مجله هفته – مجله سیاست بین المللی – سال هجدهم

ورنر سپمن

فیلسوف، جامعه شناس و اندیشمند گرانقدر معاصر

آلمان فدرال

برای نوه کوچکم لئا،

که بنظرش کتاب نوشتن فلاسفه، بهانه ای برای شانه خالی کردن از ظرفشوئی است.

(ورنر سپمن)

ورنر سپمن، متولد 1950 ، دکتر فلسفه، از مسئولین انتشار مجلهً «دفاتر ماکسیستی» .

او مؤلف کتب و مقالات بیشماری در زمینه نقد ایدئولوژی، تئوری اجتماعی ـ انتقادی و جامعه شناسی فرهنگ است، از آنجمله اند کتابهای او:

  • · انسان و سیستم. در انتقاد از مارکسیسم ساختارگرا (1993)
  • · دیالک تیک تمدن زدائی. بحران، خردستیزی و زورگوئی (1995)
  • پایان انتقاد اجتماعی؟ پسا مدرنیته، واقعیت و ایدئولوژی (2000)[1]

ترجمه:  ش. میم بهرنگ

پیشکشی برای

خدامراد فولادی

که به هر نفسش دو شکر واجب است :

شکری بر این، که هستی مادر عقیم نیست و

شکری بر این، که راه رهائی بی رهرو نیست.

پیشگفتار

  • نگرانی، هراس و بی فردائی، اکثریت قریب باتفاق مردم جهان را در عصر گلوبالیزاسیون فرا گرفته است.
  • تضادهای اجتماعی و اشکال مختلف ستم و اعمال فشار[2] که کهنه و نامعاصر بنظر می رسیدند، دوباره باب روز شده اند.
  • حتی بهره مندان از تحولات کنونی نیز نمی توانند به حفظ امتیازات حاصله خویش مطمئن باشند.
  • انگار مناسبات زندگی همه «پست مدرن» شده اند و آنچه دیروز اطمینان بخش جلوه می کرد، امروز سؤال برانگیز و تردید آمیز جلوه می کند.

  • تصورات سنتی از پیشرفت و توسعه، کهنه قلمداد می شوند و راه حل های مربوط به تحول اجتماعی واهی و خیالی بنظر می رسند.
  • جوامع بشری به جای رشد مداوم و پیگیر، دستخوش تزلزلات، اختلالات، پارادوکس ها و نابرابری های جدید اند و دورنمای آتی سؤال برانگیز شده است.
  • علیرغم انباشت روزافزون سود، رشد رفاه اجتماعی متوقف شده است!
  • آگاهی به بحران هرچند همواره و همه جا به چشم می خورد، ولی از عصیان و پیکار آشکار و جدی خبری نیست.
  • بی لیاقتی روشنفکران در واکنش نشان دادن نسبت به رخدادهای اجتماعی ـ بویژه ـ تعجب انگیز است!

  • پارادوکس های توسعه اجتماعی ـ ساختاری در پرتو تفکر «پست مدرنیستی» مورد بحث قرار می گیرند و بمثابه پدیده های تقدیری و اجتناب ناپذیر تلقی می شوند.
  • سخن از آن می رود که گویا دیگر انتقاد اجتماعی مناسب روز نیست و کهنه و بی مصرف شده است.
  • به جای انتقاد، تمکین انقلابی مآبانه نسبت به جریان حاکم، پختن آش خویش و رفع حوایج حیاتی خود، با تبختر و خودنمائی روشنفکرانه و بدون پرداختن به ضرورت های اقتصادی موعظه می شود.

  • تفکر«پست مدرنیستی» با نام بردن پرطنطنه از تعداد بیشماری از پدیده های بحرانی کنونی و مورد بحث قرار دادن ذهنی آنها، وجهه و مقبولیت کسب کرده و با جانبداری از حقوق گروه های حاشیه نشین و اشکال زندگی ناهمساز آنان، به اعتبار روشنفکرانه ای دست یافته است.

