنوز ـ نخندیده؟
- بعد از موش کور، مار زد زیر خنده.
- سر او هم زدند :
- ابله!
- مگر کری؟
- نمی بینی که شیر ـ هنوز ـ نخندیده؟
- وقتی که شیر ـ بالاخره ـ خنده اش گرفت، روباه مسلسل پوزه اش را به سوی نقطه ای در آسمان نشانه رفت و شلیک خنده را سر داد.
- شیر دستی به شانه روباه زد و گفت :
- تو ناقلا، همیشه بموقع می خندی!
- قطعا دلیلش این است که حس شوخی شناسی ات خیلی قوی است.
- نتیجه اخلاقی از این ماجرا :
- آنکه آخر از همه می خندد، راست راستکی می خندد.
پایان