خدامراد فولادی(واکنشی به مقالهی محمد علی اصفهانی : انقلاب نمرده است، زنده است انقلاب، و : پاسخ به یک خواننده*)
- ایده باوری یا باور به پیشایندی ایده بر واقعیت، هم چون شرایط عینی پدید آورندهاش، هم چنان در حال بازتولید روش های اثبات و پایداری خویش است.
- این شرایط عینی چیستند و دیرپاییشان را – چه در شکل واقعیت و چه به صورت بازتاب– چگونه باید توضیح داد؟
- واقعیت این است که اگر انسان بر زمین پدید نمیآمد، هرگز هیچ پرسش هستی شناختی و تبعات دامنگستر آن در این سیاره پدید نمیآمد.
- پس پاسخ آن پرسش تبعی را باید در موجودیت (هستی) خود انسان به مثابه موجودی پرسشگر جست.
- به عبارت دیگر انسان خود منشا و عامل هر پرسشی است که باید خود برای آن پاسخی بیابد.
- · اما انسان خود چیست؟
- پاسخی علمیتر و قانع کنندهتر از این برای این پرسش نمیتوان یافت که :
- · انسان زادهی کار خویش است.
- انسان با کار خویش، خود را از اینهمانی با طبیعت و حیوانیت رهانید و صاحب شعور و ایده شد.
- پس ایده یکی از پیامدهای انسان شدن آن موجودی است که پیش از زاده شدن از بطن کار، هم چون دیگر زیست مندان با طبیعت اینهمانی (identity) داشته است.
- ایده از این رو، چیزی جز نفی تاریخی اینهمانی انسان با طبیعت در فرایند کار (تولید) و فراروی جایگاهِ هستیِ او از پست به عالی در همین فرایند نیست.
- اگر انسان موجودِ حاضر و آماده ای بود که نه پیشینهی تاریخی داشت و نه میلیونها سال تکامل را از سر گذرانده بود، یعنی اگر پیشینهی اینهمانی با طبیعت نداشت ـ و از همان ابتدا «سرور مخلوقات» بود ـ در این صورت ایده ـ کدام ایدهی از پیش موجود؟ ـ بر هستیِ او تقدمِ زمانی (تاریخی) داشت.
- اما وقتی مبنا بر پندار بافی نباشد، و انسان میلیونها سال پیش از این نه آن شدن، با محیط در موقعیتِ اینهمان با آن زیسته باشد، دیگر پیشایندیِ ایده بر هستی ـ که تنها برای انسانِ اندیشه ورز قابلِ فهم است ـ کم ترین معنا و اعتبارِ علمی نخواهد داشت.
- ایده یقیناً زمانی (- در برشی از فرآیند تکامل-) پدید میآید که انسان در پروسهی حرکتِ تکاملی خویش (ابزار سازی به منظور ادامهی بقا) خود را از موقعیتِ مصرف کنندهی وابسته به طبیعت به موقعیت تولید کنندهی فرا طبیعت فرا میبرد.
- ایده بنابراین محصولِ روندِ ابزار سازیِ انسان و تدام هستیِ اجتماعیِ اوست.
- · مغز ـ یعنی عالی ترین اندام مادی تکامل یافته در روندِ جدایی انسان از همانستی با طبیعت ـ تنها کانون گردآوریِ و نگهداریِ داده های تجربی میلیون ها سالهی انسان و تنظیمگر پیوند ارگانیکِ وی با طبیعت و با نوعِ خویش، و از این رو ارگانِ اندیشه ورزی و ایده سازی است.
- · نمیتوان ایده را از کارکرد مغز جدا دانست.
- اما ایده را میتوان از حالت ایده بودنِ محض به درآورد و به آن عینیت بخشید، یعنی آن را مادی نمود.
- و این عملی است که همواره در فرآیند فعالیت تولیدی و اجتماعیِ انسان اتفاق میافتد.
- در واقع ایده تابع پراتیک (فعالیتِ تولیدی و اجتماعی) انسان است.
- به عبارتی: هیچ ایدهای نیست که بیرون از (ماورای) فعالیت تولیدی و اجتماعی انسان هستی داشته باشد.
- به همین جهت ایده هم پایِ فعالیتِ تولیدی و تکامل مغز از اشکالِ ساده (ساده انگاری) به اشکالِ پیچیده ( پیچیده نگری) تکامل مییابد.