  • موضعگیری های «پست مدرنیستی» کنونی علاوه بر این، ضمن تظاهر به صداقت و حسن نیت خود، ادعا می کنند که تمدن مبتنی بر تعقل به بن بست رسیده و باور به قابل برنامه ریزی بودن مناسبات زندگی بهتر توهمی بیش نیست.

  • با توجه ساده لوحانه می توان تفکر «پست مدرنیستی» را به عنوان واکنش انتقادی نسبت به تغییرات بنیادی حاصله در مناسبات کار و زندگی درجوامع سرمایه داری مخاطره آمیز[3] تلقی کرد.

  • ولی با دقت بیشتر معلوم می شود که «پست مدرنیسم» تنها به شمردن عوارض بحران بسنده می کند و کاری به تحلیل علل بروز آنها ندارد.

  • تفکر «پست مدرنیستی» مذبوحانه می کوشد، تا نیات پست و توجیه گر خود را زیر نقاب طنز پنهان کند، ولی به سبب نامناسب بودن نقابش، استتار او طولی نمی کشد و چهره واقعی اش آشکار می گردد.

  • زیرا شرط اصلی طنز،  عبارت است از مخالفت با سیستم ارزشی و قدرت حاکمه.

  • در حالیکه از تفکر «پست مدرنیستی» چنین انتظاری نمی توان داشت.
  • تفکر«پست مدرنیستی» هرچند با تبختر و تظاهر روشنفکرانه، به قدرت حاکمه اشاره می کند، ولی بدنبال این اشاره تحلیلی ارائه نمی دهد.

  • مواد ضد و نقیض برنامه «تفکر پست مدرنیستی» را نمی توان بآسانی پرده پوشی کرد :
  • این طرز تفکر با طرح جسته و گریخته حق آزادی بیان اقلیت ها و حقوق حیاتی انسانها در جهان خصمانه موجود، اعتماد مردم را به خود جلب می کند، تا آنها را بطور سیستماتیک به گمراه کشد و علل فرهنگی دگرفرمائی[4]، اعمال فشار اجتماعی و آلت دست قراردادن اقتصادی ـ اجتماعی افراد را از دیده ها پنهان کند.

  • علیرغم تظاهر به انتقاد از قدرت حاکمه و انقلابی مآبی، در تار و پود این جریان، کوچکترین نشانی از جوهر انقلابی دیده نمی شود :
  • چون هراشاره ای به جنبه ای از رشد بحران اجتماعی ـ فرهنگی، بلافاصله با ادا و اطوار تسلیم طلبانه روشنفکری خنثی می شود.

  • اگرچه تشدید بحران اجتماعی ـ فرهنگی دیری است، که اشتهای مردم را نسبت به این دست پخت بی مزه روشنفکرانه کور کرده است، ولی هم مفاهیم و تصاویر « تفکر پست مدرنیستی» و هم احکام آن به درجه بالائی از مقبولیت و استقبال همگانی دست یافته اند.

  • در دورانی که باور و یقین سنتی مردم متزلزل شده است، روی آوردن  جماعت روشنفکر سردرگم و آشفته سر به فراورده فکری یک مرحله تحول بحرانی تعجب انگیز نیست.

  • با همه این احوال، دیگر برکسی پوشیده نیست، که تفکر «پست مدرنیستی»  دوران اوج خود را پشت سر نهاده و در سراشیب نزول قرار دارد.
  • ادبیات ملهم از فلسفه مد روز، اگرچه همچنان انتشار می یابد، ولی نه از نظر فرم و نه از لحاظ محتوا، مطلب تازه ای برای گفتن ندارد.
  • یاوه های دلقکان «روح زمانه» کسالت آور و ملال انگیز شده اند و جلال و شکوه گذشته را از دست داده اند.

