برگزیده ای از آثار لنین درباره مبارزه برعلیه لیبرالیسم

از : آغاز انقلاب در روسيه ,lenin_red_farsi

وقايعی با اهميت شگرف تاريخی در روسيه در حال تکوين اند. پرولتاريا برعليه تزاريسم قيام کرده است. حکومت پرولتاريا را به قيام کشانده است. اکنون جای هيچ شکی نيست که حکومت عامدانه اجازه تکوين جنبش اعتصابی و آغاز تظاهرات گسترده را کمابيش بدون ايجاد اشکال داد، بدين خاطر که اوضاع را به نقطه ای رساند تا نيروهای نظامی مورد استفاده قرار گيرند. مانورهای حکومت موفقيت آميز بود. هزاران کشته و زخمی چنين است تلفات يکشنبه خونين، 9 ژانويه، در سن پترزبورگ. ارتش، کارگران بدون اسلحه، زنان و کودکان را شکست داد. ارتش بر دشمن با به زير رگبار گرفتن کارگران از پا درآمده فاتح شد. جلادان تزار و کاسه ليسان اروپائی شان از ميان بورژوازی محافظه کار با طعن آميزی کاملی می گويند:,ما به آنان درس خوبی داديم!,.

آری درس خوبی بود، درسی که پرولتاريای روسيه هيچگاه فراموش نخواهد کرد. بی فرهنگ ترين و عقب مانده ترين بخشهای طبقه کارگر که با ساده لوحی به تزار اعتماد داشته و خالصانه آرزو داشتند تا در برابر ,شخص تزار, مسالمت جويانه عريضه خلقی ستمديده را قرار دهند، همگی توسط سپاهيان تزار يا عمويش دوک بزرگ ولاديمير درس گرفتند.

طبقه کارگر درس به موقعی در جنگ داخلی فرا گرفته است، آموزش انقلابی پرولتاريا در عرض يک روز ارتقاء بيشتری يافت تا آنچه که در عرض ماهها و سالها زندگی تيره، يکنواخت و فلاکت بار می توانست بيابد. شعار ,مرگ يا آزادی, پرولتاريای قهرمان سن پترزبورگ در سراسر روسيه در حال انعکاس است …

انقلاب گسترش می يابد. حکومت در آغاز سراسيمگی است. حکومت می کوشد تا سياست خود را از سرکوب خونين به امتيازات اقتصادی دادن تغيير دهد و خود را با پرتاب تکه نانی در مقابل کارگران يا قول 9 ساعت کار در روز نجات دهد. اما درس يکشنبه خونين نمی تواند فراموش گردد. خواست کارگران قيام کننده سن پترزبورگ  تشکيل فوری يک مجلس مؤسسان برمبنای حق رأی همگاني، مستقيم، برابر و مخفی  می بايستی خواسته تمام کارگران انقلابی گردد. سرنگونی فوری حکومت  اين شعاری بود که به وسيله آن حتی آن کارگران سن پترزبورگی که به تزار باور داشتند، به قتل عام نهم ژانويه پاسخ دادند.

ما می گوييم زنده باد پرولتاريای انقلابی! اعتصاب عمومی توده های بيشتری از کارگران و بی چيزان شهری را به هيجان آورده و گرد هم می آورد. مسلح کردن خلق به يک وظيفه فوری در وضعيت انقلابی تبديل می شود.

تنها خلقی مسلح می تواند پاسدار واقعی آزادی توده ای باشد. پرولتاريا هر چه زودتر مسلح شود، به مدت مديدتری مواضع مبارزه جويانه اش را بمثابه يک اعتصابی و انقلابی حفظ کرده و هر چه زودتر ارتش متزلزل خواهد شد؛ سربازان بيشتر و بيشتری درک می کنند چه دارند می کنند و به صف خلق عليه اشرار، برعليه مستبد، برعليه قاتلين کارگران بی دفاع و زنان و کودکانشان می پيوندند. بدون توجه به اينکه نتيجه قيام کنونی در سن پترزبورگ چه می تواند باشد، در هر صورت اين اولين قدم به سوی قيام گسترده تر، آگاهانه تر و متشکل تری خواهد بود. حکومت ممکن است روز تصويه حساب را به عقب بيافکند ليکن اين عقب افتادن تنها قدم بعدی هجوم انقلابی را شگفت انگيزتر خواهد ساخت. اين تنها به معنای اين است که سوسيال دمکراتها از اين عقب افتادن سود جسته تا مبارزين متشکل را به گرد خود آورند تا اخبار تازيدن کارگران سن پترزبورگ را اشاعه دهند. پرولتاريا به مبارزه خواهد پيوست، کارگاه و کارخانه را ترک نموده و برای خود اسلحه فراهم خواهد نمود …

هر سوسيال دمکرات، هر کارگر دارای آگاهی طبقاتی بايد وظايف شگرف مبارزه توده ای وسيعی که اکنون بر دوش خود دارد در مد نظر داشته باشد. بگذار فراموش نکند که او همچنين نماينده منافع و نيازهای تمامی دهقانان، تمامی کسانی که زحمت می کشند، تمامی کسانی که استثمار می گردند و تمامی خلق برعليه دشمنانشان می باشد. اکنون قهرمانان پرولتری سن پترزبورگ به عنوان نمونه ای برای همگان برخاسته اند.

زنده باد انقلاب!

زنده باد پرولتاريای قيام کننده!

وپريود شماره 4

31 ژانويه (18) 1905

از : پرولتاريا و دهقانان ,

قيامهای دهقانی آغاز گشته اند. از استانهای مختلف اخبار تصاحب املاک و مصادره غلات و احشام مالکين ارضی به وسيله دهقانان به دست می رسد. سپاهيان تزاری که به وسيله ژاپنی ها در منچوری تار و مار شده اند، انتقامشان را از مردم بی دفاع بازستانده و عليه دشمن داخلي، عليه بی چيزان روستائی لشکرکشی می کنند. جنبش طبقه کارگر شهری متحدين نوينی در وجود دهقانان انقلابی می يابد. برخورد پيشاهنگ آگاه طبقاتی پرولتاريا، سوسيال دمکراتها، به جنبش دهقانی به صورت مسئله ای با اهميت عملی و فوری درآمده و می بايستی در دستور روز تمامی سازمانهای حزبی ما، در تمامی سخنرانی ها به وسيله مبلغين و مروجين قرار گيرد.

