فرم های مالکیت

« هانس هاینتس هولتس

ترجمه : ش. میم. بهرنگ

کمونیسم، عبارت است از

ناتورالیسم متکامل = هومانیسم و

هومانیسم متکامل = ناتورالیسم»

«در کمونیسم، برای نخستین بار، ماهیت انسانی طبیعت به انسان اجتماعی برمی گردد.

برای نخستین بار، هستی طبیعی انسان، با هستی اجتماعی او یکی می شود و طبیعت در مقابل انسان، فرم انسانی به خود می گیرد.

جامعه کمونیستی، وحدت ماهوی متکامل طبیعت و انسان است!

جامعه کمونیستی، رستاخیز حقیقی طبیعت است!

جامعه کمونیستی، ناتورالیسم تحقق یافته انسان و هومانیسم متجسم طبیعت است.»

بخش        فهرست مطالب

پیشگفتار

1             تقسیم عادلانه

2             وسایل تولید

3             برنامه ریزی

4             انسان و طبیعت

پیشگفتار

  • مهمترین ره آورد شناخت مبتنی برماتریالیسم تاریخی، عبارت است از این که مجموعهً مسائل زندگی بشری، بانضمام جهان بینی او، در تحلیل نهائی، محصول نحوه و نوع سازمان اجتماعی است، که انسانها برای تاًمین شرایط مادی زندگی خود و برای توسعه، تکامل و بقای نوع خویش برقرار می سازند.
  • به عبارت دیگر، «ساختار اقتصادی معین هر جامعه، شالودهً واقعی ئی است که بر روی آن مجموعهً روبنای حقوقی و سیاسی و همچنین تصورات مذهبی، فلسفی و غیرهً جوامع بشری در برهه های مختلف تاریخی ساخته می شود و در پرتو آنها توضیح داده می شود.»[1]

  • ساختار اقتصادی جامعهً بورژوائی، شیوهً تولید سرمایه داری است.
  • شالودهً جامعهً بورژوائی، عبارت است از مالکیت خصوصی بر وسایل تولید.
  • · اخیرا در جنبش باصطلاح چپ ایران به توهمی دامن زده می شود که تغییر جامعه باید بدون تغییر شکل مالکیت بر وسایل تولید انجام گیرد وتمام عیوب جامعهً سوسیالیستی در این خلاصه می شود که گویا مالکیت دولتی جایگزین مالکیت خصوصی شده است. البته این گونه ادعاها برای خالی نبودن عریضه است. اگر با حضرات بیشتر بحث کنید، به این نتیجه خواهید رسید که هدف حفظ جامعهً سرمایه داری است و نه تغییر آن. ولی صرفنظر از نیت باطنی حضرات باید به این واقعیت ساده باور داشت که جامعه سرمایه داری را بدون تغییر شالودهً آن، یعنی بدون لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، نمی توان تغییر داد. هر تغییر ادعائی دیگر، فقط در حد تغییرات فرعی و رفرم های موقتی خواهد بود. مترجم

  • شکل حاکمیت جامعهً بورژوائی، عبارت است از وابستگی کارگران مزدبگیر به صاحبان سرمایه (بدین طریق مفهوم عوامفریبانهً کارده (یا کارآما آنطور که تئوریسین های وابسته به دربار می گفتند، بجای کارفرما) و کارپذیر (بجای کارگر)، در رابطه با داد و ستد کار، پا در هوا و وارونه می شود.)
  • برای فهم چگونگی سیر این فرماسیون اجتماعی، لازم بود «از سوئی سیر تاریخی شیوهً تولید سرمایه داری و ضرورت پیدایش آن را برای برههً مشخص تاریخی و همچنین ناگزیری سقوط آنرا نشان دهیم و ازسوی دیگر خصلت درونی آنرا  که همچنان پنهان مانده بود، برملا سازیم.
  • تحقق این امر با افشای «اضافه ارزش» صورت گرفت.»[2]
  • این دو کشف بزرگ، یعنی درک ماتریالیستی تاریخ و افشای اسرار تولید سرمایه داری بکمک «اضافه ارزش» را مدیون مارکس هستیم.»[3]
  • سرمایه داری عبارت است از سیستم مبتنی بر تصاحب خصوصی «اضافه ارزش»، بوسیلهً صاحب سرمایه، یعنی مالک وسایل تولید و سرمایه گذاری مجدد «اضافه ارزش» حاصله (در صورتیکه مصرف نشده باشد) برای بدست آوردن «اضافه ارزش» تازه، یعنی برای انباشت سرمایه.
  • برای انباشت سرمایه فرق نمی کند، که سرمایه ها در دست کارفرمایان منفرد باشند و یا در اختیار شرکتهای مجرد بورسباز، که مدیران شان، انباشت سرمایه را بنا بر نوسانات نرخ سهام، در بازار بورس دنبال می کنند.
  • انباشت سرمایه هر چه بزرگتر شود، حضور انسان مشخص، در مصرف و بکار انداختن سرمایه، به همان میزان کاهش می یابد.
  • این امر به تسریع انباشت سرمایه منجر می شود و انسان رفته رفته به درجهً غلام پست و حلقه بگوش آن تنزل می یابد.
  • مفهوم و معنی تولید اجتماعی، که به معنی رها سازی روزافزون انسان از جبر «تجدید تولید» است، به ضد خود بدل می شود.
  • انسان غلام پخمهً تکثیر سرمایه می شود و در اسارت جاذبه های کاذب کالاهای مصرفی، دمبدم «مقیدتر» می گردد و سرانجام از لذت بردن از ثروت اجتماعی محروم می شود :
  • در جامعه ای که انباشت ثروت هرروز غول آساتر می شود، تعداد تهیدستان روز بروز انبوهتر می گردد.
  • ورنر هوفمن می نویسد :
  • «سرمایه داری، فلاکت دوگانه ای به همراه می آورد :
  • از سوئی فلاکت مادی افرادی را که از روند تولید کنار گذاشته می شوند و به خاک سیاه می نشینند و مکانیسم های شیوهً تولید سرمایه داری، از سوی دیگر، انسان هائی را که هنوز در روند تولید شرکت دارند، به فلاکت معنوی سوق می دهند.»[4]

  • آمار بانک جهانی نشان می دهد، که «تعداد مطلق فقرا در جهان سوم، از سال 1987 تا 1993 از  23/1 میلیارد به  31/1 میلیارد افزایش یافته است، این یعنی 4/29 درصد جمعیت کرهً زمین.
  • بطور تخمینی می توان گفت که در سال 1999 به 50/1 میلیارد و در سال 2015 به 80/1 میلیارد نفر خواهد رسید.
  • در اندونزی، تعداد فقرا در سالهای 1997 ـ 1998 دوبرابر شده  و به 40 میلیون نفر رسیده است.
  • تعداد فقرای شهرنشین کرهً جنوبی از 6 / 8 درصد به 2/ 19 درصد افزایش یافته است.
  • در هندوستان، بنا بر تخمین های بانک جهانی، تعداد فقرا در سال 1997 به 340 میلیون نفر رسیده بود، در حالیکه درسالهای پایانی دههً 80، بالغ بر 300 میلیون نفر بوده است.[5]