  • تفکر مفهومی (دیسکورسیو) (تفکر مفهومی، عبارت است از اصطکاک گفتگوئی ـ استدلالی نظرات مختلف برای رسیدن به نظری قابل قبول برای همه افراد خردمند قادر به استدلال. تفکر مفهومی، تفکر گام بگام متکی بر مفاهیم و مقوله ها ست. مترجم) به بازتولید و سرهم بندی کردن گونه گون فرمولها و کلمات قصار «پست مدرنیستی» بسنده می کند و مطالب امروزی آن چیزی جز تکثیر گفته های دیروزی نیستند.

  • روزنامه فرانکفورتر آلگماینه این مسأله را چنین جمعبندی کرده است:
  • «جریان روشنگری ضد مارکسیستی، که در پایان سالهای هفتاد میلادی، از سوی فلسفه جدید گام بعرصه وجود گذاشته بود، اکنون عمرش به پایان رسیده است.»

  • تنها این روزنامه نیست، که از زوال ارزش و اعتبار « تفکر پست مدرنیستی»  سخن می گوید.
  • مجله مرکور، در ویژه نامه ای که در سال 1998 منتشر کرده، بیلانی از تفکر «پست مدرنیستی»  ارائه می دهد و از تدفین بی شکوه آن سخن می راند :
  • «خواه از اندیشه سازی و خواه از کشف مجدد زیورآلات عتیق، خواه از تقبیح قصه های بزرگ (پست مدرنیسم علم را صرفا بعنوان قصه پردازی، اسطوره و یا یک پدیده اجتماعی همانند و همرتبه با پدیده های دیگر تلقی می کند. مترجم) و خواه از ستایش تصادف و احتمال، از هر آنچه که « پست مدرنیسم» به عنوان تصحیح نگرش قلمداد می کرد و حتی المقدور در قالب عمل می ریخت، دیگر چیزی باقی نمانده است.»

  • علیرغم صحت این نظرات، هنوز نمی توان از کاهش تأثیر و نفوذ «پست مدرنیسم» سخن گفت.
  • امید بر اینکه با شتاب گرفتن روندهای بحرانی و با برملاشدن روز افزون تناقض میان جامعه ـ تصویر[5] «پست مدرنیستی» و واقعیت سرمایه داری بحرانزده، از ارزش و اعتبار تئوری تأییدگر دیسکورسیو کاسته شود و توخالی و واهی بودن خوش بینی آن نسبت به وضع موجود آشکار گردد، امید عجولانه ای بوده است.

  • اگرچه باور و اعتماد مردم بدان بطور روز افزونی رنگ می بازد ولی برخورد بخش اعظم روشنفکران نسبت به تحولات اجتماعی ـ فرهنگی برخوردی متناقض و دودلانه است: آنها وقتی لب به اظهارنظر انتقادی می گشایند، فرمولهای «پست مدرنیستی» را نشخوار می کنند و از کهنه شدن انتقاد اجتماعی و از بیهودگی استفاده از تئوری روشنگری دم می زنند.

  • اگرچه اکنون سرتیتر روزنامه ها کمتر به «پست مدرنیسم» اختصاص داده می شود و دیسکورس جهان بینی[6] دچار انشعابات زیادی شده است، ولی با این حال دانشگاه ها هنوز عرصه احیای مجدد کلمات قصار «پست مدرنیستی» اند و گاهی حتی مدارس و کلاسهای اکابر نیز از هجوم آنها در امان نمی ماند.
  • ولی این تصور که پرداختن به «پست مدرنیسم»، تنها ارزش تاریخی ـ نظری دارد، نه تنها بدلایل فوق الذکر، بلکه از این رو که علیرغم باطل و بی پایه بودن، هنوز «پست مدرنیسم» در حیات معنوی جوامع سرمایه داری میدان های کارزار ایدئولوژیکی بیشماری را به خود اختصاص می دهد[7] ، اشتباه آمیز است.

  • این مسأله برکسی پوشیده نیست، که هنوز کسی راه حل های قابل قبولی  برای مسائلی که مستقیم و یا غیرمستقیم از سوی دیسکورس مطرح شده اند، ندارد.