سوسيال دمکراتها مکرراً خاطرنشان ساخته اند که جنبش دهقانی در مقابل آنان وظيفه دوگانه ای قرار می دهد. بدون شک ما بايد اين جنبش را تا آنجا که جنبشی انقلابی دمکراتيک است، پشتيبانی کرده و تقويت کنيم. در عين حال ما می بايستی بدون تزلزل نقطه نظر طبقاتی خود را حفظ کرده، ما بايستی پرولتاريای ده را به مانند پرولتاريای شهری و همراه با آن در يک حزب مستقل سازمان داده، ما بايستی برای او توضيح دهيم که منافعش با منافع دهقانان بورژوا آشتی ناپذير بوده، ما بايستی وی را برای مبارزه بخاطر انقلاب سوسياليستی فراخوانده و به او نشان دهيم که آزادی از قيد ستم و فقر نه در گرو تبديل بخش هائی از دهقانان به خرده بورژوا بلکه فقط در جايگزينی تمامی نظام بورژوائی با نظام سوسياليستی خوابيده است.

… لب مطلب در اين است که برخورد پرولتاريای انقلابی به آشتی ناپذيری بين دهقانان و مالکان ارضی نمی تواند در تمامی مقتضيات انقلاب روسيه، در تمامی موارد و شرايط بطور يکنواخت باقی بماند. در تحت شرايط معيني، در اوضاع مشخصي، اين برخورد بايستی نه تنها به صورت جانبداری بلکه پشتيبانی مستقيم بوده و آنگاه نه فقط پشتيبانی بلکه ,تحريک, واقعی باشد. در شرايط ديگری برخورد می تواند و بايد بيطرفانه باشد … فی الواقع سه طبقه که همگی در اهداف نهائی و فوريشان اختلاف دارند: يعنی مالکان ارضي، دهقانان مرفه و بخشاً دهقانان ميانه حال و بالاخره پرولتاريا وجود دارند. در واقع تحت اين چنين شرايطی وظيفه پرولتاريا لزوماً دوگانه است. تمامی پيچيدگی يک برنامه ارضی سوسيال دمکراتيک و سياست ارضی در روسيه، در تشريح واضح و تا حد امکان دقيق آن شرايطی که تحت آن پشتيبانی و ,تحريک, لزوم دارد، نهفته است.

فقط يک راه حل برای اين مسئله می تواند وجود داشته باشد: با بورژوازی دهقانی عليه تمام شيوه های سرواژ و عليه مالکان ارضی رعيت دار، با پرولتاريای شهری عليه بورژوازی دهقانی و هر بورژوازی ديگر  اين چنين است ,مشی, پرولتاريای ده و ايدئولوگهايش، سوسيال دمکراتها. به عبارت ديگر: تا آنجا که دهقانان به شيوه دمکراتيک انقلابی عمل می نمايند، از آنان پشتيبانی کرده و حتی به تصرف هر گونه ,مالکيت, آقائي، بدون توجه به اينکه تا چه حدی ,مقدس, اند، تشويقشان کرده؛ تا آنجا که دهقانان به شيوه ضد پرولتری و يا ارتجاعی عمل می نمايند، نسبت به آنان محتاط بوده و مستقلانه از آنان سازماندهی کرده و آماده برای مبارزه با آنان باشيم. و يا حتی به بيان ديگر: کمک به دهقان زمانی که مبارزه اش برعليه مالکين به توسعه و تحکيم نيروهای دمکراتيک ياری می رساند؛ بی طرفی نسبت به دهقان زمانی که مبارزه اش برعليه مالکين صرفاً مسئله تسويه حساب بين دو جناح طبقه صاحب زمين است، مسئله ای که پرولتاريا و دمکراتها نسبت به آن بی طرفند … تمام مخالفين سوسيال دمکراسی در مورد مسئله ارضي، اين واقعيت که در روسيه اروپائی يک قشر متشکل از دهقانان مرفه (1.5 تا 2 ميليون خانوار از ميان تقريباً 10 ميليون) وجود دارد را نمی توانند به حساب آورند. اين قشر بيش از نيمی از ابزار توليد و تمامی اراضی متعلق به دهقانان را در کنترل خويش دارد. اين قشر نمی تواند بدون استخدام کارگران فصلی و روزانه زيست نمايد. اين قشر مطمئناً با سرواژ، با مالکين ارضی و با بوروکراسی خصومت ورزيده و قادر به دمکراتيک شدن می باشد، ليکن خصومتش با پرولتاريای ده مسلم تر است. هر گونه اقدامی در برنامه ارضی و در سياست ارضی جهت تخفيف و يا پرده پوشی اين آنتاگونيسم طبقاتی يک انحراف آگاهانه و يا غيرآگاهانه از نقطه نظر سوسياليستی است.

مابين پرولتاريای ده و بورژوازی دهقان قشر دهقانان ميانه حال قرار دارد که مواضعش شامل خصوصياتی است که در هر دو قطب اين طبقه يافت می شود. خصوصيات مشترک در مواضع تمامی اين اقشار، در دهقانان در تماميتشان، بدون شک موجب گرايش تمامی جنبش دهقانی به سوی دمکراتيسم می گردد، اگر چه شواهد بسياری از ناآگاهی طبقاتی و يا احساسات ارتجاعی در موارد مشخصی يافت می گردد. وظيفه ماست که هيچگاه از مواضع طبقاتی انحراف نجسته و نزديک ترين اتحاد ممکن ميان پرولتاريای شهری و ده را سازمان دهيم. وظيفه ماست که برای خود و برای خلق محتوای دمکراتيک و انقلابی واقعی را که در مجاهداتشان ولو اينکه مبهم باشد، برای ,زمين و آزادی, روشن گردانيم. بنابراين وظيفه ماست که پرقدرت ترين پشتيبانی و تحرک را به اين مجاهدات ارزانی داشته، در عين اينکه همچنين عناصر مبارزه سوسياليستی در روستا را آماده نمائيم.