  • یونیسف در بارهً وضع کودکان جهان گزارش می دهد :
  • در سال 1997 بیش از 7 میلیون کودک زیر پنجساله، به علت تغذیهً ناکافی مرده اند.
  • تغذیهً ناکافی موجب صدمات روحی و جسمی میلیونها کودک دیگر شده است.
  • صدمات ناشی از تغذیهً ناکافی بمراتب بیشتر از امراض عفونی است.
  • تعداد کودکان زیر پنجساله، که غذای کافی در اختیارشان قرار نمی گیرد، افزایش یافته است.[6]

1

تقسیم عادلانه

  • روی آوری اخلاقی، مذهبی و عاطفی به سوسیالیسم، از تقسیم ناعادلانهً ثروت اجتماعی در جوامع طبقاتی ناشی می شود.
  • ضرب المثل معروف انجیل، که «گذشتن شتر از سوراخ سوزن، آسانتر از رفتن ثروتمند به بهشت است» و گفتار دیداخه 2 /5 نیز که «مدافعان پولداران، گنهکارانند!»، حاکی از این واقعیت امر است، که ثروتمندان، ثروت شخصی خود را از طرق نامشروع و ناعادلانه گرد کرده اند.

  • ولی آنها به علت واقعی استثمار، که نه در عدم رعایت موازین اخلاقی از سوی غارتگر، بلکه در سیستم شیوهً تولید سرمایه داری نهفته است، دست نمی زنند.

  • همهً استراتژی های تقسیم ثروت، که لغو شیوهً تولید سرمایه داری و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید را هدف خود قرار ندهند، فقط در حد تعدیل عوارض بیعدالتی درجا خواهند زد و منجر به محو علل اختلال در عملکرد اجتماعی نخواهند شد.
  • تقسیم عادلانهً ثروت، اما در نتیجه سازماندهی اجتماعی کارکردگرای کار و همزیستی انسانها امکان پذیر می گردد.
  • مسلم است که معیار تقسیم عادلانه ثروت، متناسب با سطح توسعه مناسبات تولیدی تغییر خواهد یافت :
  • استعداد، راندمان کار و خودآگاهی می توانند معیار تقسیم عادلانهً ثروت اجتماعی باشند و تصمیمگیری در بارهً چند و چون آن، نه وابسته به میل این و آن، بلکه با توجه به سطح توسعه نیروهای مولده خواهد بود.
  • تنها شیوه ای مقبول خواهد بود، بقای انسانها و پیشرفت آنها درغلبه بر جبر خارجی (اوضاع طبیعی و روابط حاکمیت) را در مد نظر قرار دهد.
  • جامعهً بورژوائی، این وظایف را در زمان خود جامهً عمل پوشانده است.

  • مالکیت خصوصی و تشکیل سرمایه و تقسیم ناعادلانهً ثروت اجتماعی، می توانست برای تسریع توسعه تمدن بشری و ارتقای سطح زندگی مادی مردم قابل توجیه باشد.

  • «بورژوازی در دورهً تقریبا صدسالهً حاکمیت خود، نیروهای مولدهً انبوهتر و غول آساتر از همهً نسل های ماقبل در مجموعه خود را پدید آورده است.
  • رام کردن نیروهای طبیعی، ماشین آلات، استفاده از شیمی در صنعت و کشاورزی، کشتیرانی بکمک نیروی بخار، راه آهن، تلگراف الکتریکی، ایجاد استانداردهای جهانی، قابل کشتیرانی کردن رودخانه ها و غیره از آن جمله اند.
  • چه کسی در قرون قبل، از این نیروهای مولدهً خفته در دامان کار اجتماعی خبر داشت؟»[7]

  • مارکس و انگلس موفقیت های مناسبات تولیدی سرمایه داری را بدون چون و چرا برسمیت می شناسند.
  • آنها مثل منادیان اخلاق، از بی عدالتی ها و نابرابری های آن، که خاص همهً جوامع طبقاتی بوده است، صحبت نمی کنند، بلکه به ضرورت آنها در روند توسعه تاریخی شیوه های تولیدی اشاره می کنند.
  • هر فرماسیون اجتماعی، لیکن تضادهای خاص خود را پدید می آورد.
  • این تضادها سدی در راه  پیشرفت اجتماعی می گردند و حتی می توانند موجب عقب گرد شوند :
  • «مناسبات تولیدی و حمل ونقل بورژوائی، مناسبات مالکیت بورژوائی و جامعهً مدرن بورژوائی که وسایل تولیدی و حمل و نقل غول آسا جادو کرده است، به جنگیری شباهت پیدا می کند که اجنه را از اعماق فرا می خواند، ولی از رام کردن شان عاجز می ماند.
  • نیروهای مولده که در اختیار آن قرار دارند، دیگر نمی توانند خدمتگزار مناسبات مالکیت بورژوائی باشند، بلکه برعکس، آنها غول آساتر از آنند که در قالب این مناسبات بگنجند و لذا این مناسبات به سدی در برابر توسعه آنها بدل می شود.
  • به محض اینکه این سد بشکند، مجموعهً جامعهً بورژوائی فرو خواهد پاشید و مالکیت بورژوائی به خطر خواهد افتاد.
  • ثروت تولید شده در این جامعه، دیگر در قالب تنگ مناسبات بورژوائی نمی گنجد.»[8]

  • سرمایه دار بورژوا دیگر سرمایهً خود را برای استفادهً دلخواه، جهت رسیدن به اهداف خویش در اختیار ندارد.
  • سرمایه، بمثابه قدرتی مجرد و انتزاعی، بمثابه قدرتی مستقل از صاحب خویش، بمثابه نیروئی ماورای طبیعی و پرستیدنی، انسان را و حتی صاحب خود را مسحور خویش کرده است، که احمقانه مبهوت نوسانات نرخ سهام خود شده، غافل از اینکه دیگر دیری است که آزادی شخصی خود را در استفاده از سرمایهً خود، برای مصالح شخصی بگور سپرده است.
  • بتوارگی سرمایه[9]، اگرچه یک جلوهً ظاهری، ولی یک جلوهً ظاهری واقعی است، که انسان را در سیستم سرمایه داری واقعا برده و غلام حلقه بگوش خود ساخته است[10] و همانند بتوارگی کالا از ساختار مناسبات واحدی نشاًت می گیرد، آنجا که « خصلت اجتماعی کار انسانی، به مثابه خصلت مادی فراورده های کار و بمثابه مشخصات طبیعی ـ اجتماعی چیزها در انسانها بازتاب می یابند.»[11]

  • اکنون فرم پولی، «فرم کامل جهان کالائی است»،[12] ولی «پول نخستین فرم بروز سرمایه نیز است»[13] و بدین طریق «کالا پرستی» جای خود را به «سرمایه پرستی» می دهد و آنگاه به کمال مطلق خود دست می یابد :
  • سرمایه، که خود از کار نشاًت گرفته است، با نیل به استقلال ظاهری خویش از کار، به یک قدرت واقعی مبدل می شود، که در آن مناسبات اجتماعی ناشناسی، انسان را تحت سیطرهً خود می گیرند.

