اگنوس تیسیسم (ندانم گرائی)
دایرة المعارف روشنگری
ش. میم بهرنگ
- اگنوس تیسیسم (ندانم گرائی)[1] :
- عنوانی برای آموزش های معرفتی ـ نظری که شناخت چیزها را و در تحلیل نهائی شناخت واقعیت عینی را غیر ممکن می دانند.
- لنین تعریف زیرین را از اگنوستیسیسم ارائه می دهد:
- «اگنوستیسیسم یک واژه یونانی است.
- «آ» در زبان یونانی به معنی «نه» است و واژه «گنوسیس» به معنی دانستن.
- اگنوستیسیست می گوید: «من نمی دانم که آیا واقعیت عینی وجود دارد که بوسیله حواس ما انعکاس می یابد و عکسبرداری می شود.
- من می گویم که دانستن این امر غیرممکن است.»
- اگنوستیسیست، بدین طریق به انکار حقیقت عینی می پردازد.
- این امر قبول کوته نظرانه، خرده بورژوایانه و بزدلانه یاوه هائی ازقبیل اجنه، ارواح خانه، مقدسین کاتولیک و امثالهم را بدنبال می آورد.»[2]
- اگنوستیسیسم را برای اولین بار هاکسلی[3] به معنی ضد گنوستیسیسم به کار برد.
- اگنوستیسیسم، تئوری شناخت هیوم[4] را تشکیل می دهد.
- البته اگر گشتاورهای اگنوستیسیستی موجود در آموزش های سوفیست ها و اسکپ تیسیست های[5] یونانی را نادیده بگیریم.
- هیوم، تئوری شناخت خود را با این ادعا بنیادگذاری کرد که فهم بشر هرگز نمی تواند از حد ادراک حسی[6] چیزها فراتر رود و لذا وجود چیزهای مادی موجود در خارج از شعورانسانی، واقعیت عینی بطور کلی، چیزی جز تصورات ناشی از عادت ما نیستند.
- بدین طریق (بطورنظری) عدم وجود چیزهای مادی و در عین حال عدم امکان شناخت آنها نتیجه گرفته می شود.
- هاکسلی، میل و اسپنسر[7] به پیروی از هیوم در قرن نوزدهم میلادی به تئوری های اگنوستیسیستی پر و بال دادند.
- کانت با آموزش «چیز در خود»[8] خود نوع جدیدی از اگنوستیسیسم را رواج داد.
- تز کانت حاکی از آن بود که فقط پدیده ها (یعنی مظاهر خارجی چیزها) قابل شناسائی اند، ولی «چیز در خود» غیر قابل شناسائی است و تنها پدیده ها قابل شناسائی اند، خود چیزها، آنچنان که واقعا هستند، قابل شناسائی نیستند.
- «از تجزیه و تحلیل ترانسندنتال این نتیجه بدست می آید که فهم انسانی بی واسطه تجربه هرگز نمی تواند از شناخت مظاهر خارجی چیزها بطور کلی پا فراتر گذارد.
- چون فقط پدیده ها می توانند موضوع شناخت قرار گیرند، پس فهم انسانی قادربه فراتر رفتن از محدودیت های حسی، که در چارچوب آنها کلیه چیزها برای انسانها مطرح می شوند، نیست.»[9]
- ازاین رو به نظر کانت دانش ما در باره یک چیز همواره محدود به تأثیری است که آن چیز در احساس ما بجا می گذارد و هرگز دانشی در باره خود چیز نخواهد بود.
- انکار قابل شناسائی بودن «چیز در خود» از سوی کانت، اما به معنی انکار وجود آن نیست.
- برعکس، «مفهوم هر پدیده ای بطور کلی طبیعتا دلیل وجود چیزی است که با آن تطابق دارد، چیزی که در خود پدیده نیست.
- زیرا پدیده نمی تواند برای خود و در خارج از تصور ما وجود داشته باشد.
