تئوری طبقات

تئوری طبقات

به قلم اریش هان ـفیلسوف فرزانه فرودستان

ترجمه : ید الله سلطانپور

اکنون نقش فعال سرمایه مالی، بمثابه نیروی محرکه درک و تحقق رزمنده منافع طبقاتی بالائی ها، بمثابه مرکز سازماندهی تمرکز ثروت و قدرت، در مقیاس تمام ارضی، خود نمائی می کند.
سرمایه مالی «می تواند بمثابه بی شرمترین، متحرکترین، انتزاعی ترین و لذا ضربه ناپذیرترین فرم سرمایه، روند تبدل اجتماعی ـ اقتصادی دور بردی را به راه اندازد.»

  • تئوری طبقات[1] اخیرا در مجلات مختلف آلمان فدرال (مجله سوسیالیسم، زد و اس. پی. و)[2] و کتب مختلفی که از سوی میشائیل فستر، کارل هاینتس روت و ماکس کوخ[3] و دیگران نوشته شده، مورد بحث قرار گرفته است.
  • من در این مقاله به تحلیل برخی از نظرات مطروحه خواهم پرداخت.[4]
بخش اول
  • سلسله ای از تحلیل ها بنا بر دلایل کافی، آلمان فدرال را کماکان کشوری با خصلت سرمایه داری می دانند.[5]
  • ماکس کوخ در جمعبندی بررسی های جزء به جزء و در مدل پیشنهادی خود راجع به ساختار طبقاتی آلمان فدرال، در اواخر سال های 80 میلادی می نویسد :
  • «در کلیه تحلیل های طبقاتی مارکسیستی، تجزیه طبقاتی جامعه به سرمایه داران و کارگران مزدبگیر معیار اصلی تمیز هر جامعه سرمایه داری تلقی می شود.
  • این تفاوت که به هیچوجه، تفاوت کوچکی نیست، امروز هم مثل صد سال پیش همچنان معتبر است :
  • اکثریت عظیم کارکنان وابسته، باید برای بازتولید زندگی خویش، نیروی کار خود را بفروشند و بخش بسیار ناچیزی از کارگران می توانند، از امروز تا فردا، کار به ازای دستمزد را کنار بگذارند و از طرق دیگر امرار معاش کنند.
  • و لذا ما حق داریم، که از طبقه عظیم کارگران مزدبگیر سخن بگوییم و بطور سیستماتیک میان آن و طبقه سرمایه دار تفاوت قائل شویم.»[6]
  • به عبارت صریحتر، نتیجه حاصل از این تحلیل و تحلیل های دیگر، حاکی از آن است که «میان موقعیت طبقاتی و مناسبات زندگی روزمره (نا برابر) مردم کشور، پیوند تنگاتنگی وجود دارد.»[7]
  • در کشوری مثل آلمان فدرال، نا برابری های اجتماعی خود را «نه فقط بمثابه مناسبات متمایز کاری و میزان درآمد و شرایط کاری کیفیتا متفاوت، بلکه علاوه بر آن بمثابه سطح زندگی و شیوه و استیل زندگی گروهی در خارج از زندگی کاری» نمایان می سازد.
  • شکی نیست که همه این تفاوت ها بطور بی واسطه با موقعیت طبقاتی انسانها تعیین نمی شوند.
  • بازتقسیم دولتی ثروت اجتماعی[8] و مبارزه بر سر خود تقسیم ثروت اجتماعی از سوئی و نتایج حاصل از سلایق فردی از سوی دیگر نیز بمثابه عوامل باواسطه نقش خاص خود را بازی می کنند.
  • این اما بدان معنی نیست که این نا برابری ها ربطی به «مناسبات طبقاتی اساسی» ندارند.
  • بلکه برعکس، تغییرات ساختاری مهم در جوامع سرمایه داری مدرن، که تحت عناوین «تمایزات فونکسیونالی»، «ایندیویدوئالیزاسیون» و «پلورالیزاسیون شیوه های زندگی»[9] مورد بحث قرار می گیرند، به نوبه خود، ماهیتا «بر مبنای مناسبات سرمایه داری قابل توضیح اند.»[10]
  • سباستیان هرکومر[11]، در جای دیگر می نویسد، که بمثابه نکته اصلی منتج از مطالعات تازه از این دست، «نظریه اولریش بک، استفان هرادیل و گرهارد شولتسه، مبنی بر اینکه در آلمان فدرال، شیوه زندگی ربطی به موقعیت طبقاتی ندارد، بی پایه و یاوه است.»[12]
بخش دوم
  • با توجه به اوضاع و احوال کنونی، بی تناسب نخواهد بود، اگر قضاوت ها با توجه به واقعیت مبارزه طبقاتی تمایز یافته تر صورت گیرند.
  • اولا بسیاری از مؤلفین، بویژه در بیست سال گذشته، از مبارزه طبقاتی مهارناپذیر سخن می گویند.