  • «جابجائی اجتماعی آنها، برای انسانها در روند مبادله، به عنوان جابجائی اشیاء خودنمائی می کند.
  • اشیائی که انسانها را کنترل می کنند، بجای اینکه تحت کنترل انسانها قرار داشته باشند.»[14]

  • امروزه بازارهای سرمایهً مالی، نشاندهندهً حاد این وارونگی اند.
  • انباشت سرمایه و حرکت سرمایه، بر طبق قانونمندیهای خاص خویش و مستقل از خواست، اهداف و مقاصد سرمایه داران منفرد، امید و انتظار تحقق تقسیم عادلانه در چارچوب سیستم سرمایه داری را نقش برآب می کند.

  • اوتوماتیسم انباشت و تمرکز سرمایه را نه بکمک موعظه های اخلاقی و نه با اتکا به استراتژی های سیاسی تقسیم ثروت، می توان سد کرد.
  • گرایش تاریخی انباشت سرمایه، عبارت است از تبدیل وسایل تولیدی فردی و پراکنده به وسایل تولیدی متمرکز اجتماعی، به عبارت دیگر تبدیل مالکیت خرد افراد بیشمار، به مالکیت کلان افراد انگشت شمار، یعنی گرفتن زمین، املاک، مواد غذائی و ابزار کار از دست تودهً انبوه مردم. (رمان عظیم جان اشتاین بک، تحت عنوان «خوشه های خشم» نشانگر این روند در ایالات متحدهً امریکا ست. مترجم)
  • این سلب مالکیت از توده ها به حکم قوانین درونی جامعهً بورژوائی، به حکم شیوهً تولید سرمایه داری و به حکم تمرکز سرمایه صورت می گیرد.
  • از این روست که ما در «مانیفست حزب کمونیست» می خوانیم:
  • «کمونیستها می توانند تئوری خود را در یک جمله خلاصه کنند :
  • برچیدن بساط مالکیت خصوصی!».[15]

2

وسایل تولید

  • بر اساس این شناخت، گذار به فرماسیون اجتماعی جدید، تنها با تغییر بنیادی در ریشهً مناسبات اجتماعی امکان پذیر است.
  • این ریشه چیزی جز تولید در سازمان فرماسیونی خاص خود نیست.
  • فرم سازمانی در جامعهً بورژوائی، عبارت است از مالکیت خصوصی تعداد انگشت شماری بر وسایل تولید و نتیجتا فرمانروائی سرمایه بر کار.[16]
  • سوسیالیسم بدون برقراری مناسبات جدید مالکیت بر وسایل تولید، امکان ناپذیر است.
  • در سوسیالیسم، مالکیت تعداد انگشت شماری از افراد بر وسایل تولید، جای خود را به مالکیت اجتماعی می دهد و همهً مردم را در آن سهیم می سازد.
  • مالکیت دیگر، از نظر حقوقی، نه موضوع حقوق فردی، بلکه موضوع حقوق همگانی است.
  • پشت سر این جنبهً حقوقی، مساًلهً آنتروپولوژیکی (تکوین انسانی) عمیقی نهفته است.
  • مالکیت بر وسایل تولید، زمینه را برای اجیر کردن نیروی کار دیگران و غارت دارائی طبیعی وغیرقابل فروش آنها آماده می سازد.
  • به عبارت دیگر، صاحبان وسایل تولید می توانند انسان های دیگر را به بردهً خود تبدیل کنند، یعنی آزادی آنها را سلب نمایند و در نتیجه مهمترین ویژگی انسانی آنها را از آنها بگیرند.
  • صرف نیروی کار برای بازتولید حیات افراد و نوع بشر، بیشک به یک سازمان اجتماعی نیازمند است.
  • روبینسون کروزه از نظر متدئولوژیکی ایدهً باطلی است.
  • سازمان اجتماعی، اما فقط زمانی آزاد است که برطبق موازین عقلی، توسط اعضای جامعه تشکیل شود، پذیرفته شود و به مورد اجرا گذاشته شود.

  • درکلیهً جوامع طبقاتی ماقبل، که طبقات بیشماری در عرصه های مختلف تولیدی کنار هم کار و زندگی می کردند، نطفهً مناسبات جدید مالکیت، بتدریج در رحم فرماسیون کهنه رشد کرد و بالاخره انقلاب سیاسی، مناسبات تولیدی جدید را با تشکیل سازمان سیستم حاکمهً جدید، تضمین نمود و یک واقعیت اقتصادی جدید را بدنبال آورد.

  • در جامعهً سرمایه داری، فقط دو طبقه، یعنی سرمایه داران و کارگران مزدبگیر باقی مانده اند، که روند تولید را بطور ساختاری تعیین می کنند.
  • به عبارت دیگر دو حلقه رابطه، سرمایه و کار مزدوری باقی مانده اند.
  • کلیهً روابط دیگر موجود، مثلا کار پیشه وری، در روند تولید نقش فرعی به عهده دارند و مناسبات تولیدی را بطور ساختاری تعیین نمی کنند.
  • سرمایه و کار مزدوری در مقام واحدی کنار هم قرار نمی گیرند، بلکه کار مزدوری تحت سلطهً سرمایه است.
  • این سلطهً سرمایه بر کار مزدوری، نه تنها واقعی است، بلکه علاوه برآن، فرم منطقی مناسبات سرمایه داری را تشکیل می دهد.
  • از این رو کار مزدوری امکانی برای ایجاد مناسبات مالکیت غیرسرمایه داری در اختیار ندارد و فقط بوسیلهً یک انقلاب سیاسی می تواند مالکیت اجتماعی را بجای مالکیت خصوصی بنشاند و لاغیر.
  • اگر در بخش هائی مانند (راه آهن، پست و تلگراف و غیره) شرکت های دولتی و اجتماعی وجود داشته اند و دارند، مغایرتی با آن ندارد.
  • چه این شرکتها نیز طبق الگوی اقتصاد خصوصی اداره می شوند و خصوصی کردن مجدد آنها هر آن ممکن است و سبب تغییر فرم اقتصادی آنها نخواهد شد.
  • اتحادیه ها نیز همینطور.
  • هیچ طبقهً حاکمه حاضر نمی شود، داوطلبانه بر ابزار حاکمیت و امتیازات خود چشم پوشی کند.
  • برخی امتیازات نیم بند که گاهی برای طبقات استثمار شونده داده می شود، می تواند باری از دوش آنها بردارد، ولی در مناسبات قدرت و مالکیت تغییر بنیادی بوجود نمی آورد و همانطور که در گذشته و حال مشاهده شده و میشود، می توانند پس گرفته شود.