برای تعيين روش برخورد عملی حزب سوسيال دمکراتيک طبقه کارگر به جنبش دهقاني، کنگره سوم حزب ما می بايست قطعنامه ای جهت فراخواندن پشتيبانی از اين جنبش را تصويب کند. در ذيل طرح اوليه چنين قطعنامه ای است که نقطه نظرات فوق که مکرراً در نشريات سوسيال دمکراتيک برجسته شده را مدون می کند. اين قطعنامه می بايستی اکنون در وسيع ترين محافل ممکن فعالين حزبی به بحث گذاشته شود:

حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه (ح.ک.س.د.ر) بمثابه حزب پرولتاريای آگاه می کوشد تا رهائی کامل تمامی زحمتکشان را از هر گونه استثمار به بار آورد و از هر جنبش انقلابی عليه نظام اجتماعی  سياسی موجود پشتيبانی می نمايد. بنابراين ح.ک.س.د.ر از جنبش کنونی دهقانان در کنار ديگر جنبش ها قاطعانه پشتيبانی نموده و از تمامی اقدامات انقلابی ای که توانائی بهبود بخشی به وضعيت دهقانان را داشته و خود را به مصادره املاک ملاکی محدود ننمايد دفاع می کنيم. در عين حال ح.ک.س.د.ر بمثابه حزب طبقاتی پرولتاريا بدون هيچگونه انحرافی در جهت يک سازمان طبقاتی مستقل پرولتاريای ده فعاليت نموده و همواره در فکر تعهداتش برای توضيح آنتاگونيسمی که ميان منافعش با منافع بورژوازی دهقانی وجود دارد، می باشد؛ و آنان را به اين درک رسانده که تنها مبارزه مشترک پرولتاريای شهر و ده برعليه کليت جامعه بورژوائی است که می تواند به انقلاب سوسياليستي، تنها چيزی که قادر است توده بی چيزان ده را از فقر و استثمار رها نمايد، منجر شود.

ح.ک.س.د.ر شعار عملی تشکيل فوری کميته های انقلابی دهقانی را جهت پشتيبانی جامع الاطراف از تمامی رفرمهای دمکراتيک و پياده نمودن جزء به جزء آنان جهت تبليغ ميان دهقانان و بمثابه ابزاری برای وارد کردن بالاترين آگاهی سياسی به درون اين جنبش پيشنهاد می نمايد. ح.ک.س.د.ر همچنين در اين کميته ها برای سازمان مستقل پرولتاريای ده می کوشد که از يک طرف به مقصود پشتيبانی از کليت دهقانان در تمامی عمليات انقلابی دمکراتيکشان بوده و از طرف ديگر جهت محافظت از منافع واقعی پرولتاريای ده در مبارزه اش برعليه دهقانان بورژوا می باشد.

وپريود شماره 11

23 مارس (10) 1905

از : انقلابی به نوع 1789 يا 1848 ,

مسئله مهمی در ارتباط با انقلاب روسيه به نحو زيرين است:

1- آيا اين انقلاب به سوی سرنگونی کامل حکومت تزاری و استقرار جمهوری پيش می رود؟

2- و يا خود را به محصور کردن قدرت تزاري، به سلطنت مشروطه محدود می کند؟

به عبارت ديگر آيا ما خواهان انقلابی به نوع 1789 و يا به نوع 1848 هستيم؟ (ما از نوع نام می بريم بدين خاطر که از اين ايده مهمل که می توان بی برو برگرد همان شرايط اجتماعی سياسی و بين المللی سالهای 1789 و 1848 را تکرار کرد، برحذر ماند)

در اينکه يک سوسيال دمکرات می بايستی بخواهد و برای نوع اول (1789) فعاليت کند، هيچ جای شک و شبهه ای نيست …

سؤال اين است که کدام نوع بيشتر محتمل است؟

به نفع نوع اول ما دارای: 1- ذخيره بی حد و حسابی از نارضايتی و احساسات انقلابی در ميان طبقات پائينی روسيه در مقايسه با آلمان 1848 هستيم. با ما تغيير تيزتر است؛ با ما هيچگونه مرحله ميانی نبوده است؛ با ما استبداد بکر آسيائی موجود است. 2- با ما يک جنگ خانمان برانداز امکان يک ورشکستگی شديد را افزايش می بخشد، چرا که اين جنگ حکومت تزاری را کاملا درگير کرده است. 3- با ما شرايط بين المللی رضايتبخش تر است زيرا اروپای پرولتري، کمک تاجداران اروپا به سلطنت روسيه را غيرممکن می سازد. 4- با ما تکامل احزاب انقلابی آگاه طبقاتي، ادبيات و سازماندهی شان در سطحی عاليتر نسبت به 1789، 1848 و يا 1871 می باشد. 5- با ما مليتهای گوناگون، مانند لهستانی ها و فنلاندی ها که توسط تزاريسم ستم می بينند، محرکه قدرتمندی برای حمله بر استبداد فراهم می آورند. 6- با ما دهقانان در وضعيت اسفناک ويژه ای به سر می برند؛ آنها فوق العاده فقير بوده و مطلقاً چيزی برای از دست دادن ندارند.