  • روبرت کوکس نیمه دوم سال های هفتاد میلادی را در کشورهای پیشرفته صنعتی سرمایه داری «آستانه توسعه مبارزه طبقاتی» می نامد.[13]
  • ئووه کره مر «تاریخ گذار از فوردیسم به پست فوردیسم را بمثابه تاریخ مبارزات طبقاتی» تلقی می کند.[14]
  • من نظر یوآخیم بیشوف را هم تأیید می کنم که با نظریه ای به مخالفت برمی خیزد که مفهوم مبارزه طبقاتی را برای تحلیل جامعه بورژوائی نامناسب می داند.
  • بیشوف می گوید که ما باید مبارزات شدت گیر بر سر تقسیم ثروت اجتماعی[15] را  در این روزها، با توجه به ریشه های عینی و محتوائی آنها، بمثابه رویاروئی ستیزمند طبقات اجتماعی بشمار آوریم.[16]
  • احکامی از این دست، اما بنا بر شیوه های برخورد رایج در گذشته، بر مفهومیت و متدیک تمایز یافته تر و دقیقتر استوار می شوند.
  • گوتفرید اشته لر می نویسد :
  • «اصطلاح طبقات و مبارزه طبقاتی یک انتزاع است، که به قصد تحلیل اجتماعی ـ تئوریکی و اعلام امکانات عمل سیاسی، بغرنجیت مناسبات اجتماعی را ساده می کند و بطور فکری تقلیل می دهد، که می تواند بمثابه نوعی ایدئالیزاسیون مجاز و ضرور بشمار آید.»[17]
  • (ایدئالیزاسیون بمثابه فرم خاصی از انتزاع بکار می رود.
  • این روش ایدئالیزاسیون بمعنی تشکیل چیزها، مختصات، روابط و غیره ایدئال است.
  • در روند ایدئالیزاسیون از چیزهائی که بطور تجربی موجود اند، ابژکت های ایدئال ساخته می شود.
  • تفاوت ابژکت های ایدئال، با ابژکت های واقعی، نه تنها در این است که جنبه های غیرماهوی آنها کنار گذاشته شده، بلکه علاوه بر آن به آنها مشخصاتی نسبت داده شده، که در ابژکت های واقعی یا اصلا وجود ندارند و یا باندازه بسیار نا چیزی وجود دارند. مترجم)
  • این نقطه نظر در بحث ها بارها به ثبوت رسیده است.
  • در منظره اجتماعی کشورهای پیشرفته، خطوط جبهه های رویاروئی های متفاوت، در نقاط مختلقی همدیگر را چه بسا قطع می کنند و یا بر هم منطبق می شوند و یکدیگر را قسما خنثی می سازند.
  • در طبقات اصلی جامعه، هم می توان شاهد شاخه زدن ها و ناهمگون گشتن ها، رویاروئی ها و تجزیه ها[18] شد، هم شاهد تراکم طبقات اصلی به صورت یک کلیت اقتصادی (مثلا کلیه کارگران جامعه)، اجتماعی ـ ساختاری و اجتماعی گردید و هم شاهد باز تولید و تغییر اینجائی ـ آنجائی مناسبات طبقاتی در سطح استیل و شیوه زندگی گشت.
  • درونمایه طبقاتی تاریخ را هرگز نباید در خطوط اساسی خلاصه و ماست مالی کرد.[19]
  • منافع طبقاتی و عملکردهای طبقاتی ـ قاعدتا ـ خود را از طریق عملیات گروه های معینی تحقق می بخشند.
  • گروه های یاد شده این توانائی و دیگر توانائی های خود را مدیون موضعگیری های عینی خود نسبت به طبقات اصلی و مدیون اهمیت فونکسیون ها و امکانات نفوذ خویش در روند تولید اند.[20]
  • مسئله ای که در این بحث نباید از نظر دور داشت، عبارت از این است که کودک با آب طشتی که در آن شسته می شود، دور ریخته نشود.
  • ئووه کره مر بحق می نویسد که امروز «مسئله اصلی بحث، عبارت است از تقلیلگرائی بسیاری از تئوریسن های استیل و شیوه زندگی» و «نه مابقی ناچیز مربوط به تقلیلگرائی طبقاتی.» [21]
  • بیلینگ مشخص تر به این مسئله می پردازد.
  • او با تکیه بر نظرات گیدنس و تربورن[22] می نویسد، که منطق دولت ملی، نظام نظامی[23]، جامعه صنعتی و یا مدرن و منطق سرمایه داری، هر کدام جنبش های اجتماعی و انواع مختلف رویاروئی اجتماعی را به همراه می آورد، که تضاد کاپیتالیستی کار و سرمایه، در این میان، بعدی در میان ابعاد بیشمار محسوب می شود.