  • رفرمیسم (اصلاح طلبی) که مدعی گذار تدریجی به سوسیالیسم، از طریق اصلاحاتی در درون جامعهً سرمایه داری است، یک اشتباه بزرگ تئوریکی است و همانطور که تجربه نشان داده، به پذیرش حاکمیت سیاسی بورژوازی و نظام مبتنی بر استثمار منجر می شود.

  • به عبارت دیگر، جامعهً سوسیالیستی، برخلاف جامعهً سرمایه داری، از نظر اقتصادی هم اصولا با یک انقلاب سیاسی شروع می شود.

  • این انقلاب، شرایط لازم را برای فرماسیون جدید فراهم می آورد.
  • تسخیر قدرت سیاسی، یعنی قدرت دولتی باید قبل از همه صورت گیرد.

  • «ما بر آنیم که نخستین قدم، در راه انقلاب کارگری، عبارت است از ارتقای پرولتاریا به درجهً طبقهً حاکمه و مبارزه برای دموکراسی.»[17]
  • بعد از آن است که می توان به تحول ریشه ای (رادیکال) مناسبات مالکیت، در جامعه اقدام کرد.
  • «پرولتاریا با استفاده از حاکمیت سیاسی خود، سرمایه را رفته رفته از دست بورژوازی خواهد گرفت، کلیهً وسایل تولیدی را در دست دولت، یعنی پرولتاریای سازمان یافته، به عنوان طبقهً حاکمه، متمرکز خواهد کرد و به افزایش حتی الامکان سریع میزان نیروهای مولده اقدام خواهد نمود.»[18]

  • مانیفست این مساًله را بطور صریح و روشن فرمولبندی می کند، البته نه به عنوان تحلیلی از وضع واقعی موجود، در سال 1848 بلکه به عنوان نتیجهً منطقی ساختار سرمایه داری، بمثابه سیستمی متشکل از دو طبقه، فقط دو طبقه که تعیین کنندهً خصلت جامعهً سرمایه داری اند.

  • از این رو ست، که گذار به جامعهً جدید، از نظر اقتصادی نه بطور ضربتی و ناگهانی، بلکه گام بگام صورت خواهد گرفت و هم سلب مالکیت از سرمایه داران و هم ارتقای سطح نیروهای مولده را در برخواهد گرفت.

  • ارتقای سطح نیروهای مولده از آن رو ضرورت دارد، که ساختمان جامعهً سوسیالیستی به عنوان «خطه آزادی» (که مورد بحث ما در فصل چهارم بود)، تنها برمبنای ثروت اجتماعی ممکن خواهد شد.

  • اجتماعی کردن مالکیت بر وسایل تولید و مؤسسات مالی کنترل کنندهً روندهای اقتصادی جامعه، می تواند بعد از تحقق انقلاب سیاسی، طبیعتا فقط گام به گام صورت گیرد، زیرا هر نظام اقتصادی، عبارت از ارگانیسم بغرنجی است، که خدمات و عملکردهای (فونکسیون) مربوط به هم و تکوین یافته را در برمی گیرد و مکانیسم آنرا نمی توان یکشبه تغییر داد.

  • اقدامات و مراحل گذار لازم برای تحول جامعه، «از نظر اقتصادی ناکافی و موقتی»[19] خواهند بود و باید گام به گام به پلهً بالاتر«اجتماعی شدن» ارتقا داده شوند، ولی بر آنها علیرغم نواقص جدی شان، به عنوان اولین گام در راه «تحول مجموعهً شیوهً تولیدی، نمی توان چشم پوشی کرد.»[20]
  • چگونگی مسائل گذار در وضع انقلابی مشخص و نحوه برخورد به آنها را لنین در «آیا بلشویکها قدرت دولتی را تسخیر خواهند کرد؟» نشان می دهد.
  • سرتاسر دوران گذار، عبارت است از دوره ای سرشار از حالات تضادمند که «در جریان جنبش فرا می بالند»[21] و خود را با سطح توسعه جنبش و تغییرات حاصله دمساز می کنند.
  • این دوره علاوه بر این، حاوی اقدامات آزمایشی مستمری است، که باید دوباره پس گرفته شوند.[22]
  • پایان این روند انقلاب اقتصادی، می تواند یک بحران سیاسی و قانونگزارانه را بدنبال بیاورد.
  • دوران باصطلاح  بحرانی ساختمان کمونیسم، در اتحاد جماهیر شوروی، دلیلی بر شکست این تلاش بود.
  • ولی اعتلای انقلابی نوینی می توانست صورت گیرد، اگر در درون حزب مبارزهً طبقاتی سرسختانه ای علیه انحرافات خرده بورژوائی انجام می یافت.

  • این حرکت پرشتاب تحول جامعه، در فرم مشخص خود، وابسته به شرایط اولیهً موجود است.
  • اینکه آن در جزئیات خود چه شکلی بخود خواهد گرفت، نه قابل پیش بینی و نه اصلا قابل طرحریزی است و باید در شرایط مشخص بکمک تصمیمات سیاسی تعیین شود.
  • اقدام بنیادی و بی چون و چرائی، که سیستم الزامی می کند، عبارت است از آغاز به اجتماعی کردن وسایل تولید و به پایان رساندن آن.

  • بنابرین در مرحلهً گذار، یعنی در مرحلهً ساختمان جامعهً پیشرفتهً سوسیالیستی، تسلط رهبری سیاسی بر اقتصاد، که هنوز عناصر بیشمارکاپیتالیستی در آن وجود دارند، باید حفظ شود، تا آماج تحول اجتماعی از دیده ها پنهان نماند.
  • منظور از آن دیکتاتوری پرولتاریا ست، که در باره محتوای آن در فصل ششم سخن خواهد رفت.
  • البته اشتباه دهشتناکی خواهد بود، اگر رهبری سیاسی اراده گرا و مستبدی روی کار آید، که به سبب عدم توجه کافی به شرایط اقتصادی وعدم ملاحظهً امکانات اقتصادی ضرور برای پیشرفت جامعه، از واقعیت مادی جامعه غافل شود.
  • قابل تذکر است، که در شرایط غیر عادی اعمال اراده می تواند نقش مؤثری بازی کند.