- رابطهی پیشینی – پسینیِ واقعیت و ایده، و نقشِ کار (هستیِ کنش ورانهی اجتماعی) در پیدایی و عینیت یابیِ ایده (آگاهی هدف دار اجتماعی) را در این بیان علمی و بینظیر مارکس میتوان به خوبی دریافت:
- · «اگر درست است، که تولید از نظر خارجی [عینی] موضوعِ مصرف را پدید می آورد، به همان اندازه بدیهی است که مصرف موضوع تولید را به طورِ ذهنی (ایده ای) هم چون یک تصور درونی، یک نیاز، یک انگیزه، یک غایت فراهم می آورد.
- · مصرف موضوعِ تولید را در حالتِ ذهنی (ایده ای) پدید می آورد.
- [موضوع تولید پیش از آن که تحقق یابد در مغز به حالت ایده پدید می آید].» (پیش گفتاربر: تشریک مساعی بر انتقاد سیاسی).
- این بیانِ عالی تقدمِ واقعیت بر ایده، شاملِ ایده ی اختراعات هم می شود.
- وابستهگیِ ایده به شرایطِ مادیِ پدید آورندهاش و محدود بودنِ آن در چارچوبِ شرایطِ عینیِ مشخص را در دوران های مختلفِ اقتصادی-اجتماعی، و جامعه های هم زمان اما متفاوت در درجهی پیش رفتِ تکنیکی- فرهنگی، و حتا در افرادِ یک جامعه به خوبی می توان مشاهده نمود.
- ایده در هر شکلِ آن، تابعِ مقتضیاتِ هستیِ انسان و در خدمتِ حیاتِ نوعی و طبقاتیِ اوست.
- ایده به بیانی، نتیجهی سوخت و ساز و بده بستانِ مغزِ اندیشه ورز چه به صورت اجتماعی، چه فردی با جهانِ پیرامون است.
- و در هر دو حالت برآمدِ پیوندهای اجتماعیِ انسان است.
- تفاوتِ ایده ها – در بُعدِ جامعه شناختی– که غالباً در نگرشها و برداشت های اساسی، به ویژه در فلسفه و تئوری شناخت به تضاد هم می انجامد، بیانگرِ وابستهگیِ ایده به و تبعیتِ آن از مقتضیاتِ هستیِ طبقاتِ مختلف می باشد.
- ایده ارتباطِ تنگاتنگ با زبان – به ویژه زبانِ نوشتاری- دارد.
- بدون زبان (- یکی از تفاوت های عمدهی انسان با حیوان-) ایده هستی و معنا نمییابد.
- و می دانیم که زبان خود موجودیتِ تاریخی دارد و پیش از انسان و جدا از انسان نبوده، و انسان زبان را مطابقِ نیازهای تاریخی و مادی خود آفریده است.
- کلیهی داده های علمی (زیست شناختی، فیزیولوژیک، رفتار شناختی انسان شناختی) تایید کننده این حقیقت است که ایده ویژهی انسان، قائم به ماده – و نه قائم به ذات – یعنی قائم به کارکرد مغز است.
- و بر عکس، هیچ نظریهی علمی دلالت بر تقدمِ ایده بر واقعیت– و اشکال متنوع جهان مادی – و بدتر از آن دلالت بر وابستهگیِ جهان به ایده ندارد.
- ایده باوری، یا باور به پیشایندیِ موضوعِ تکامل بر تکامل، و یا : تقدم ایده بر ماده – چیزی جز سر و ته گرفتنِ کتابِ بیابتدا و انتهای جهان و تظاهر به خواندنِ آن توسطِ شخصِ مدعیِ دانش نیست، اگر نخواهیم توصیف مارکس را از وارونه سریِ هگلی تکرار کنیم.
- آری ایده باوری هنوز زنده است و در نُه تویِ پنهان آشکار بانک ها و آکادمیها مدام باز تولید میگردد.
- · زیرا سود سرمایه ایجاب میکند که جهان هم چنان برای استثمار شوندگان وارونه توصیف گردد.
اسفند 1387
* انقلاب نمرد؛ زنده است انقلاب! شماره 283 فرهنگ توسعه- بروزرسانی: سه شنبه 22/11/1387
از سایت فرهنگ توسعه، آرشیو: خدامراد فولادی