  • ضمنا هرگز نباید فونکسیون فراتر رونده آن را نادیده گرفت.
  • این همواره، «منطق گسترش جوی انباشت سرمایه است که رویاروئی های دیگر را به راه می اندازد و مهر خود را بر پیشانی آنها می کوبد» و به آنها ساختار می بخشد.
  • نیروهای محرکه ای که رویاروئی های طبقاتی را موجب می شوند، قاعده مندی بزرگتری از خود نشان می دهند.[24]
بخش سوم
  • ظاهرا مارکس، بر خلاف کلیه تفاسیر سوبژکتیویستی از طبقات، ثابت کرده است که روند و روال عادی تولید کاپیتالیستی ـ بطور لاینقطع ـ بازتولید مناسبات تولیدی و مناسبات طبقاتی این جامعه را مشروط می سازد.
  • سال های اخیر، تداوم این دینامیک را و اعتبار این نظر مارکس را تأیید کرده اند.
  • در عین حال، واسطه گری های این بازتولید، که بطور عینی جامه عمل می پوشند،  نشان داده شده اند.
  • سیاست حاکم، این بازتولید را نه تنها تا حدودی بکار می اندازد، بلکه چه بسا بر آن اعمال نفوذ می کند، آن را برجسته می سازد، بدان هیئت و قوام می بخشد و اینجا و آنجا تغییرش می دهد.
  • مثال درس آموز در زمینه این بغرنجیت، عبارت است از «مبارزه طبقاتی از بالا» که در دو دهه اخیر، همه جا و نه فقط در محافل سیاسی ـ اقتصادی، از آن سخنها می رود.
  • آناتومی این جریانات از زوایای نظری مختلف مورد تحلیل قرار گرفته است.
  • من نکات عمده این قضیه را به اختصار، مورد بحث قرار می دهم :
نکته اول
  • اینجا بنا بر ماهیت امر، سخن از یک واکنش سیاسی، نسبت به ترکیب اصلی اقتصادی[25] است، که قبل از همه، به تحول بنیادی شیوه کار فوردیستی و تولید انبوه و همچنین به گذار به فوق انباشت[26] ساختاری منجر می شود، که بنوبه خود، طبیعتا به تغییرات کیفی و کمی نیروهای مولده وابسته است.[27]
  • به قول کارل هاینتس روت، انباشت سرمایه و انتگراسیون اجتماعی با بکار گرفتن ابزارهائی از قبیل دیکته کردن ربح خارق العاده و ثبات بودجه، سیستم های واسطه گری را از رده خارج می کنند.
  • «روی هم رفته می بایستی با دوره تاریخی نادری تسویه حساب شود، با دوره ای که سرمایه گذاری های واقعی سی سال تمام ـ واقعا و یا وابسته به حال و احوال ـ با «ذخیره اشتغال فراگیر» (کینز) در تعادل قرار داشتند.»[28]
  • این پیوند را می توان با اشاره به بیکاری توده ای بهتر و روشنتر نشان داد.
  • طبیعی است که «وظایف دشوار قرن» بر مبنای روندهای عینی تشکیل می شوند و سوبژکت های اقتصادی حاکم نمی توانند آنها را نادیده بگیرند و از میان بردارند.
  • اما اینجا نیز مسئله، میدان امکانات عمل است که بدون واسطه گری سیاسی و بدون تفاهم در باره نیت و اهداف مورد نظر مؤثر واقع نمی شود.
  • مسئله این است که نه فقط باید به شرط و شروط سیستمی ٍعام این مشکل آگاه بود، بلکه باید آن را ـ برای مثال ـ با طرح های نئولیبرالیسم در پیوند قرار داد.
  • لئو مایر می نویسد که سیستم تنظیمی جدید باید بنا بر «فرمان سرمایه، بر مبنای بیکاری توده ای همیشگی، کاهش درآمد بخش اعظم طبقه کارگر، فقر فراگیر و قطب بندی وسیع استوار باشد.
  • لغو قراردادهای دسته جمعی و قوانین اجتماعی باید در دستور روز باشد.
  • دیگر کسی نباید به داشتن کار و شغل خویش مطمئن باشد.
  • هدف این است که قرارداد کار و حق و حقوق باید تابع گردش سرمایه باشد.
  • و وقتی سرمایه دار انعطاف پذیری کار را بمثابه الزامات ناشی از تکنولوژی های جدید و بازار جا می زند، نباید فراموش کرد که اینجا ما با یک «امید و آرزوی دیرین سرمایه سر و کار داریم و آن در اختیار داشتن کار مزدوری، بدون محدودیت های قراردادی و قضائی ـ حقوقی و تعیین تکالیف کارگران، ساعات کار و محل کار متفاوت، بنا برضرورت های متغیر کارخانه است.»[29]