  • درست به دلیل اینکه انقلاب سیاسی مناسبات مالکیت را نمی تواند یکشبه و بطور ضربتی تغییر دهد، در مراحل آغازین سوسیالیسم، هنوز تضادهای طبقاتی وجود خواهند داشت، که با حمایت از خارج می توانند حتی تشدید شوند و طبقهً حاکمهً ساقط شده، چه بسا در پی حفظ و یا پس گرفتن حتی الامکان بخش مهمی از دارائی و سلطهً خود برخواهد آمد و برای این امر امکانات و نفوذ معنوی خود را مورد استفاده قرار خواهد داد، زیرا تغییر شعور مردم، بمراتب کندتر از تجدید ساختاری اقتصاد می تواند صورت گیرد.

  • اما صرفنظر ازتضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی موجود، حداقل در مرحلهً ساختمان جامعهً سوسیالیستی، مؤسسات سیاسی، یعنی دولت نقش حیاتی و حتی روزافزونی در روند اجتماعی بعهده خواهد داشت.

  • اشتباه مهلک تئوری سوسیالیسم در آن خواهد بود، که مبارزهً طبقاتی را پایان یافته اعلام کند و بگوید که «سوسیالیسم دارای ساختار طبقاتی آشتی پذیر مخصوص بخود است که مجموعهً روبنای سیاسی، حقوقی و اخلاقی جامعه نتیجهً آن است.»[23]

  • این ادعا می تواند حداکثر برای آخرین مرحلهً ساختمان جامعهً سوسیالیستی معتبر باشد و حتی آنگاه نیز بشرطی که مبارزهً طبقاتی از خارج تحریک نشود.
  • تجربهً حفاظت از دولت آلمان دموکراتیک ـ ارتش خلق، پلیس حفاظت از مرزها و دستگاه امنیتی ـ خود دلیلی روشن بر توهم آمیز بودن آشتی پذیری طبقاتی بود.
  • این توهم لیکن موجب کاهش هشیاری نسبت به مسائل سیاسی و ایدئولوژیکی می شد، نفوذ جهان بینی بیگانه را تسهیل می کرد و قانونیت سختگیری دستگاههای امنیتی دولتی را برای مردم کشور زیر علامت سؤال می برد.

  • بویژه تا زمانیکه مالکیت سوسیالیستی و خصوصی بر وسایل تولید، هنوز در کنار هم وجود دارند، برای هدایت و کنترل قابلیت تولیدی در برنامه ریزی کلی اقصاد کشور، به رهبری سیاسی احتیاج مبرم خواهد بود.
  • با پا نهادن جامعهً سوسیالیستی پیشرفته در جادهً کمونیسم، دولت وظیفهً ادارهً اشیاء را به عهده خواهد گرفت و رو به زوال خواهد رفت.
  • این امر اما فقط زمانی می تواند اتفاق افتد، که کار با وسایل تولیدی تنها و تنها به خدمت اهداف عمومی مالکین اجتماعی در آید.
  • در این هنگام است، که «زحمتکشان به عنوان مولدین و مالکین جمعی وسایل تولید، بر مبنای مالکیت سوسیالیستی بر وسایل تولید، تنها و تنها با اتکا به کار خود و با توجه به راندمان اقتصادی آن، سطح رفاه عمومی، سطح و سرعت نیروی اقتصادی بطور کلی و همچنین تاًمین مایحتاج حیاتی اعضای جامعه را تعیین کنند.»[24]
  • با تمرکز تولید، مصرف و مالکیت دارائی عمومی در دست یک «شخص حقوقی»، تضاد میان کار و تصاحب محصول کار، میان تولید و مصرف از بین خواهد رفت و گردش سرمایهً تولیدی، دیگر بمعنی بیعدالتی در تقسیم ثروت تولید شده، نخواهد بود.

  • مارکس که در بارهً سیمای سوسیالیسم، با احتیاط سخن می گفت، در کتاب «سرمایه» توضیح مختصری در بارهً مناسبات مالکیت بر وسایل تولید و تقسیم ثروت می دهد :
  • «برای تفنن هم که شده بیائید، انجمنی از انسانهای آزاد را در نظر بگیریم، که با وسایل تولیدی کار می کنند، که تحت مالکیت عمومی است و نیروی کار فردی خود را آگاهانه به عنوان نیروی کار اجتماعی بکار می گیرند.
  • مجموعهً فراورده های کار انجمن، فراورده کار جمعی است.
  • بخشی از این فراورده کار دوباره برای خرید وسایل تولید جدید صرف می شود.
  • مالکیت بر آنها همچنان اجتماعی می ماند.
  • ولی بخش دیگر آن برای خرید مواد غذائی و غیرهً لازم برای اعضای انجمن اختصاص می یابد.
  • یعنی این بخش از فراورده کار، میان افراد تقسیم می شود.
  • چگونگی این تقسیم، بسته به نوع ارگانیسم تولیدی جامعه و بسته به سطح توسعه تاریخی مولدین فرق خواهد کرد.
  • مدت زمان کار نقش دوگانه ای بعهده خواهد داشت :
  • تقسیم کار اجتماعی برنامه ریزی شده، سازماندهی استعدادهای کاری مختلف را متناسب با نیازهای متفاوت اعضای جامعه سر و سامان خواهد داد.
  • مدت زمان کار فردی، در عین حال معیاری خواهد بود، برای تشخیص میزان کار فردی مولدین و همچنین میزان مصرف فردی آنها از محصول کار جمعی.
  • روابط اجتماعی انسانها، نسبت به کار خود و نسبت به فراورده کار خود، هم در تولید و هم در تقسیم فراورده تولیدی، روشن و شفاف خواهد بود.»[25]

3

برنامه ریزی

  • با اجتماعی کردن وسایل تولیدی، در سوسیالیسم، خصلت بازار و ارزشها دگرگون می شود.
  • بازار در سوسیالیسم به عرصهً مطالعهً توان مبادله ای فراورده ها، یعنی تعیین ارزش مصرفی آنها از سوی مصرف کنندگان مبدل می شود.
  • از آنجا که مولدین، همزمان، هم مالکین وسایل تولیدی و هم مصرف کننده اند، پس فریب مدام مردم و کشف و تبلیغ نیازمندی های مصنوعی و من در آوردی، برای ترغیب مردم به خرید فراورده ها از بین می رود.

  • انباشت سرمایه در دست بخش خصوصی، تجدید سرمایه گذاری سودآورتر را برای کسب سود بیشتر از کالاهای جدید ملزم می دارد، تا سود حاصله مجددا سرمایه گذاری شود و الی آخر.

  • دیگر نه ضرورت حیاتی یک فراوره و ارزش مصرفی صرف آن اهمیتی پیدا می کند و نه ارزیابی جامعه از فراورده ها در رابطه با قابلیت آنها به خواستن و مصرف کردن.
  • تنها چیزی که مهم خواهد بود، انگیزش و تشویق مردم به خرید کالاهای موجود در بازار است و بس.