  • به این دلیل و دلایل بیشمار دیگر است، که فرمول های «پست مدرنیستی» توانسته اند در عرصه های زیادی از فرهنگ توده ای نفوذ کنند و حتی در بخش های معین جامعه، خود را به درجه معیارهای تفاهم اجتماعی ـ فرهنگی ارتقا دهند.

  • ولی این به معنی عدم وجود تمایلات مخالف آن نبوده و نیست :
  • نیاز به روشنگری در باره استدلال های متناقض «پست مدرنیستی» و مقاومت در برابر برخورد سطحی، تردستانه، عوامفریبانه و حق بجانبانه آن افزایش یافته است.
  • این دو سؤال اغلب اوقات برلبها ست که
  • «آیا واقعا تمیز واقعیت از تخیل، حقیقت از توهم امکان پذیر نیست؟»
  • «آیا واقعا انتقاد اجتماعی، معنی، مفهوم و مشروعیت خود را از دست داده است؟»

  • تأثیرچشمگیر دانش دیسکورس، نه نتیجه درخشش فکری و یا خلوص تئوریکی آن، بلکه بیشتر ثمره همرنگ و همساز شدن آن با محرکه ها (موتیوها)  و حال و هوای موجود است.

  • پیکار روشنفکرانه مهم، از این رو، نه مقابله با «پست مدرنیسم» به عنوان یک جهان بینی (آنطور که در متون مربوطه ادعا می شود)، بلکه توضیح موفقیت بزرگ آن و بررسی علل دنباله روی داوطلبانه روشنفکران از رهنمودهای آن است.

  • مسأله این است، که چرا «پست مدرنیسم» بصورت یک سیستم فکری روشنفکری غالب در آمده است؟

  • ظاهرا بسیاری از هواداران این طرز تفکر، تمایلات و علایق خود را در آن بازتاب می یابند.
  • چرا که محصول یک مرحله گذار بحرانی، در دوران بحرانزده، در دورانی که «نیاز به جهان بینی»[8] به سبب فقدان سمتگیری های قابل اعتماد و به سبب تزلزل باور و یقین سنتی، بطرز بارزی افزایش یافته، بمذاق روشنفکرانه خوش می آید.

  • شکی نیست که موعظه «پست مدرنیستی»، مبنی بر بی ثمری روشنگری و بیهودگی خردگرائی، پس از شکست سوسیالیسم دولتی، دلیل ظاهرا محکمی نیز بدست آورده است.

  • ظاهرا در تاریخ بشری، پیشرفت و خود تخریبی[9] پیوندی ناگسستنی با هم دارند و در برابر سیستم پیروزمند سرمایه داری، برابرنهادی (آلترناتیوی) بچشم نمی خورد.

  • ولی اینکه آیا «پست مدرنیسم» با تصورات تئوریکی خود قادر به تجزیه و تحلیل علمی مسائل مطروحه است، خود سؤال بزرگی است!
  • زیرا محمل های فکری «پست مدرنیسم» اصولا قادر به پاره کردن تور خود فریبی حاکم نیستند.

  • از این رو، بدرستی تردید می رود، که «پست مدرنیسم» بتواند در بررسی و توضیح تحولات متضاد اجتماعی نقشی بازی کند و از حد خودنمائی متکی بر فلسفه مد روز و طرح فخرفروشانه دیسکورسی سلسله ای از مسائل ضرور پا فراتر گذارد :
  • آیا  ما در دوران تحولات اجتماعی ـ فرهنگی ئی بسرمی بریم که استعمال یک مفهوم تضادآمیز دوران را الزامی می کند؟
  • آیا دوران مدرن به پایان رسیده است و ما اکنون در دوران « پست مدرن» (مابعد مدرن) زندگی می کنیم؟
  • آیا تغییرات بحرانزده موجود می توانند راهگشای تحولی خلاق باشند و یا اینکه موجب تلاشی شبکه تنظیم تمدن بشری خواهند شد؟
  • آیا برای آزادی عمل افراد بشری امکانات جدیدی فراهم خواهد شد و یا وابستگی و غلامی انسانها شدت خواهد یافت؟