نکته دوم
  • این واکنش، در عین حال، بطور تاریخی مشروط می شود.
  • ئووه کره مر می نویسد که «حمله طبقات کاپیتالیستی (و یا فراکسیون های مسلط آنها) بر دولت خیریه «رشد یابنده» و تقسیم قدرت و پول»، بعد از نقطه اوجی که در تاریخ جنبش کارگری از اواسط سال های 60 تا اواسط سال های 70 میلادی داشت، صورت می گیرد.
  • مشخصه این دوره عبارت است از نیروی سازمانی سندیکائی و شبه حزبی در پیوند با دستگاه دولتی و غیره، اگر از تأثیر متقابل عینی اردوگاه سوسیالیستی صرفنظر کنیم.[30]
  • روت هم این مسئله را بطور مفصل مورد بحث قرار می دهد.
  • من باید حدیثی را در این میان نقل کنم.
  • موقع تدارک این مقاله چشمم به مصاحبه ای در روزنامه خلق[31] (30 ماه مارس 1990 میلادی) با آلمار آلتفاتر[32] افتاد که بوسیله ورنر اشتورس صورت گرفته بود :
  • پرسش :
  • خطر این می رود که تشکیل اتحادیه ارز، وحدت آلمان را به مهلکه تشتت سوق دهد.
  • سرمایه می تواند مطالباتی را به مرحله اجرا در آورد که تا کنون به سبب مقاومت جنبش سندیکائی و دیگر جنبش های اجتماعی نتوانسته عملی سازد.
  • آیا قواعد و مقرراتی از آلمان دموکراتیک که در میز گرد از سوی مجلس خلق تصویب شده اند، سدی در مقابل یورش سرمایه ایجاد نخواهند کرد؟
  • اتحادیه سراسری کارفرمایان[33] قانون سندیکائی را بمثابه سدی در راه سرمایه گذاری مورد انتقاد قرار داده است.
  • پاسخ :
  • وضع پارادوکسی است!
  • از سوئی بحق گفته می شود، که مارکسیسم دستخوش بحران است، از سوی دیگر می بینیم که مبارزه طبقاتی، به معنای سنتی اش، در واقع از بالا صورت می گیرد.
  • وقتی رئیس سندیکای کارفرمایان می گوید که حمایت از مالکیت اجتماعی باید ممنوع شود و کلیه املاک و دارائی های سلب مالکیت شده در 40 سال گذشته باید به صاحبان قبلی شان برگردانده شود و وقتی سندیکاهای کارگری صنایع آهن[34]،، به جرم درخواست 35 ساعت کار در هفته، تهمت مارکسیست بودن می خورد، آنگاه باید به این نتیجه رسید که مبارزه طبقاتی از بالا صورت می گیرد.[35]
نکته سوم
  • تخریب دولت اجتماعگرا رشته پیوند واسطه گری برای حفظ وفاداری توده ای را بگور می سپارد.[36]
  • خواندن فاتحه توافق نا نوشته توده ای[37]، البته در وهله اول، نتیجه عینی عمل اقتصادی ـ سیاسی است.
  • ولی این امر از نظر سیاسی، به هیچوجه ناآگاهانه صورت نمی گیرد و این واقعیت امر را می توان از صحبت های سردمداران امور بخوبی دریافت.
  • ورنر اشتومپه (رئیس کل صنایع آهن) صریحا از این پدیده پرده برمی دارد و می گوید که «اگر چاره دیگر نباشد، آرامش اجتماعی کمتری خواهیم داشت.»[38]
  • 7 فوریه امسال، هانس اولاف هنکل[39] اعلام می کند، که «باید خورشت توافق نظر[40] دور ریخته شود» و بعد از زبان هانس تیتمایر، ادموند اشتویبر، اوزارد رویتر و گیدو وست وله[41] همین حکم تکرار می شود.
  • مؤلف مطلب فوق، این مسئله را با اخطاری پیوند می دهد و می گوید که «خودداری از جلب توافق نظر توده ها، معنائی جز به خطر انداختن ساده لوحانه ثبات سیاسی کشور ندارد.»[42]
  • اینجا نمی توان بر آن بود که اظهارات یاد شده فقط و یا بطور کلی اظهارات نیندیشیده بوده اند.
  • یوهانس اشتفن می گوید :
  • «جامعه ای که بطور روزافزونی به فقیر و غنی قطب بندی می شود، در خطر ورود به دوران دشواری دارد.