  • موفقیت در بازار بالاترین آرزوی سرمایه دار است و تبلیغات ابزار اصلی او برای جلب نظر مشتری به کالاهای خود.
  • بیدن طریق، بازار خصلت جعلی پیدا می کند :
  • عرضه دیگر متناسب با تقاضا عمل نمی کند، بلکه تقاضا بطور مصنوعی تحریک می شود، تا برای عرضه مشتری پیدا شود.
  • کاپیتالیسم به حیف و میل سرسام آوری راه می گشاید، حیف و میلی که نه به سبب اعتیاد مردم به حیف و میل، بلکه در نتیجهً جبر ناگزیر گردش سرمایه صورت می گیرد.
  • سوسیالیسم به حیف و میل نیازی ندارد، زیرا محرکهً لازم برای حیف و میل و ریخت و پاش در آن موجود نیست.
  • برای عرضهً ارزشهای مصرفی بی معنی (مثلا اتوموبیلهائی با سرعت سرسام آور که با توجه به مقررات رانندگی، در خیابانها قابل استفاده نیستند)، انواع فراورده های یکسان رقیب، فراورده هائی که برای مدت کوتاهی با تغییرات ظاهری اشیای قدیمی سرهم بندی و مد می شوند و برای اشیای حیف و میلی که در خدمت رقابت سرمایه داری و تحصیل سود بیشتر، از طریق خالی کردن جیب زحمتکشان رایج بوده، در بازار سوسیالیستی جائی نخواهد بود.
  • جامعه، دیگر علاقه ای به تحریف خردستیزانه نیازها نخواهد داشت.
  • شیوهً تولید سوسیالیستی تبر بر ریشه های کالاپرستی فرود خواهد آورد.
  • تمایز نیازها با اعتلای شخصیت فردی افراد و شکوفائی روابط اجتماعی شهروندان انطباق خواهد داشت.[26]
  • مطابق با آن نیز فرمول ارزش ـ قیمت دگرگون می شود.

  • «قانون اساسی اقتصاد سوسیالیستی بر آن است که بسط، تکمیل و تقویت مستمر تولید و بازتولید سوسیالیستی، برمبنای عالی ترین سطح علمی و فنی، برای تقویت نظام سوسیالیستی، برای بهسازی دم افزون ارضای نیازهای مادی و فرهنگی شهروندان، برای اعتلای شخصیت آنها و شکوفاسازی روابط اجتماعی سوسیالیستی آنها ست.»[27]

  • البته باید توجه داشت که در شرایط رقابت سیستمها، تبلیغات عوامفریبانهً بورژوائی، در بارهً جاذبهً ارزش های مصرفی، می تواند نقش تخریبی خود را بر شعور شهروندان کشورهای سوسیالیستی بگذارد.[28]

  • در کاپیتالیسم، همواره در قیمت یک کالا علاوه برسود سرمایه دار، سهم دولتی نیز نهفته است، که دولت بنام جامعه به کالا تحمیل می کند.
  • قیمت در جامعهً سوسیالیستی، با توجه به سه عامل زیرین تعیین می شود :
  • · مخارج تولید فراورده،
  • · مخارج لازم برای سرمایه گذاری و
  • · مخارج لازم برای انجام خدمات اجتماعی.

  • همهً مخارج سه گانه یا بطور مستقیم (بصورت کارمزد) و یا بطور غیرمستقیم (بصورت بالا بردن بازدهی کار و متعاقب با آن ارتقای سطح زندگی مردم و عرضهً خدمات دولتی) بی کم و کاست در اختیار مولدین قرار می گیرد.
  • حتی قبل از اینکه افراد وارد روند تولید شوند (مثلا در موقع آموزش) و بعد از اینکه از جریان تولید کناره گیری کنند (مثلا به شکل بیمهً زندگی و تندرستی و بهداشت در ایام بازنشستگی)

  • اضافه ارزش که در جریان انباشت سرمایه، در اختیار بخش خصوصی قرار می گرفت، در نظام سوسیالیستی در خدمت باز تولید اجتماعی، یعنی صرف رفاه مجموعهً جمعیت کشور می شود.
  • مبادلهً کالاها که در بازار کاپیتالیستی، بدون شرکت مولدین و مصرف کنندگان، از طریق رقابت تنظیم می شد، در سوسیالیسم بنا بر اصول تنظیمگر دیگری صورت خواهد گرفت که کوچکترین قرابتی با «دست پنهان» تصادفی مورد نظر اسمیت در کاپیتالیسم نخواهد داشت.
  • وقتی تولید براساس سودجوئی سرمایه داران هدایت نشود، به چارچوب سازمانی دیگری نیاز خواهد داشت، مطابق با نیازهای جامعه تعیین خواهد شد و متناسب با امکانات و وسایل موجود در جامعه، برنامه ریزی خواهد گردید.[29]

  • امکان بروز تضادهائی در سوسیالیسم نیز وجود دارد، که باید با در پیش گرفتن سیاست درست و سنجیده مهار و حل شوند.
  • برآوردن مایحتاج عمومی (بالا بردن راندمان کار بوسیلهً سرمایه گذاری، توسعهً آموزش و پرورش، بمثابه شرط مهمی در جهت توسعه و تکامل شخصیتی افراد و کارائی نیروی تولیدی انسانی، حراست نظامی از دولت سوسیالیستی، در مقابل خطرات خارجی، سرمایه گذاری در پروژه های گسترش همبستگی بین المللی و غیره) می تواند تعویق موقتی در ارضای نیازهای فردی افراد جامعه را بدنبال آورد.
  • توزیع کار اجتماعی ضرور نیز می تواند موجب آن شود که آرزوهای شغلی بعضی ها برآورده نشود (مسئله ای که البته با افزایش ایام فراغت می تواند تخفیف یابد).
  • مایحتاج فردی انسانها را نمی توان برنامه ریزی کرد، ولی آنها را باید در برنامه ریزی کلی جامعه در نظر گرفت، گیرم که برنامه ریزی کلی جامعه، بمعنی تنظیم سادهً نیازمندی ها، متناسب با امکانات و وسایل موجود نخواهد بود.
  • ارجحیت هائی در نظر گرفته خواهند شد و ضرورت های عینی نسبت به انتظارات ذهنی تقدم خواهند داشت.
  • تاًکید بر تاًمین مواد مصرفی در پلنوم حزب کمونیست شوروی، از نظر اقتصادی بدون تردید خطا بود، زیرا با در نظر گرفتن مخارج دفاعی و سرمایه گذاری، از امکانات موجود فراتر می رفت.
  • ولی بعد از رفع مضایق دوران ساختمان جامعهً سوسیالیستی و ایام جنگ، سمتگیری در جهت تحقق این امر، با نیازهای اقشار وسیعی از مردم تطابق داشت.

  • برنامه ریزی فقط یک محاسبهً اقتصادی نیست، بلکه یک عمل سیاسی هم هست.

