مازیار صالحی
برخی از مفاهیم اقتصاد سیاسی در ایران دستخوش چنان تغییرات شگفتانگیزی شدهاند که بررسی آنها، نه فقط به منزله مطالعهی یک یا چند مفهوم اقتصاد سیاسی، بلکه به معنی دریافتن فرصتی تاریخی است که از بختِ بد نصیب ما شده است.
بی هیچ مزاحی اگر وظیفه یا کارکرد اصلی علم را طبقهبندی دانستههای بشری بدانیم، شرایط فعلی ما آن نقطهی آشوبی است که بسیاری از این مرزها و طبقهبندیها در هم فرو میشکند و گستاخانه در برابر صفوفِ عالمان، هل من مبارز میطلبد. شاید یکی از دلایل عدم پیشرفت علوم اجتماعی و انسانی در جامعهی ما، همین نقطهی آشوبِ هولناک باشد.
بگذارید تا با بررسی موضوعی مشخص بیشتر بحث را باز کنم: در مباحث اقتصاد سیاسی دو مفهوم بسیار مهم هستند: یکی طبقهی حاکمه و دیگری هیئت حاکمه. در تعریف این دو مفهوم میتوان طبقهی حاکمه را متشکل از «منتفعانِ وضع موجود» و هیئت حاکمه را متشکل از «مدافعانِ وضع موجود» دانست. بسیاری از تحولات سیاسی در داخل حاکمیتها نیز ناشی از تعاملات بین ایندو گروه است. طبقهی حاکمه شاملِ کلیهی کسانی است که از تداوم شرایط موجود در هر جامعهی مفروض سود میبرند ولی این به آن معنی نیست که کلیهی اعضاء این طبقه بهلزوم برای حفظ منافعشان حاضر به انجام هر کاری باشند. ممکن است که برخی از این افراد حاضر نباشند که برای تداوم این وضع هزینهای پرداخت نمایند. این افراد در تحلیل عقلایی و مداوم هزینه ـ فایدهی اقدامات خود، میزان و نحوهی مشارکت خود را در بازتولید شرایط موجود تعیین میکنند و مانند بسیاری از عاملان اقتصادی در پی کاستن از هزینههای پرداختشدهی خود هستند و در این میان از مفت سواری[1] ابایی ندارند!
از طرف دیگر ساختار مشارکت سیاسی افراد در هر جامعه تعیینکنندهی بسیاری از هزینهها و فایدههایی است که عاملان عقلایی باید پرداخت کنند یا میتوانند دریافت نمایند. چنانچه یک نسل بتواند شرایط سیاسی ـ اقتصادی خاصی را «یکبار و برای همیشه» تثبیت کند آنگاه نسلهای بعدی میتوانند با کمترین هزینه، از پیآمدهای خارجی[2] مثبت یا منفی آن استفاده نمایند. این پدیده میتواند در میان گروههای اجتماعی ـ اقتصادی مختلف آثار مختلف داشته باشد یعنی سیستم به گونهای شکل گیرد که عدهای همواره از مزایای اقدامات نسلهای پیشین بهرهمند شوند و عدهای دیگر همواره تحت فشار عوارضِ منفی آن اقدامات باشند. در این شرایط، رقابت نابرابر بوده و افراد به اندازهی کارشان {که در اینجا به معنی مشارکتشان در مسایل اجتماعی است} از مواهب اجتماعی بهرهمند نمیشوند. به عبارت دیگر، عاملِ پیونددهندهی اعضای طبقهی حاکمه، انتفاع آنها از حفظ و تداوم و تحکیم وضع موجود است.
در کنار این مفهوم، مفهوم دیگری هم وجود دارد که آن «هیئت حاکمه» است. اعضای هیئت حاکمه کسانی هستند که با طراحی، مقدمهچینی و فراهمکردن لوازم و انجام فعالیتهای مختلف، شرایط موجود را تثبیت کرده و از آن مراقبت میکنند. نکتهی مهم در تعریفِ این گروه این است که هیچ الزامی به انتفاع {موکداً انتفاع مالی} این افراد از شرایط موجود نیست. انگیزهی این افراد را در حفظ وضع موجود میتوان در «مطلوبیتِ قدرتِ سیاسی» نیز جستجو کرد. این واقعیت که قدرت و علیالخصوص قدرتِ سیاسی فی نفسه، همانند کالاها و خدمات دارای مطلوبیت است کاملاً مشهود بوده و با مثالهای بیشماری از تاریخ معاصر تطابق دارد. مستقل از خوب یا بد بودنِ این مطلوبیت، اشکال مختلف قدرت در هرم مازلو[3] تعریف شده است. از طرف دیگر طبقه یا طبقات حاکمه حاضرند تا با پرداخت سهمی از انتفاع خود از وضع موجود، پاسداری از آن را به عهدهی گروهی دیگر {بخوانید هیئت حاکمه} واگذار کنند. به این ترتیب بازی شکل برنده ـ برنده[4] به خود میگیرد. این عامل موجب میشود تا در جوامع مدرن، تقسیم کار اجتماعی حول مسایلِ کلانِ جامعه شکل گیرد و عدهای از تکنوکراتها، نظامیان، سیاسیون،… نقش صیانت از وضع موجود را به عهده گیرند. متاسفانه در آینهی افکار عمومی جوامع مدرن، هیئت حاکمه به عنوان افرادی منزه و آرمانخواه جلوه داده میشود که برای پیشرفت کشور، ملت، قوم، فرهنگ، دین،… حاضرند تلاش کنند و هیچ چشمداشت مادی ندارند! اخلاق عمومی بر این باور است که این مدافعان وضع موجود باید در برابر طبقات اقتصادی ـ اجتماعی بیطرف باشند و موضعی فراطبقاتی داشته باشند. به همین دلیل است که هر از چندگاهی رسوایی مالی این یا آن گروه از هیئت حاکمه در رسانهها و افکار عمومی منعکس میشود. البته هر دو گروه طبقه و هیئت حاکمه سعی در پردهپوشی و انکار وجود تقسیم کار پیش گفته شده دارند چرا که عاشق و معشوق، رازدارانند!
اما آنچه که در بسیاری از جوامع پیرامونی وعلی الخصوص جامعهی امروز ما اهمیت دارد ادغام ایندو گروه و عدم شکلگیری تقسیم کارِ اجتماعیِ پیش گفته شده است. شاید اَشکالِ بسیار متنوعی از این ادغام در دنیای پیرامونی وجود داشته باشد اما یکی از خاصترین اَشکالِ ادغام ایندو گروه را میتوان در ایران دید. این ادغام نه فقط به صورت حضور همزمان افراد در هر دو گروه بلکه به صورت جهش از سطوح مدیریتی در طبقهی حاکمه به سطوح اجرایی در هیئت حاکمه و بر عکس هست. به عنوان مثال در جامعهی امروزینِ ما بسیاری از اعضای طبقه حاکمه را میتوان دید که شخصاً وظیفهی صیانت از وضع موجود را به عهده گرفته و به صورت یکی از فعالین هیئت حاکمه درآمده است. اینکه چرا این تقسیم کار در ایران و بسیاری از جوامع پیرامونی شکل نگرفته و کماکان ایندو گروه در هم ادغام شدهاند و همچنین چرا این ادغام فاقد ریخت[5] است، موضوعی است که سایر علاقهمندان به مسائل اجتماعی باید به آن بپردازند.