  • سردمداران تفکر دیسکورسی به این پرسشها پاسخ های یکسانی نمی دهند.
  • کلام شورانگیز برخی از سران «پست مدرنیسم» لحنی احتیاط آمیز بخود گرفته است.
  • ولی علیرغم آن نباید تأثیر درازمدت جهان بینی «پست مدرنیستی» را دست کم گرفت.
  • این طرزتفکر، بخشی از تمایلات فکری تمام ارضی را تشکیل می دهد که از سالهای 80 میلادی در مراکز سرمایه داری جهانی مهر خود را بر اوضاع حاکم می کوبد و از رجعت تئوری ها و جهان بینی های نیهلیستی مبتنی بر یأس و نومیدی و از رواج آیین اساطیری قوای آغازین و درونگرائی ذهنی (که طرف دیگر آن «متافیزیک جسم» است) حکایت می کند.

  • هدف ما پرداختن به تاریخ تئوری «پست مدرنیسم» و فیلولوژی «پست مدرنیستی» نیست.
  • قصد ما عریان کردن محتوای مستور متون «پست مدرنیستی»  و افشای ادعای حضرات مبنی بر «انتقاد از قدرت حاکمه» است.
  • آیا طرز تفکر «پست مدرنیستی»، آنطور که ادعا می شود، منبع تأثیرات انقلابی و رهائی بخش است؟
  • آیا گفتار و استدلال دیسکورسی واقعا علیه سیستم حاکم جهانی است؟

  • این دو پرسش نا قابل، بعد سیاسی «پست مدرنیسم» را زیر علامت سؤال قرار می دهند و از این رو بندرت مورد بحث قرار می گیرند.

  • ما می توانستیم به دنبال کار خود برویم و «پست مدرنیسم» را به حال خود رها کنیم، اگر پراتیک دیسکورسی مدعی انتقاد روشنفکری عظیم (که گویا بطور تاریخی رشد یافته است) نبود و از تأثیرات افشاگرانه تفکر خود در مخالفت با قدرت حاکمه دم نمی زد (که البته در پراتیک تئوریکی هرگز نشانی از آن دیده نمی شود، چرا که یاوه انتقادی «پست مدرنیستی» فاقد جوهر افشاگرانه است.)

  • برای افشای راز درون پرده و برای تعیین چند و چون عمق نامشهود ولی مورد ادعای تفکر دیسکورسی و همچنین برای تشخیص نقش سیاسی آن، از مطالعه آثار مربوطه آغاز می کنیم و به طرح پرسش هائی دست می زنیم، که مغایر با برخورد متداول نسبت به متون و موضعگیری های «پست مدرنیستی» اند.

  • هدف من رواج شیوه برخوردی است، که فریب خودستائی های تفکر دیسکورسی را نخورد و تضادهای آن و موضعگیری های پنهان و آشکار آن را در سیستم سمتگیری روشنفکرانه نسبت به قدرت حاکمه افشا کند.

  • قصد من قضاوت نهائی در باره «پست مدرنیسم» نیست، چرا که «پست مدرنیسم» در اشکال رنگارنگ و ناهمگونی خودنمائی می کند و در پشت کلمات قصار و مفاهیم پرطنطنه، چه بسا نیات متفاوت و اغلب متضاد پنهان شده اند.
  • دیسکورس غالب[10] میزان قابل ملاحظه ای از دانش «پست مدرنیستی» را بطور محتوائی پذیرفته و با نقل «قصه های خاص» آن، بدان ساختار عملکردی جهان بینانه بخشیده است.
  • کتاب حاضر از جمعبندی مقالات و بحث های مختلف در باره «پست مدرنیسم» تشکیل شده است و ناتمام بودن تفاسیر آن از همین رو ست.
  • هدف این کتاب مقابله با «پست مدرنیسم» رایج در آلمان است.
  • در «پست مدرنیسم» آلمانی در مقایسه با بحث های جاری در مقیاس جهانی، جا به جائی هائی در زمینه نکات اساسی و مهم مربوطه صورت گرفته است.
  • این البته بدان معنی نیست، که برداشت آلمانی از «الواح فرامین» «استادفیلسوف» ها و «پست مدرنیسم» واقعی برداشتی تحریف شده و دیگرگونه است.
  • فرق آندو تنها در این است، که برخی مسائل کمتر و برخی بیشتر مورد تأکید قرار گرفته اند.