  • در شرایط کمبود و در مرحلهً ساختمان جامعهً سوسیالیستی که بهیچوجه تولید بیش از اندازهً مورد نیاز مردم صورت نمی گیرد، به روشنگری سیاسی نیاز خواهد بود و استراتژی های اجرائی، بخش ضرور برنامه ریزی اجتماعی را بخود اختصاص خواهد داد.
  • این استراتژی ها به مردم، که خود مالک دسته جمعی (کلکتیف) وسایل تولیدی اند و در تصمیمگیری های دموکراتیک، برای استفاده از آنها شرکت دارند، وسیعا توضیح داده خواهد شد، تا درک محدودیت هائی در زمینهً بر آوردن نیازهای فردی، برای آنها آسانتر شود.
  • البته، بشرط اینکه آنها از چند و چون امکانات اجتماعی تولید و توزیع مطلع شوند و درروندهای تصمیمگیری در بارهً تولید واقعا شرکت داده شوند.
  • این نکته ای است که برای دموکراسی سوسیالیستی اهمیت تعیین کننده دارد.
  • برنامه ریزی کلی و جزئی باید حداقل سه شرط لازم را جامهً عمل پوشاند :
  • اولا برنامه ریزی باید براساس تجزیه و تحلیل علمی آماج ـ ابزار[30] صورت گیرد.
  • ابزار موجود (نیروهای مولده، وسایل تولیدی، وسایل حمل و نقل، پژوهش، درجهً آموزشی پرسنل و غیره) باید متناسب با آماج مورد نظر، در زمان مشخص باشند.
  • آماج های یاد شده باید بنا بر درجهً اهمیت آنها درجه بندی شوند.
  • ثانیا هماهنگی بخش های مختلف اقتصادی و ارتباط متقابل آنها باید تنظیم شود و برای تحقق اهداف برنامه ای مورد استفاده قرار گیرد.
  • این امر فقط در صورتی ممکن است، که کارخانه ها و شاغلین در آنها در نظر گرفته شوند.
  • برای این امر باید فرم های مؤسساتی لازم بوجود آید.
  • ثالثا درجهً آموزشی شاغلین باید تا حدی باشد، که آنها بتوانند مسائل پیچیده تر از روندهای صرفا تولیدی را درک کنند و در بارهً آنها اظهار نظر نمایند.
  • برای آنها نه تنها باید شیوهً آموزشی درخور در مدارس، بلکه امکان ادامهً تحصیل در علوم اجتماعی و نظری (تئوریکی) لازم فراهم آید و در درون کارخانه ها مشخصا سازماندهی شود، تا از واقعیت عملی دور نیفتند.

4

انسان و طبیعت

  • برای برنامه ریزی در عصر انقلاب علمی و فنی، نمی توان و نباید فقط به برنامه ریزی پژوهش و تحقیق، جهت غلبه بر طبیعت، برای  بخدمت گرفتن آن اکتفا کرد، بلکه باید حفظ و حراست و تجدید هر چه بیشتر شرایط طبیعی در سیارهً زمین، محتوای برنامه ریزی را تشکیل دهد.
  • در قرن نوزدهم، وقتی که کارل مارکس، نقد اقتصاد سیاسی را بمثابه یک علم، جامهً عمل می پوشاند، تخریب محیط زیست هنوز معضلی بود که می بایستی درآینده ای دور در جوامع صنعتی انتظارش را داشت.
  • مارکس و انگلس بدون اینکه این مساًله را به عنوان نگرانی اصلی زمان خود قلمداد کنند، بدان اشاره کردند.[31]

  • این وضعیت به سبب چپاول لگام گسیختهً منابع طبیعی، که بنا بر سودجوئی بی حد و مرز کاپیتالیستی صورت میگیرد، بطور بنیادی دگرگون شده است.

  • علیرغم اینکه لنین، در مراحل آغازین ساختمان جامعهً سوسیالیستی، در اتحاد جماهیر شوروی، توجه جدی به حفظ محیط زیست را توصیه کرده، بعدها و بویژه درسال های دههً هفتاد، دولت های سوسیالیستی، در مسابقه صنعتی و نظامی با سرمایه داری، توسعه اقتصادی را بطور دم ازونی، بر حفظ محیط زیست ترجیح دادند.

  • امروزه علاوه بر تجاوزگری امپریالیستی و بی خانمان شدن روزافزون مردم، به سبب غارت و فشار، تخریب محیط زیست سومین خطر بزرگ ناشی از سیستم کاپیتالیستی است.
  • سه مساًلهً همتراز مربوط به بقای نوع بشر بطور کلی عبارتند از:
  • · مساًلهً صلح
  • · مساًلهً تاًمین اجتماعی
  • · مساًلهً محیط زیست.

  • جذب و دفع میان انسان و طبیعت،[32] شالودهً روند اجتماعی است.
  • تخریب سودجویانهً طبیعت، شرایط مادی این جذب و دفع را از بین می برد.
  • «آن همزمان با تخریب شرایط طبیعی جذب و دفع، که به مثابه قانون تنظیمگر تولید اجتماعی محسوب می شود، آن را بطور سیستماتیک به پذیرش فرم کاملا متناسب با توسعه بشری وامی دارد. »[33]
  • طبیعت باعث تکثیر سرمایهً مولد می شود، بدون اینکه سرمایهً پولی را مورد استفاده قرار دهد و لذا به افزایش سود منجر می شود.
  • «مواد طبیعی مصروفه در تولید»، موجب «تشکیل عنصر ارزشی سرمایه نمی شود.
  • بدین طریق عناصر واقعی سرمایهً مولد افزایش می یابند، بدون اینکه سرمایهً پولی اضافی لازم باشد.»[34]

  • جذب و دفع میان انسان و طبیعت نمی تواند متوقف شود.
  • جذب و دفع یک شرط طبیعی و فرم وجودی هستی و از جمله هستی انسانی است.
  • بنا براین، جریان جذب و دفع باید آنچنان برنامه ریزی شود، که هر دو جانب آن، یعنی انسان و طبیعت، متقابلا در جهت حفظ یکدیگرعمل کنند.
  • برنامه نه فقط یک شرط عقلائی برای تولید اجتماعی، بلکه همچنین شرط بقای زیستی (بیولوژیکی) است.

  • تجزیه و تحلیل سیاسی ـ اقتصادی، از سوی مارکس جوان، در برنامه مبتنی بر مقولات متعلق به «فلسفه طبیعت»، «هومانیسم طبیعت و ناتورالیسم انسان»،[35] آن را به طرز تحسین برانگیزی در جامعه قابل اجرا نمود.