البته تمام اين ملاحظات کاملا مطلق نيستند. ملاحظات ديگری را در مقابلشان می توان مطرح نمود: 1- ما دارای بقايای بسيار کمی از فئوداليسم هستيم. 2- حکومت تجربه و امکانات بيشتری برای يافتن خطر انقلاب را دارد. 3- جنبه خود به خودی طغيان انقلابی با وجود جنگ غامض تر شده، که مشکلاتی را که از انقلاب برنمی خيزد، به وجود می آورد. جنگ، ضعف طبقات انقلابی روسيه را بمنصه ظهور می رساند، چرا که بدون اين جنگ توان قيام نداشته اند. 4- کشورهای ديگر هيچ محرکه ای برای ما به دست نمی دهند. 5- جنبشهای ملی در جهت تجزيه روسيه، محتملا بخش قابل توجهی از بورژوازی بزرگ و خرده بورژوازی روسيه را از صفوف انقلاب ما جدا خواهد کرد. 6- آشتی ناپذيری بين پرولتاريا و بورژوازی عميق تر از آن است که در سالهای ، 1848 و يا 1871 بود؛ بنابراين بورژوازی از انقلاب پرولتری ترسان تر بوده و خود را با تمايل بيشتری به آغوش ارتجاع خواهد افکند.

البته تنها تاريخ است که می تواند اين عوامل مثبت و منفی را سنجش کند. وظيفه ما بمثابه سوسيال دمکراتها پيش بردن انقلاب بورژوائی تا به آخر بدون فراموش نمودن وظيفه اصلی  يعنی استقلال تشکيلاتی پرولتاريا  می باشد …

نوشته شده در مارس  آوريل 1905

اولين بار در 1926 منتشر شد.

از : مادامی که پرولتاريا می جنگد، بورژوازی دزدانه به سوی قدرت می خزد,

بورژوازی ليبرال زمانی که برخوردهای مسلحانه ميان مردم و نيروهای استبداد جريان دارد سر خم می کند. اينان مخالف قهر از بالا و هم از پائين هستند، اينان مخالف عمليات استبدادی رؤسا و نيز هرج و مرج آشوبگران می باشند. اينان تنها پس از خاتمه مبارزه است که در صحنه ظاهر می گردند. مواضع سياسی اينان به وضوح انعکاس دهنده تغييرات شرايط سياسی حاصله از مبارزه است. پس از 9 ژانويه بورژوازی ليبرال رنگ ,صورتی, (يعنی نه انقلابی و نه ارتجاعی  مترجم) به خود می گيرد و حال به دنبال وقايع ادسا (و نيز در ارتباط با وقايع قفقاز، لهستان و غيره) که در عرض 6 ماه انقلاب خيزش سريع قيام مردم عليه استبداد را برجسته می نمايد، اينان به ,سرخی, گرائيده اند.

سه کنگره ليبرال اخير در اين رابطه بسيار آموزنده اند.

بنابراين بی شک بورژوازی ليبرال گامی به سمت چپ برداشته است. انقلاب به پيش می رود  دمکراتهای بورژوا در پشت سر لنگ لنگان می آيند. ماهيت واقعی اين دمکراسی بمثابه دمکراسی بورژوازی که منافع طبقات دارا را نمايندگی می کند و بطور ناپيگير و خودخواهانه ای از آرمان آزادی دفاع می کند، به وضوح هر چه عيان تری آشکار می گردد. گر چه دمکراسی بورژوائی به ,سرخی, می گرايد و گاه می کوشد الفاظ ,تقريباً انقلابی, بکار برد.

فی الواقع به تأخير انداختن تصميم بايکوت قانون اساسی بوليگين، چيزی جز تمايل به چک و چانه زدن با استبداد، جز فقدان اعتماد به نفس در ميان اکثريت را نشان نمی دهد. اکثريتی که به نظر می رسد ميل به موافقت با بايکوت داشته و با طرح ضمنی اينکه از قانون اساسی چيز کمتری قبول نمی کنند، امکان دارد ملاکان و بازرگانان احتمالا به چيز کمتری تن دردهند. حتی اگر کنگره بورژوازی ليبرال جرأت نکند که فوراً با استبداد و کمدی بوليگين قطع رابطه کند، چه چيزی از آن کنگره بورژوازی که هر چيز و هيچ چيز دارد می توان انتظار داشت که تزئين دومای بوليگينی به خود گرفته و تحت هر نوع فشار از سوی حکومت استبدادی انتخاب می گردد (تازه اگر هم هرگز انتخاب گردد آنطور می شود).

دقيقاً بدين گونه است که حکومت استبدادی به اين عمل ليبرالها می نگرد، عملی که در او صرفاً سرآغازيست برای چانه زدن بورژواها. از يک طرف از نظر نارضائی ليبرالها استبداد به قولهای خود ,اضافه, می کند  طرح بوليگين قرار است برخی تغييرات ,ليبرالی, را دربر گيرد. از ديگر سو استبداد به نارضائی زمستوها با خطر جديد ديگری پاسخ می دهد …

اما هيچگونه شکی نمی توان داشت که دولت از توسل به وقيحانه ترين، وحشيانه ترين و لجام گسيخته ترين عوامفريبی نمی هراسد در حالی که ليبرالها از اينکه مردم برعليه ستمگران، برعليه قهرمانان چپاول، غارت و جنايات با مشی بازوکی برخيزند، در هراسند. دولت مدت طولانی است که به خون ريزی بی نظيری مشغول است در حاليکه ليبرالها با گفتن اينکه می خواهند جلوی خونريزی را بگيرند پاسخ می دهند! پس از اينگونه پاسخ ها آيا هر اوباش زرخريدی محق نيست که از آنها بمثابه چانه زنان بورژوازی متنفر باشد؟ پس از اين آيا مسخره نيست که قطعنامه ای را در دستور کار قرار دهيم که مردم را فرامی خواند و بر ,مقاومت مسالمت آميز, در مقابل قهر و عمليات خود سرانه صحه می گذارد؟ دولت چپ و راست اسلحه پخش می کند و به تمام کسانی که از راه می رسند رشوه می دهد تا يهوديان، ,دمکراتها,، ارمنی ها، لهستانی ها و غيره را مضروب کرده و قتل عام کنند. اما ,دمکراتها,ی ما هنوز تصور می کنند که تبليغ برای ,مقاومت مسالمت آميز, گامی ,انقلابی, است! …