  • مگر اینکه جبهه رویاروئی بر سر تقسیم ثروت اجتماعی را تشخیص دهد و این امر برای حفظ مناسبات قدرت اقتصادی موجود از خطر، ضرورت دارد.
  • جبهه رویاروئی بر سر تقسیم ثروت اجتماعی در عرصه ای است که میزان درآمد و سطح زندگی بسیار پائین است و از کمک های بیکاری و اجتماعی امرار معاش می شود.
  • شوراندن بخش اعظم جمعیت شاغل، علیه سطح به اصطلاح بالای کمک های اجتماعی، تبدیل کردن آنها به گورکن منافع خاص خویش است.»[43]
  • نادیده گرفتن این امر که طبقه حاکمه رویاروئی های اجتماعی را حداقل تخمین می زند و روی هم رفته، به قول فرانک دپه[44] دنبال «متحد اجتماعی می گردد»، درست نخواهد بود.
  • منافع سودجویانه سرمایه مولد که تقلیل مخارج (مزدها، مخارج اجتماعی و مالیات ها) را تحمیل می کند، مکملی به نام منافع صاحبان پول دارد، که علاوه بر صاحبان کارخانه ها و کنسرن های چند ملیتی (ترانس ناسیونال)، از قشر متوسط پهناوری تشکیل می یابد، که در دوره طلائی[45]، ثروت پولی و یا سهام و دارائی های دیگر گرد آورده است.
  • اقدامات دولتی که فشار تورمی ایجاد می کند، با این منافع در تضاد قرار می گیرند، در حالیکه بیکاری و بدهکاری های دولتی می توانند «فونکسیونال و تعمدی» باشند.[46]
نکته چهارم
  • خصلت طبقاتی دوره مورد بحث با روابط تمام اجتماعی از حد اقتصاد فراتر رونده و با ابعاد بین المللی و تمام ارضی شان بهتر روشن می شود.
  • حمله احزاب نومحافظه کار بر مواضع اقتصادی زحمتکشان مزد بگیر به تحدید حقوق مدنی و تغییر جامعه مدنی می انجامد.[47]
  • هدف تحمیل «قواعد بازی دیگری» است که سودآوری درازمدتی را بهمراه می آورند.
  • «ابزارهای قدرتی ـ سیاسی بازارهای ظاهرا خودتنظیمگر» تیزتر می شوند.[48]
  • بعد تمام ارضی مسئله را نوآم چومسکی ترسیم کرده است که در تحلیل فاکتمند خود اقتصاد و زورگوئی را همواره با مفهوم «جنگ طبقاتی» بیان می دارد، تا نقش «نظم جهانی نو» را برجسته سازد.[49]
  • این مسئله ماهیتا در پرتو قطب بندی اجتماعی[50] شدیدی که دوشادوش گلوبالیزاسیون به پیش می تازد، قابل توجیه است.
  • بار دیگر باید به دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف (دیالک تیک عینی ـ ذهنی) اشاره کنیم.
  • از سوئی روبرت کاتسن اشتاین، سال ها پیش، به تأکید می گفت که این مسئله به تأثیر پایدار قانون عام انباشت کاپیتالیستی مربوط می شود، «آن سان که مارکس مورد تحلیل قرار داده است.»[51]
  • از سوی دیگر، اکنون نقش فعال سرمایه مالی، بمثابه نیروی محرکه درک و تحقق رزمنده منافع طبقاتی، بمثابه مرکز سازماندهی تمرکز ثروت و قدرت، در مقیاس تمام ارضی، خود نمائی می کند.
  • به قول کارل هاینتس روت، سرمایه مالی «می تواند بمثابه بی شرمترین، متحرکترین، انتزاعی ترین و لذا ضربه ناپذیرترین فرم سرمایه، روند تبدل[52] اجتماعی ـ اقتصادی دور بردی را به راه اندازد، روندی که فقط در ادبیات چپ مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرد.»[53]
  • مؤسساتی مثل بانک جهانی، آماجگرائی خاصی را عریان می سازند که سرمایه مالی تحقق می بخشد.
  • و در مورد تشریح و توضیح جزء به جزء طرف دیگر قطب بندی، یعنی فقر مطلق[54]، که در مقیاس بین المللی گسترش می یابد، مناسبات کار فوق العاده دشوار و انسان ستیز و حلبی آباد نشین کردن[55] توده های عظیم مردم می توان با کارل هاینتس روت به مجادله پرداخت و در باره مبانی و عواقب و همچنین در باره مفهومیت[56] بحث دراز مدتی به راه انداخت.
  • اما در صحت این تحلیل امپیریکی (تجربی) روت هرگز نباید شک و تردید کرد.