  • «کمونیسم، عبارت است از ناتورالیسم متکامل = هومانیسم و هومانیسم متکامل = ناتورالیسم»
  • «در کمونیسم، برای نخستین بار، ماهیت انسانی طبیعت به انسان اجتماعی برمی گردد.
  • برای نخستین بار، هستی طبیعی انسان، با هستی اجتماعی او یکی می شود، طبیعت در مقابل انسان، فرم انسانی به خود می گیرد.
  • جامعه کمونیستی، وحدت ماهوی متکامل طبیعت و انسان، رستاخیز حقیقی طبیعت، ناتورالیسم تحقق یافته انسان و هومانیسم متجسم طبیعت است.»[36]

  • طبیعت فقط تا زمانی می تواند ثروت بیکران خود را بطور رایگان در خدمت انسان قرار دهد، که امکان باز تولید آن وجود داشته باشد.
  • انسان نیز به مثابه یک نیروی طبیعی[37] با کار خود به بخشش ثروت می پردازد، ولی همزمان، همانند دیگرموجودات طبیعی، نیروهای طبیعی را مورد مصرف قرار می دهد.
  • این مصرف نیروهای طبیعی می تواند به فجایع طبیعی بینجامد، که باعث آنها یا انسان و یا دیگر موجودات طبیعی اند.
  • قدیمی ترین بلای نقل شده، در تورات، عبارت است از آفت ملخ و یا خشکی لبنان و کوهستان های دالمانی و غیره، که به سبب مصرف بی رویهً درختان این مناطق بوسیلهً انسان صورت گرفته است.
  • «کار در وهلهً اول، روندی است میان انسان و طبیعت، روندی که در آن انسان جذب و دفع خود را با طبیعت، بوسیلهً عمل خویش تحقق می بخشد و تنظیم و کنترل می کند و خود بمثابه یک نیروی طبیعی با مواد طبیعی رو در رو می ایستد.»[38]

  • آنچه امروز تعادل محیط زیست نامیده می شود، که حفظ آن می تواند جلوی فجایع طبیعی را بگیرد، محتاج شناخت علمی و برنامه ریزی اجتماعی است.
  • هرجا که مالکیت خصوصی بر ابزار جذب و دفع با طبیعت حاکم است، استفادهً خصوصی از این وسایل، به تبعیت از قانون انباشت سرمایه، همواره به تخریب محیط زیست منجر خواهد شد.
  • فقط وقتی که جلوی استفادهً سودجویانه از منابع و ثروتهای طبیعی (چپاول چوب های جنگل های بارانی استوائی، آلودن آب های زیرزمینی و فاضلاب ها، رودخانه ها، دریاها و اقیانوسها)  گرفته شود، جذب و دفع میان انسان و طبیعت می تواند بطور خردمندانه سازمان داده شود.[39]
  • از آن به بعد است که می توان با باور به اینکه انسان و طبیعت سیستم واحدی تشکیل می دهند، تصمیمات سیاسی لازم را اتخاذ کرد.
  • فلسفهً کلاسیک چین، مفهوم «آنالوگی طبیعت و جامعه» را درفرم متافیزیکی اش بوجود آورده است.

پایان


[1] ف. انگلس «توسعه سوسیالیسم از تخیل تا علم» مجموعهً آثار مارکس و انگلس 19 ، ص 208

[2] ف. انگلس «تکامل سوسیالیسم از تخیل تا علم» مجموعهً آثار مارکس و انگلس 19 ، ص 209

[3] ایضا همانجا ص 209.

[4] نگاه کنید به «فلاکت»، سلسله مقالات او در بارهً «سرمایه» کارل مارکس. فرانکفورت آم ماین، 1967 ، ص 27 .

[5] روزنامهً زوریخ نو، 3 ژوئن یونی 1999

[6] روزنامهً زوریخ نو، 18 دسامبر 1997

[7] مارکس و انگلس «مانیفست حزب کمونیست» مجموعهً آثار 4 ، ص 467

[8] مارکس و انگلس «مانیفست حزب کمونیست» مجموعهً آثار 4 ، ص 467

[9] Fetischcharakter des Kapitals

[10] آنتون فیشر «جلوهً ظاهری واقعی و تئوری سرمایه از دیدگاه کارل مارکس»، زوریخ 1978

[11] ک. مارکس «سرمایه» جلد اول، مجموعهً آثار 23 ، ص 86 .

[12] ایضا ص 90

[13] ایضا ص 161

[14] ایضا ص 89

[15] مجموعه آثار مارکس و انگلس  4 ، ص 475 .

[16] مجموعه ً آثار مارکس و انگلس  23 ، ص 328

[17] مارکس و انگلس «مانیفست حزب کمونیست» مجموعهً آثار مارکس و انگلس 4 ص 481

[18] ایضا همانجا

[19] مارکس و انگلس «مانیفست حزب کمونیست» مجموعهً آثار مارکس و انگلس 4 ص481.

[20] ایضا همانجا

[21] ایضا همانجا

[22] نوشته های لنین در سالهای 1917 تا 1923 از این نظر بسیار درس آموزند. مجموعهً آثار لنین جلد 26 تا 37 .

[23] از کتاب «اقتصاد سیاسی سوسیالیسم» برلین 1969 ص 189 .

[24] «اقتصاد سیاسی سوسیالیسم» ص 236 . بسیاری از مطالب این کتاب را باید فرضیاتی تلقی کرد که مسیر «ساختمان جامعهً سوسیالیستی» را نشان میدهند و به توصیف وضع موجود ربطی ندارند.

[25] مارکس «سرمایه» جلد 1 ، مجموعهً آثار مارکس و انگلس 23 ص 92 .

[26] نگاه کنید به و. ف. هاوگ، «نقد زیبائی شناسی کالا» فرانکفورت آم ماین، 1971 .

[27] «اقتصاد سیاسی سوسیالیسم» ص 237 .

[28] برای مطالعه ترفندهای عوامفریبانه مراجعه کنید به اثر هاوک راجع به زیبائی شناسی کالائی :

Wolfgang Fritz Haug, Kritik der Warenästhetik, Frankfurt am Main 1971

[29] «اقتصاد سیاسی سوسیالیستی» ص 482 و 484 .

[30] Ziel-Mittel-Analysen

[31] نگاه کنید به آثار هانس هاینتس هولتس در این زمینه.

[32] کارل مارکس «سرمایه» مجموعهً آثار مارکس و انگلس 23 ص 198 و ص 192 .

Stoffwechsel zwischen Mensch und Natur

[33] ایضا همانجا

[34] کارل مارکس «سرمایه» جلد 2 ، مجموعهً آثار مارکس و انگلس 24 ، ص 355

[35] ک. مارکس، «جزوهً اقتصادی ـ فلسفی»، آثار منتخب مارکس و انگلس 40 ، ص 536 و 538

[36] ایضا همانجا

[37] مارکس «سرمایه» 6 ، مجموعهً آثار مارکس و انگلس 23 ص 192 .

[38] ایضا همانجا

[39] پطر یوآخیم اوپیتس: «لائوتسه» مونیخ 1967 . هانس هاینتس هولتس «چین در مقایسهً فرهنگی» کلن 1994 .