آه از اين درافشانی های ليبرالها! چقدر از اين درافشانی ها توسط آقای پترونکويچ رهبر حزب ,دمکرات مشروطه طلب, موعظه شد …

بورژوازی ليبرال رو به سوی مردم می کند. اين واقعيت دارد. او مجبور شده است چنين کند زيرا بدون مردم در جنگ با استبداد ناتوان است. اما او همچنين از مردم انقلابی هراسان است، او به مردم چون نماينده منافعشان يا چون رفقای هم رزم نوين و وفادارشان رو نمی کند اما چون يک چانه زن، چون يک سفته باز از يک دشمن به سوی دشمن ديگر می جهد، امروز او با تزار است و از او از جانب به اصطلاح مردم، قانون اساسی سلطنت طلبانه استغاثه می نمايد در عين حال مردم ,بی نظمی,،,اغتشاش, و انقلاب را ناجوانمردانه محکوم می کند. و فردا ليبرالها تزار را در کنگره شان تهديد می کنند، او را با قانون اساسی سلطنت طلبانه، با مقاومت مسالمت جويانه در مقابل سرنيزه هايش تهديد می کنند. ولی آقايان شما متعجبيد که خدمتکاران تزار ابعاد ارواح دو دوزه باز بی مقدار و ترسوی شما را دريافته اند. شما از اينکه بدون تزار باقی بمانيد در هراسيد در حاليکه تزار از اينکه بدون شما باقی بماند ترسی ندارد. شما از يک مبارزه تعيين کننده می ترسيد، تزار از آن نمی ترسد بلکه آن را می خواهد، او به دست خود مبارزه را تحريک کرده و آغاز می نمايد، او قبل از آنکه تسليم شود می خواهد قدرتها را بيازمايد. برای تزار کاملا طبيعی است که از شما متنفر باشد. کاملا طبيعی است که اهانت او توسط دست پروردگانش سووين ها (يک روزنامه نگار مرتجع و بلندگوی تزار بوده است  مترجم) که دوستانه آقای پترونکويچ شما را نوازش می کند، به شما رحمت شود. شما لايق اين تحقير هستيد چرا که در صف مردم مبارزه نمی کنيد بلکه صرفاً دزدانه به سوی گرفتن قدرت در پشت سر مردم انقلابی می خزيد …

واقعاً که محاسبه ماهرانه ايست! می بايست برخی اوقات درباره مردم انقلابی همان گفته شود که رومی ها در باب هانيبال* گفته اند:,شما می دانيد چگونه پيروزی به دست می آيد ولی بلد نيستيد از ثمره آن استفاده کنيد,. قيام پيروزمند لزوماً پيروزی مردم نخواهد بود مگر آنکه به تغيير بزرگ انقلابي، به سرنگونی کامل استبداد، به طرد بورژوازی ناپيگير و خودخواه و به ديکتاتوری دمکراتيک پرولتاريا و دهقانان منجر شود …

پرولتری شماره 10

2 اوت (20 ژوئيه) 1905

* هانيبال بارکا (183-247 قبل از ميلاد) رهبر نظامی قرطاجنی. پيروزيهای بسياری برعليه رومی ها به دست آورد ليکن جرأت حمله به رم را نيافت و هر چند که هيچگاه شکست نخورد نتوانست از پيروزيهای خود استفاده کند و بالاخره به قرطاجن بازگشت.

خصلت و اهميت جدل ما برعليه ليبرالها

آقای پروکوپوويچ مبلغ معروف رويزيونيسم و سياست ليبرال کارگري، مقاله ای تحت عنوان ,خطر در پيش, برای روسکيه ودوموستی نگاشته است. به عقيده اين سياستمدار خطر اين است که انتخابات برای دومای چهارم به وسيله رؤسای پليس تنظيم خواهد شد. برای مقابله با اين خطر او پيشنهاد ,اتحاد تمامی عناصر مشروطه طلب, يعنی سوسيال دمکراتها و ترودويکها و همچنين کادتها و پروگرسيستها را می دهد.

روسکيه ودوموستي، کادت راست در سرمقاله اش ,رضايت, خويش را از مقاله آقای پروکوپوويچ اعلام می دارد. روسکيه ودوموستی می نويسد ,ما چنين اتحادی از نيروهای اپوزيسيون را يک ضرورت مبرم در مقطع کنونی می انگاريم,.

ارگان رسمی کادتها Rech پس از نوشتن خلاصه ای از مقاله آقای پروکوپوويچ و نقل نظر روسکيه ودوموستی به سهم خويش چنين نظر می دهد:

,و ليکن با قضاوت از روی نشريات جريان سوسيال دمکراتيک که تمامی نيروی خويش را عمدتاً به مبارزه با اپوزيسيون معطوف می دارند به سختی می توان اهميت واقعی برای اين فراخوان [يعنی فراخوان برای ,اتحاد,] قائل گرديد,.

بنابراين مسئله مهم تاکتيکهای انتخاباتی و روش کارگران نسبت به ليبرالها برای بار ديگر به ميان کشيده می شود. دگر بار می بينيم که ليبرالها اين مسئله را نه به مانند سياستمداران جدی بلکه بمانند کارچاق کن ها به پيش کشيده اند. هدف اينان نه روشن کردن حقيقت بلکه پرده پوشی آن است.

واقعاً بر سر اين شرايط تأمل کنيد. آيا منظور ليبرالها زمانی که از ,اتحاد, سخن می رانند، ادغام احزاب است؟ ابداً. آقای پروکوپوويچ، روسکيه ودوموستی و Rech همگی بر روی اين مطلب متفوق القول اند.