  • فوکو[11] نیز باین امر اشاره کرده است، که نیت  نقد«پست استروکتورالیستی» خرد با برداشت عام آلمانی رایج در مباحث «پست مدرنیستی» یکی نیست.

  • خرد (Vernunft) در زبان آلمانی، معنی وسیعتری از خرد (Raison) در زبان فرانسوی دارد.
  • منظور از خرد، عمدتا عبارت است از «خرد ابزاری، خرد تکنولوژیکی»[12]

  • اما این نسبی انگاشتن خرد را، که هسته واقعی هم دارد، باید بازهم نسبی ترش کرد.
  • چه، تفکر «پست مدرنیستی»، بکمک احکام خود، به این امر بیشتر دامن زده است :
  • لیوتار[13] به طور موجز می گوید :
  • «خرد و قدرت یکی اند!»

  • از این گفته (و نه تنها از آن) معلوم می شود، که دیسکورس «پست مدرنیستی»، علیرغم صریح بودن درزمینه مسائل جزئی، با گذراندن تفاسیر خود از مجاری تنگ صافی خویش، به تحمیل جهان بینی خود مبادرت می ورزد :
  • «عمل مبتنی بر خرد، ناچار به فاجعه می انجامد و تصور اینکه بتوان آزادانه در تحول شرایط زندگی شرکت داشت، حاکی از خودفریبی بزرگ است!»

  • من علاوه بر این، تحلیل اجتماعی «پست مدرنیستی» را مورد بحث قرار خواهم داد.

  • «پست مدرنیسم» اگرچه ظاهرا فقط به طرح مسائل فرهنگی می پردازد، ولی بسیاری از تفاسیر و نظرات آن جامه تئوریکی ـ اجتماعی در بر دارند.

  • برای افشای دعوی روشنفکرانه، مبنی بر غیر قابل درک بودن مناسبات اجتماعی معاصر، طرح و بررسی مفاهیم اجتماعی از قبیل فردی کردن، حال و روز رسانه های گروهی، تولید سلطه ایدئولوژیکی[14] الزامی خواهد بود.

  • طرح پرسش زیرین، هسته مرکزی برخورد به دانش دیسکورسی را تشکیل خواهد داد :
  • آیا نظریه «پست مدرنیستی»، مبنی بر اینکه ابرام بر ضرورت انتقاد اجتماعی مقبولیت و مشروعیت خود را از دست داده است، دارای هسته ای معقول است؟

  • برای درک بحث های «پست مدرنیستی» رایج در ممالک آلمانی زبان، باید با صحنه گردانان و سخنگویان ایدئولوژیکی، با شیوه خاص استدلال آنها در صحنه بین المللی و با استحاله و مسخ دیسکورس دست و پنجه نرم کنیم.

  • کلمات قصار تفکر «پست مدرنیستی» در آلمان، شیفتگان پروپا قرصی پیدا کرده اند.

