از انتخاب تا شورش

مجید افسرrahbari-voting300

انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران در شرایطی به پایان رسید که موجی از نا آرامی ها و شورش های پراکنده را در تهران موجب گردید.

نظام جمهوری اسلامی دو ماه قبل در برابر یک حقیقت تلخ قرار گرفت، عدم استقبال قابل پیش بینی از “انتخابات” دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی . برنامه ریزی گسترده برای “داغ کردن تنور” انتخابات در ایران به مهمترین وظیفه ی تبلیغاتی هیئت حاکمه مبدل گردید.

پس از انتصاب کاندیداها از سوی ولی فقیه از جناح های مختلف رژیم، برای تمامی دست اندر کاران روشن بود که با یک انتخابات ناموفق روبرو خواهند بود. کروبی پایگاه قابل اتکائی در میان مردم نداشت و امیدی جدی در میان اصلاح طلبان محسوب نمی شد. پس از کناره گیری خاتمی به دستور “رهبر”، عملا اصلاح طلبان باید بدنبال کاندیدائی روانه می شدند که هرگز به شکلی جدی در جبهه ی “اصلاح طلبان” مطرح نبود: میر حسین موسوی، مردی از گذشته ای دور دست، ناشناخته برای نسل جوان ایران و یا د آور دوران اقتصاد کوپنی بود.

چهار سال سیاست سرکوب مخالفان سیاسی و مبارزات عدالت طلبانه زنان، دانشجویان و کارگران ایران توسط دولت احمدی نژاد، بی شک موجب جلب بخش وسیعی از رای دهندگان نمی شد و عدم استقبال از صندوق های رای امری نبود که بتوان آنرا به آسانی پنهان نمود. درعصری که فیلم ها و گزارش های خبری در عرض چند دقیقه روی تارنماهای اینترنتی منعکس می شود و در نظامی که مدعی “مردم سالاری” دینی در جهان اسلام است، طبعا انتخاباتی سوت و کور هزینه ای غیر قابل پرداخت بود.

اگر سیاست گریزی و عدم اعتماد مردم کشورهای متروپل به سیستم “دمکراسی” سرمایه داری منجر به بی توجهی و حتی تحریم آگاهانه انتخابات این کشورها توسط آنان گردیده است، این در مورد ساکنان کشورهائی مانند ایران به نوع دیگری شکل می گیرد.

پس از انقلاب 57 و سرکوب وحشیانه مخالفان سیاسی در سال های 60 و نابودی سازمان و گروه های چپ و قتل عام  مبارزان سیاسی و روشنفکران در زندان های رژیم اسلامی، گرایشاتی در جامعه ایران بوجود آمد که به تحولات انقلابی و تغییرات ریشه ای وضع موجود پاسخ منفی می داد و به تبلیغ گسترده رفرمیسم و تغییرات قدم به قدم و فعالیت علنی در چارچوب نظام اسلامی می پرداخت. با آغاز دوران خاتمی و شکل گیری گرایشات دوم خرداد، این تفکر سیاسی گسترش شدیدتری در سطح جامعه و به ویژه نسل تحصیلکرده و طبقه متوسط ایران یافت.

سرکوب های بعدی مانند وقایع 18 تیر هم خدشه ی قابل تصوری در این نوع تفکر ایجاد نکرد. پایه مادی این گرایش نظری بخش وسیعی از خرده بورژوازی ایران، دانشجویان و بورژوازی متوسط بود. سازمان ها و نهادهای اجتماعی متناسب نیز در تمامی عرصه های اجتماعی و سیاسی جامعه پدید آمد.

همین گرایش فکری دست مایه اصلی نظام اسلامی بود تا نمایش انتخاباتی خود را تکمیل کند، اگر “مردم” اعتماد خود را به نظام اسلامی از دست داده اند، باید این تصور را با فریب کاری ایجاد کرد که هنوز در چارچوب ولایت فقیه امکان تحولات مسالمت آمیز و قانونی در راستای آزادی و عدالت اجتماعی ممکن است.

برای پروبال بخشیدن به چنین نمایشی چه کسی را بهتراز اصلاح طلبانی که پیشتازان تبلیغ و ترویج لیبرالیسم اقتصادی و “مردم سالاری” دینی هستند می توان یافت؟

اصلاح طلبان سال ها تلاش کردند به مردم  بفهمانند که منافع آنان تضادی با ادامه ی حیات نظام جمهوری اسلامی ولایت فقیه ندارند و امروز آنان می توانند با شرکت فعال خود در انتخابات دهمین دوره ی ریاست این امر را ثابت کنند.

داغ کردن تنور انتخابات و جلب نیروهای جوانی که از وضعیت جامعه ایران به تنگنا آمده اند و در عین حال اعتمادی به نظام ندارند، با به کار گیری راه کار باز کردن فضای سیاسی در چند هفته گذشته کلید خورد. نظام اسلامی در جامه عمل پوشاندن این طرح از همکاری و استقبال وسیع و گسترده اصلاح طلبان و رفرمیست های داخلی و خارجی بهره مند گردید.