نتيجتاً آيا چنين نيست که از اتحاد منظورشان عمل مشترک برعليه ارتجاع  از پوريشکويچ گرفته تا گوچکوف  می باشد؟ اين چنين به نظر می رسد!

اين سؤال پيش می آيد که آيا کسی از ميان ,چپی ها, چنين عمل مشترکی را نفی می کند؟ هيچ کس. اين بر همگان روشن است.

منظور از ,اتحاد, بين دمکراتها و ليبرالها در انتخابات دقيقاً آن چيزی است که از توافق با ليبرالها برای رأی دادن عليه ارتجاع درک می گردد. پس برای چه ليبرالها نق می زنند؟ پس چگونه است که آنها نمی گويند که ,چپی ها, صريحاً و قاطعانه بر له توافقات اعلام موضع کرده اند؟ پس چرا آنها از اذعان اين واقعيت شرمناکند که اين ليبرالها هستند که هيچ چيز روشن، قطعي، صريح و رسمی درباره توافقات با چپی ها، دمکراتها و مارکسيستها بيان نکرده اند؟ چرا چنين است که در موقع صحبت از تاکتيکهای انتخاباتی آنها درباره تصميم معروف کنفرانس کادتها که صف بندی با ,اکتبريستهای چپ, را مجاز اعلام می کند حتی يک کلمه هم نمی گويند؟

حضرات حقايق روشن هستند و هيچگونه طفره رفتنی هم نمی تواند آنها را وارونه نمايد. اين چپی ها، مارکسيستها هستند که نظر خويش را به روشني، صراحتاً و رسماً بر له يک توافق با ليبرالها (منجمله هر دو کادتها و پروگرسيستها) عليه ارتجاع اعلام کرده اند. و جز کادتها کسی نيست که از پاسخی صريح و رسمی در مورد همکاری با چپی ها طفره رفته باشد!

آقای پروکوپوويچ اين واقعيات را به خوبی می داند و بنابراين مطلقاً نابخشودنی است زمانيکه او حقيقت را با سکوت در مقابل تصميم صريح مارکسيستها و طفره رفتن کادتها مخدوش می نمايد.

دليل اين سکوت چيست؟ اين از روی نقل قول ذکر شده در Rech که ما را متهم می کند که ,تمامی نيروی خويش را عمدتاً به مبارزه با اپوزيسيون معطوف, می داريم، به وجه بارزی آشکار می گردد.

از لحن Rech بطور اجتناب ناپذيری چنين برمی آيد که اگر دمکراتها بخواهند با ليبرالها متحد گردند، آنها نبايد ,تمامی نيروی خويش را عمدتاً به مبارزه با اپوزيسيون معطوف, دارند. حضرات پس آنگاه حرف صريح خود را بزنيد! شروط خود را صريحاً و رسماً اعلام کنيد. و ليکن درد شما اين است که توان اين چنين کاری را نداريد. اگر شما در تدوين چنين شروطی کوشش می کرديد فقط باعث تمسخر همگان می شديد. با پيش گذاشتن چنين شروطی شما خودتان را نفی خواهيد نمود چرا که همگی تان متفقاً اذعان داشته ايد که ,اختلافات عميقی, بين ليبرالها و دمکراتها (از مارکسيستها که بگذريم) موجود است.

و چگونه ممکن است از مبارزه در جائی که اختلافات و آن هم اختلافات عميق موجودند اجتناب کرد؟

دوروئی ليبرالها دقيقاً در اين است که آنها از يکسو ادغام احزاب را رد کرده، وجود اختلافات عميق را اذعان کرده و تأکيد می کنند که ,برای هيچ يک از احزاب چشم پوشی از مفاد اساسی برنامه اش ممکن نمی باشد,(روسکيه ودوموستی)، و از سوی ديگر از ,مبارزه عليه اپوزيسيون, شکوه می کنند!!

ليکن بگذاريد قضيه را دقيق تر بررسی نمائيم. برای آغاز آيا راست است که روزنامه ها و مجلاتی که Rech بدانها اشاره می کند تمام نيروی خود را عمدتاً به مبارزه برعليه اپوزيسيون معطوف می دارند؟ خير از حقيقت به دور است. ليبرالها هيچ کدامشان نمی توانند به يک مورد اشاره کنند که دمکراتها تمام نيروی خود را عمدتاً به مبارزه با ارتجاع معطوف نمی دارند! بگذار هر کس از شما صحت اين گفته را امتحان نمايد. بگذاريد که او مثلا سه شماره متوالی هر روزنامه مارکسيستی را در نظر گيرد. بگذاريد سه مسئله سياسی را برای امتحان برداشته و اطلاعات مستند را مقايسه نموده و نشان دهد که در اين موارد انتخابی مبارزه مارکسيستها در آن سری روزنامه جات عمدتاً برعليه چه کسی ,متوجه, شده است.

حضرات ليبرال شما اين آزمايش ساده و آسان را نخواهيد کرد زيرا هر گونه آزمايشی اين چنين در اشتباه بودن شما را حتی بيشتر ثابت می نمايد. دمکراتها بطور عام و مارکسيستها بطور اخص چگونه مبارزه خود را عليه ليبرالها به پيش می برند؟ بدين گونه و فقط بدين گونه آنرا به پيش می برند که در هر  مطمئناً و مطلقاً در هر  يک اتهامات و يا حملاتی که عليه ليبرالها صورت می دهند، طبيعتاً همراه با آن حملاتی برّاتر و اتهاماتی حتی شديدتر عليه ارتجاع انجام می دهند.

چنين است جان کلام و لب مطلب! مثالهايی چند نظر ما را کاملا روشن خواهد کرد. ما ليبرالها و کادتها را به ضدانقلابی بودن متهم می سازيم. يک مورد از اين نوع اتهامات برای ما مثال آوريد که با توان بيشتری برعليه ارتجاع منعکس نشده باشد.