  • یکی از این شیفتگان ولفگانگ ولش[15] نام دارد، که با کتابی تحت عنوان «مدرن پست مدرن ما»[16]، به جمعبندی آیه های «پست مدرنیستی» اقدام کرده است، که یاد آور درسنامه های مذهبی است.
  • و از همین رو ست که جلسات تبادل نظر روشنفکری، روی شرکت کنندگان در «دیسکورس گسترده» همان تأثیری را به جا می گذارد، که جلسات مذهبی در قرون وسطی به جا می گذاشت.
  • شرکت کنندگان در این جلسات، همانند حاضرین در مجالس مذهبی، از درک مطالب مورد بحث عاجز می مانند و به سبب کمبود ادبیات مربوطه لازم و عدم درک اصول فکری مربوطه، بسیاری از بحث ها با طرفداران دیسکورس بی ثمر از آب در می آیند.

  • مدافعان «پست مدرنیسم» اغلب با احساسات و شور بیکران، ولی با استدلال بی رمق، آیه های همیشه همان «پست مدرنیستی» را تکرار می کنند.

  • سردمداران «پست مدرنیسم» مرتب از فقدان دانش تئوریک در دیسکورس شکوه سر می دهند.
  • ولی شاید راز موفقیت تفاهم اجتماعی ـ فرهنگی «پست مدرنیستی» در همین فقر تئوریکی نهفته است!

  • در بحث با نمایندگان «پست مدرنیسم» پس از مدت کوتاهی معلوم می شود، که حضرات در خارج از چارچوب تنگ مطلوب خود قادر به بحث نیستند :
  • آنها در مواجهه با هرگونه استدلال نظری، مظلوم نمایانه فریاد برمی آورند که «شما منظور ما را اصولا غلط فهمیده اید و در حق ما ستم روا می دارید.»

  • ولی اگر تفکر «پست مدرنیستی» بر آن نیست که
  • رهائی اجتماعی بی دورنما شده است!
  • حقیقت گرائی علمی بیهوده است!
  • تمیز واقعیت از خیال، حقیقت از دروغ اصولا غیرممکن است!
  • تفکر راهنما نمی تواند وجود داشته باشد!
  • پس اقرار صریح بدان سودمند خواهد بود.

  • اما خواننده کنجکاو بیهوده در متون «پست مدرنیستی» دنبال چنین اقراری خواهد گشت و در بحث و گفتگو با آنان بیهوده در انتظار شنیدن پاسخ صریح به این پرسشها خواهد ماند.

  • اما این امر تصادفی نیست، زیرا این موضعگیری ها هسته اصلی دانش «پست مدرنیستی» را تشکیل می دهند.
  • دیسکورس هرگز تن به بحث در باره مسائل یاد شده نخواهد داد و نمی تواند هم بدون نفی خود بدان تن در دهد.
  • پرس و جوی سمج در باره علل فقدان آشکار این خودشناسی و دلیل عدم آمادگی به بحث در خارج از چارچوب مطلوب خود، در گشت و گذار ما در جهان شگفت انگیز تفکر «پست مدرنیستی» نقش مهمی بازی خواهد کرد!

پایان پیشگفتار

ادامه دارد


[1] Werner Seppmann : Das Ende der Gesellschaftskritik? Die „Postmoderne“ als Realität und Ideologie

[2] Ausgrenzung

[3] Risikokapitalismus

[4] Fremdbestimmung

[5] Gesellschaftsbild

[6] Weltanschauungs-Diskurse

[7] E. Hahn

[8] Lukäcs

[9] Progression und Selbstzerstörung

[10] Der hegemoniale Diskurs

[11] میشائیل فوکو (1926 ـ 1984)، فیلسوف فرانسوی (مترجم)

[12] Foucault

[13] ژان فرانسوا لیوتار (1924 ـ 1998) فیلسوف فرانسوی (مترجم)

[14] Individualisierung, Medien-Alltag, ideologische Herrschaftsreproduktion

[15] Wolfgang Welsch

[16] Unsere postmoderne Moderne

مقاله قبلی
مقاله بعدی
  1. چین و روسیه با تصویب قطعنامه ضدیمنی امریکا عملا شریک جنایت امریکا درین حمله میباشند. بزرگ‌ترین امتیاز و خوشبختی جبهه…

Designed with WordPress