- واژه پدیده، خود حاکی از رابطه ای با چیزی است که تصور بیواسطه اش هرچند حسی است، ولی بصورت در خود (فی نفسه) و بدون این ساخت حس مندی ما، یعنی مستقل از حس مندی ما باید وجود داشته باشد.»[10]
- این چیز مستقل از احساس انسانی را کانت چیز در خود می نامد.
- کانت با مفهوم «چیز در خود» قصد نشان دادن حد و مرز شناخت بشری را دارد.
- مفهوم یک چیز «که نه به عنوان موضوع چیزها، بلکه به مثابه چیز در خود، چیزی که تنها به وسیله فهم محض می تواند اندیشیده شود»، مفهومی ضرور است «برای جلوگیری از بسط دادن نگرش حسی به درجه چیزهای در خود و همچنین برای محدود کردن اعتبار عینی شناخت حسی.»[11]
- کانت با این نظر که شناخت انسانی فقط قادر به درک پدیده ها ست و نه چیزها، آنطور که در خود هستند، به تئوری شناخت خود هیئتی اگنوستیسیستی می بخشد.
- انگلس در کتابهای خود، توسعه سوسیالیسم از تخیل به علم و لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان و لنین در کتاب خود بنام ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم ارزیابی و انتقاد همه جانبه ای از اگنوستیسیسم ارائه می دهند.
- انگلس و لنین در انتقاد خود خاطرنشان می شوند که با اتکاء صرف به وسایل معرفتی ـ نظری نمی توان به مقابله با اگنوستیسیسم برخاست، بلکه باید پراتیک را بمثابه معیار تعیین کننده حقیقت بخدمت گرفت و بطلان اگنوستیسیسم را نشان داد :
- «پراتیک بطلان قطعی اگنوستیسیسم و یاوه های فلسفی دیگر را اثبات می کند.
- اگر ما بتوانیم صحت درک خود را از یک جریان طبیعی ثابت کنیم، جریانی که ما خود بدان جامه عمل پوشانده ایم، تحت شرایط مشخصی بوجود آورده ایم و برای اهداف خود بخدمت گرفته ایم، آنگاه فاتحه «چیز در خود» غیر قابل شناسائی کانت به خودی خود خوانده می شود.»[12]
- وقتی انسان شناخت خود را در تکنیک (فن)، صنعت، علم و حیات اجتماعی بطور موفقیت آمیزی بکار می بندد، یعنی شناخت او مورد تأیید پراتیک قرار می گیرد، این امر در عین حال بدان معنی است که شناخت یاد شده، ماهیت موضوع شناخت را منعکس کرده است.
- اگنوستیسیسم هیوم و کانت عمدتا نتیجه درجه نازل ترقی علوم در آن زمان بوده است و لذا آن بطور تاریخی، هم قابل فهم است و هم قابل توجیه و توضیح.
- اما وقتی ازپایان قرن نوزدهم تا عصر حاضر، علیرغم پیشرفت غول آسای علوم هنوز هم در فلسفه بورژوائی همچنان تلاش می شود (بویژه در انواع و اقسام جریانات پوزیتیویستی) تا اگنوستیسیسم را بمثابه نظریه معرفتی ـ نظری جدی احیا کنند، آنگاه ما با تشبثات فلسفی ـ نظری ارتجاعی سر و کار داریم که با فلسفه و علم تنها نام مشترکی دارند.
- مراجعه کنید به
- چیزدرخود،
- شناخت.
پایان
[1] Agnostizismus [griech] واژه «ندانمگرائی» را مدیون زنده یاد ارجمند نیک آئین هستیم.
[2] لنین 14 ، 122 .
[3] HUXLEY
[4] HUME
[5] Sophisten und Skeptiker
[6] Impressionen
[7] HUXLEY, MILL, SPENCER
[8] Ding an sich
[9] کانت : الف 246 .
[10] کانت: الف 251 .
[11] کانت: ب 309 .
[12] مارکس و انگلس 21 ، 276 .