ما ليبرالها را به ,ناسيوناليسم, و ,امپرياليست, بودن متهم می سازيم. يک مورد از اين نوع اتهامات برای ما مثال آوريد که با توان بيشتری برعليه ارتجاع متوجه نشده باشد.

ما ليبرالها را به ترسيدن از جنبش توده ها متهم نموده ايم. حال آيا شما می توانيد در روزنامه های ما چنين فرمول بنديی را بيابيد که در عين حال متوجه ارتجاع نشده باشد؟

ما ليبرالها را به اين متهم نموده ايم که از ارگانهای قرون وسطائی ,مشخصی, که می توانند برعليه کارگران ,فعاليت کنند, به دفاع برخاسته اند. چنين اتهاماتی برعليه ليبرالها نتيجتاً اتهامی قويتر را نيز برعليه تمام ارتجاعيون به دنبال دارد.

اين مثالها را می توان تا بينهايت تکرار نمود. شما هميشه و در همه جا بدون استثناء می توانيد دمکراتهای طبقه کارگر را مشاهده کنيد که ليبرالها را صرفاً بخاطر نزديکی زياديشان به ارتجاع ، بخاطر ماهيت متزلزل و من درآوردی مبارزه شان عليه ارتجاع ، بخاطر نيم بند بودن مبارزه شان متهم می کنند که نتيجتاً ارتجاع را نه فقط به ,نيمی از گناه, بلکه به ,تمام گناه, متهم می کنند.

,مبارزه عليه ليبرالها, که به وسيله دمکراتها و مارکسيستها صورت می گيرد بسيار عميق تر، بسيار پيگيرتر و دارای محتوی غنی تری بوده و بيش از مبارزه عليه ارتجاع توده ها را آگاه و بسيج می کند. حضرات اين است چگونگی مسائل!

و بدين خاطر که هيچگونه ابهامی در اين مورد باقی نماند، برای جلوگيری از هرگونه تحريف احمقانه از مفهوم و اهميت مبارزه ما برعليه ليبرالها مثلا برای جلوگيری از تئوری احمقانه ,يک بلوک مرتجع,(يعنی به کنار هم گذاردن ليبرالها همراه ارتجاع در يک مقوله سياسی بلوک ارتجاع ، يک توده ارتجاعی) ما هميشه در بيانيه های رسمی خود توجه داريم که به نوعی ديگر در مبارزه برعليه ارتجاع سخن رانيم تا در مورد ليبرالها.

آقای پروکوپوويچ به همان گونه ای که هر ليبرال با فرهنگی می داند به خوبی به اين امر واقف است. بطور مثال او می داند که ما در تعريف خود از ماهيت اجتماعی طبقاتی احزاب گوناگون، همواره بر قرون وسطائی بودن ارتجاع و خصلت بورژوائی ليبرالها تأکيد می گذاريم. و دنيائی از اختلاف بين اين دو موجود است. حتی در چارچوب سرمايه داری خصلت قرون وسطائی می تواند (و بايستی) نابود گردد. ماهيت بورژوائی در اين چارچوب نمی تواند از بين برده شود ليکن ما می توانيم (و بايستی) از مالکين بورژوا گرفته تا دهقان بورژوا، از بورژوازی ليبرال گرفته تا بورژوازی دمکرات، از نيم چه آزادی بورژوائی تا آزاديهای کامل بورژوائی را برای از بين بردن خصلت قرون وسطائی ارتجاع ,فراخوانيم,. در چنين فراخواندنها و فقط در چنين فراخواندنها است که در دوره گذار روسيه، انتقادات ما از ليبرالها انتقاداتی است که از نقطه نظر وظايف فوری و عاجل اين دوران طرح می گردد.

به جمله زير از مقاله آقای پروکوپوويچ توجه نمائيد:,به وجود آوردن شرايط مناسب برای زندگی سياسی توده مردم  اين است هدف فوری ايکه در حال حاضر چپی ها و اپوزيسيون را متحد می کند.,

جمله ای بی معنی تر، توخالی تر و گمراه کننده تر از اين نمی تواند وجود داشته باشد. آنقدر گنگ است که حتی يک اکتبريست، حتی يک ,ناسيوناليست, دوآتشه آن را قبول خواهد کرد. اين فقط يک وعده، يک سخن پراکنی صرف و پرده پوشی ديپلماتيک افکار يک نفر می باشد. اما اگر آقای پروکوپوويچ به مانند بسياری از ليبرالها مسلح به زبانی شده که از آن طريق افکارش را نهان می سازد، ما بنا به وظيفه مان سعی می کنيم که آنچه در پس سخنان وی نهان است را برملا سازيم. برای اطمينان بگذاريد به يک مثال کوچک، به چيزی با اهميت بسيار کم نظر افکنيم.

آيا سيستم دو مجلسی شرايط مناسبی برای فعاليت سياسی است؟ ما بر اين باور نيستيم. پروگرسيستها و کادتها بر اين باورند. ما ليبرالها را بخاطر چنين عقايدی به ضد دمکراتيک بودن و ضدانقلابی بودن متهم می کنيم. و با تدوين چنين اتهامی برعليه ليبرالها ما اتهام بس بزرگتری را برعليه تمام ارتجاعيون نسبت می دهيم.

باری سؤال پيش می آيد: درباره ,اتحاد بين چپی ها و اپوزيسيون, چطور؟ آيا ما به دليل اين اختلافات عقيده اتحاد با ليبرالها را برعليه ارتجاعيون نفی می کنيم؟ به هيچ رو. عقايد ضدانقلابی ليبرالها در اين مورد به مانند موارد بسيار پراهميت تر، مثل آزادی سياسي، برای مدت مديدی  از 1905 و حتی پيشتر  بر ما آشکار بوده است. معذالک ما حتی در 1912 تکرار می کنيم که در رأی گيری دوم و در مرحله دوم انتخابات توافق با ليبرالها برعليه ارتجاع مجاز می باشد. زيرا ليبراليسم بورژوا  سلطنت طلب عليرغم تزلزلش اساساً با ارتجاع فئودالی همسان نيست. عدم سودجوئی از اين اختلاف، سياست پرولتری شايسته ای نخواهد بود.