ادامه دارد


[1] Erich Hahn Probleme der Klassentheorie

[2] Sozialismus (Hamburg), Z (Frankfurt/Main) und SPW (Köln)

[3] (Michael Vester, Karl-Heinz Roth, Max Koch)

[4] Vortrag auf dem Kolloquium zum Thema Marxistische Theorie – Politische Praxis am 1. März 1997 in Berlin. Der Parteivorstand der DKP widmete diese Veranstaltung Prof. Dr. Hans Heinz Holz zum 70. Geburtstag.

[5] Sebastian Herkommer, Strukturwandel der Klassengesellschaft. Theoretische und empirische Befunde, in: Sozialismus, 1/95, S. 36; Vgl. Max Koch, Vom Strukturwandel einer Klassengesellschaft, Münster 1994, S. 193.

[6] Max Koch, Was ist die Klassentheorie noch wert?, in: SPW, Heft 80, November/Dezember 1994, S. 24.

[7] Sebasrian Herkommer, Strukturwandel der Klassengesellschaft, a.a.O., S. 36.

[8] Umverteilung

[9] funktionalen Differenzierung, der Individualisierung und der Pluralisierung

[10] Sebastian Herkommer, Relevanz des Klassenbegriffs für die Gesellschaftsanalyse, in: Kongreß Kritische Psychologie, Kongreß-Reader, S. 12.