باری. چگونه می بايستی از اين اختلاف سود برد؟ بر چه مبنائی ,اتحاد بين چپی ها و اپوزيسيون, ممکن خواهد بود؟ ليبرالها جواب خواهند داد: از آنجائی که چپی ها مبارزه خستگی ناپذيری را عليه اپوزيسيون به راه انداخته اند، سخن از اتحاد بيهوده است. و در ادامه صحبتشان نظرات خود را چنين توضيح خواهند داد: هر چه خواست عام تر باشد، دامنه موافقين وسيع تر، اتحاد کامل تر و نيروئی که قادر به تحقق اين خواست باشد بيشتر خواهد بود. يک قانون اساسی ,قابل تحمل, که سيستم دو مجلسی (و ديگر  چگونه بگوئيم که به قبای ايشان برنخورد؟ انحرافات مختصر از دمکراسی) را مجاز بداند، پشتيبانی همه دمکراتها و ليبرالها را جلب خواهد کرد؛ چه چيز بهتر از اين. اگر شما روی دمکراسی ,ناب, پافشاری کنيد آنگاه پروگرسيستها جدا گرديده و بسياری از کادتها را نيز خواهيد ,رماند, و در نتيجه ,عناصر مشروطه طلب, پراکنده و تضعيف می گردند.

چنين است استدلال ليبرالها. اما ما به گونه ای ديگر استدلال می کنيم. اساسی ترين مسئله ما اين است که هيچ تغييری در جهت بهبود اوضاع امکان ندارد مگر اينکه توده ها از لحاظ سياسی آگاه گرديده باشند. ليبرال چشم به راه بالائی ها است در صورتی که ما به ,پائينی ها, چشم داريم. اگر ما از توضيح مضرات سيستم دو مجلسی خودداری کنيم يا حتی در ,مبارزه, عليه تمام عقايد گوناگون ضد دمکراتيک، جزئی ترين کوتاهی ها را بکنيم، آنگاه ممکن است بتوانيم مالکان ليبرال، تجار، قضات و پروفسورها را ,جلب, کنيم، کسانی که همگی تار موئی با پوريشکوويچ فرق داشته و هيچ کار جدی برعليه پوريشکوويچ ها نمی توانند انجام دهند. با ,جلب, اينان ما توده ها را از خود دور می کنيم زيرا توده ها که برايشان دمکراسی نه يک اصطلاح ديپلماتيک، نه يک عبارت فريبنده بلکه يک انگيزه حياتی و مسئله مرگ و زندگيشان می باشد، اعتماد خويش را به مدافعين سيستم دو مجلسی از دست خواهند داد و نيز کوتاهی در مبارزه برعليه سيستم دو مجلسی به معنی عدم پرورش سياسی لازم توده هاست، در حاليکه هيچ تغييری در جهت بهبود اوضاع نمی توان به وجود آورد مگر اينکه توده ها از لحاظ سياسی آگاه، کاملا هشيار و واقعاً مصمم باشند.

کادتها و پروکوپوويچ ها به ما گوشزد می کنند که با جدالمان برعليه ليبرالها، ما بين چپی ها و اپوزيسيون شکاف می اندازيم. پاسخ ما اين است که دمکراسی پيگير، متزلزل ترين و نامطمئن ترين ليبرالها، کسانی که بيش از همه نسبت به پروکوپويچيسم اغماض می کنند و فايده چندانی ندارند  را دفع می کند ولی در عوض ميليونها نفر را به زندگی نوين، به ,شرايط مناسب سياسی, منظور ما (از ,شرايط مناسب سياسی,) کاملا با آنچه که مورد نظر آقای پروکوپوويچ است فرق داشته و ابداً يکی نيست جلب کرده است.

بجای سيستم دو مجلسی ما می توانيم به عنوان مثال مسئله ترکيب کميته های ارضی را مثال بياوريم. آيا بايستی آنگونه که کادتها پيشنهاد می کنند نفوذ در اين کميته ها بدانسان تقسيم گردد که يک سوم آن به مالکان، يک سوم به دهقانان و يک سوم به بوروکراتها برسد و يا اينکه نمايندگان می بايستی کاملا آزادانه، برمبنای قانون يک انتخابات کاملا دمکراتيک انتخاب گردند؟ آقای پروکوپوويچ در اين مورد ما از ,شرايط مناسب برای فعاليت سياسی توده مردم, چه درکی بايد داشته باشيم؟ با تبعيت از يک راه دمکراتيک پيگير در اين مورد ما چه کسی را به سوی خود جلب کرده و چه کسی را طرد می کنيم؟

و نگذاريد که روسکيه ودوموستی چنين پاسخ دهد که ,در حال حاضر يک نکته يعنی خواست آزادی سياسی که نکته مشترک تمام احزاب مترقی است بر کليه نکات ديگر برنامه تسلط دارد,. دقيقاً بخاطر تسلط اين نکته و اين حقيقتی است غيرقابل انکار لازم است که وسيع ترين توده ها، ميليونها و ميليونها مردم فرق بين آزادی دم بريده و آزادی را تشخيص داده و رابطه ابدی بين دمکراسی سياسی و رفرم ارضی دمکراتيک را ببينند.

مادام که توده ها مشتاق، از لحاظ سياسی آگاه، کاملا هشيار، فعال، مصمم و مستقل نباشند مطلقاً در هيچ زمينه ای چيزی انجام شدنی نخواهد بود.

اولين بار در روزنامه نوزکايا زوستا شماره 12 چاپ شد.

10 ژوئن 1912  به امضای و.ی. لنين

از مجموعه آثار انگليسی جلد 18 ص 28  122

******

کمونيستهای انقلابی www.k-en.com

info@k-en.com