[11] Sebastian Herkommer

[12] Sebastian Herkommer, Strukturwandel der Klassengesellschaft. a.a.O., S. 36.

[13] Zitiert nach Frank Deppe, Ein neuer Gesellschaftsvertrag, in: Sozialismus, Heft 7/94, S. 30.

[14] Uwe Kremer, Klassen im Umbau, in: Z. Zeitschrift marxistische Erneuerung, Nr. 26, Juni 1996, S. 64.

[15] Verteilungskämpfe

[16] Joachim Bischoff, Gesellschaftsvertrag. Zivilgesellschaft, Klassenkampf, in: Z. Zeitschrift marxistische Erneuerung, Nr. 23, September 1995. S. 135.

[17] Gottfried Stiehler, Klassen: Totalität und Subjektualität, in: Z. Zeitschrift marxistische Erneuerung, Nr. 25, März 1996, S. 23.

[18] Hans-Jürgen Bieling, Klassenkampf ›von oben‹ ohne Gegenwehr?, in: SPW, Heft 80, November/Dezember 1994, S. 33 f.

[19] Kremer, Klassen im Umbau, a.a.O., S. 63.

[20] Ebd., S. 65.

[21] Ebd.

[22] Giddens und Therborn

[23] Militärordnung

[24] Hans-Jürgen Bieling, Klassenkampf ›von oben‹ ohne Gegenwehr?, a.a.O. S. 31.

[25] ökonomischen Grundkonstellation

[26] Überakkumulation

[27] Bischoff, Gesellschaftsvertrag, Zivilgesellschaft, Klassenkampf, a.a.O., S. 137.

[28] Karl Heinz Roth (Hg.), Die Wiederkehr der Proletaritiät, Köln 1994, S. 163 f.

[29] Leo Mayer, Einige Anmerkungen zum heutigen Imperialismus. Unveröffentlichter Vortrag vom 22. September 1995.

[30] Kremer, Klassen im Umbau, a.a.O., S. 62

[31] Volkszeitung

[32] Elmar Altvater

[33] Bundesvereinigung der deutschen Arbeitgeberverbände (BDA)

[34] IG-Metall

[35] Großexperiment Währungsunion. Ein Gespräch mit Elmar Altvater, in: Volkszeitung Nr. 14, 30. März 1990. S. 3.

[36] Bischoff, Gesellschaftsvertrag, Zivilgesellschaft, Klassenkampf, a.a.O., S. 139

[37] Ebd. S. 137.

[38]Johannes Steffen, Sozialstaat in der Reichtumsfalle,in: Z. Zeitschrift marxistische Erneuerung, Nr. 26, Juni 1996, S. 46 f.

[39] Hans-Olaf Henkel

[40] Konsenssoße

[41] Hans Tietmayer, Edmund Stoiber, Edzard Reuter und Guido Westerwelle

[42] Dieter Buhl, Schluss mit der Harmonie?, in: Die Zeit, 7. Februar 1997, S. 46.

[43] Johannes Steffen, Sozialstaat in der Reichtumsfalle, a.a.O. S. 48.

[44] Frank Deppe

[45] Golden-Age-Periode

[46] Frank Deppe, Auf und Abstieg; der ›neuen Mittelklasse‹,iIn: Z. Zeitschrift marxistische Erneuerung, Nr. 26, Juni 1996, S. 93.

[47] Bischoff, Gesellschaftsvertra,. Zivilgesellschaft, Klassenkampf, a.a.O., S. 139.

[48] Roth, Die Wiederkehr des Proletarität, a.a.O., S. 173.

[49] Noam Chomsky, Wirtschaft und Gewalt. Vom Kolonialismus zur neuen Weltordnung, Lüneburg 1993

[50] soziale Polarisierung

[51] Robert Katzenstein, Die Linke – und wie nun weiter?, in: Sozialismus, Heft 10/90 S. 17.

[52] Transformationsprozess

[53] Roth, Die Wiederkehr der Proletarität, a.a.O., S. 173.

[54] Pauperisierung

[55] Ghettoisierung

[56] Begrifflichkeit