بکار گیری وسیع رسانه های دولتی، از قبیل صدا و سیما، شبکه های بین المللی ماهواره ای، بویژه شبکه های فارسی زبانی مانند بی بی سی فارسی و صدای آمریکا توانست بخش عظیمی از جامعه را به این نمایش انتخاباتی حساس کند. نظام اسلامی بر سبک و سیاق تبلیغات اوبامائی، توانست بخش وسیعی از مردم ایران را از وضعیت بی اعتنائی به نمایش رژیم خارج کرده و تشویق به شرکت در این “انتخابات” کند.

بخشی از جوانان و دانشجویان ایران نیز به امید تغییرات قانونی، به پیشتازان تبلیغات کاندیدا ها تبدیل شدند و در ستادها و کارناوال های کاندیدا ها سازماندهی شده و خیابان های تهران را جولانگاه تبلیغات انتخاباتی کردند. فعالیت های از این دست با این حجم در نظام اسلامی ولایت فقیه بی سابقه بود و شور حال این روزها برای مسن تر های جامعه یاد آور دوران پر شور انقلاب بود.

تمامی این تحولات که شب های خسته کننده و طولانی تهران را مبدل به شب هائی پر جوش و خروش کرده بود ومناظرات انتخاباتی کاندیداها که خیابان های بالای شهر تهران را به کارناوال های انسانی تبدیل می کرد و به موازات آن گزارش پر آب و تاب رسانه ها از این حرکات کمکی بی حد برای پوشاندن یک لباس غلط انداز بر تن این رژیم فریب کار و ضد انسانی کرد.

شعار های مطرح شده در نمایش های انتخابتی نشان از ماهیت و کیفیت این حرکات نیزداشت، شعارهای مانند “ایول ایول موسوی رو ایول” و یا ” ” آزادی اندیشه با احمدی نمی شه” ، “کلاغ پر، گنجشک پر، کبوتر پر، احمدی پر، دولتش پر، گشت ارشاد پر، “احمدی بای بای، احمدی بای بای”  “مرگ بر دیکتاتور، چه شاه باشه چه دکتر”  “دکتر برو دکتر” “هر کی که بیسواده با احمدی نژاده” “آزادی کجایی دلم برات تنگ شده” “نصر من اله و فتح قریب، مرگ بر این دولت مردم فریب” “ای ول ای وله ای ول، میر حسین یله ای ول، گل پسر ای ول” “موسوی رهنورد، تساوی زن و مرد”؟! ” اما در پس تمامی این شعار ها میل عمیق اکثریت مردم ایران برای مبارزه با استبداد نیز پنهان شده بود.

ترفند مناظره های رودرو و انتشار مستقیم و بی سانسور آن هم با هدف جلب بیشتر مردم برای شرکت در انتخابات و ایجاد حس اعتماد به سیستم صورت گرفت، افشاگری صریح احمدی نژاد درمورد تنها بخشی از متمولان و ثروتمندان نظام و آن هم تنها آن دسته که با انتخاب دوباره احمدی نژاد مخالف بودند در راستای سیاست های پوپولیستی دولت قرار گرفت.

در عرض چهار سال گذشته احمدی نژاد نه تنها به وعده های خود مبنی بر  مبارزه با فساد و سوء استفاده مالی جامعه عمل نپوشاند بلکه بخشی از بد نام ترین افراد جناح اصولگرایان را وارد دولت خود نیز نمود، افشای نام هاشمی رفسنجانی و دیگران برگ برنده ای بود تا در برابر حملات بی امان دیگر کاندیدا ها بار دیگر خود را به عنوان نماینده محرومان و انسانی از جنس مردم بی غل و غش جا بزند، تا آنجا که پس از این مناظره وی به عنوان”جدید ترین دزد گیر مدل سال 88″ در ایران معروف شد.

تلاش بی شائبه اصلاح طلبان برای دمکراتیک جلوه دادن چهره رژیم اسلامی در چند هفته اخیر به مرحله تازه ای وارد شد، مسابقه اتصال خود به “امام” و اثبات اینکه کدام یک عزیز دردانه ی روح الله بودند ویا ارائه راه حل های فوری برای حل مشگلات اقتصادی کشور ، دست و دلبازی برای ایجاد “آینده بهتری” برای جوانان و کشیدن چک های بی محل و دادن وعده های غیر قابل اجرا به امری عادی بدل شد.

کدام انتخاب؟

در فضای انتخاباتی ایران این اصل که حتی بر فرض این که انتخابات آزادانه برگزار گردد، باز در ساختمان قدرت سیاسی رژیم اسلامی ایران که ولایت فقیه در آن حرف آخر را می زند، تصمیم گیرنده اصلی است، و رئیس جمهور در هرم قدرت اهمیتی ندارد، به فراموشی سپرده شد.

در عین حال این حقیقت غیر قابل کتمان که قدرت ولایت فقیه بر حمایت مستقیم نیروهای نظامی رژیم مانند سپاه پاسداران، بسیج و قدرت های موازی در کنار دولت استوار است، برای کسی کمتر از اهمیت جدی برخوردار بود.

اینکه احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور اسلامی تنها مهره اجرائی این آپارات “فقهی – نظامی” است در شر وشور کارناوال های انتخاباتی با شعار های “مردم سالاری دینی” یا “میزان رای ملت است” به فراموشی سپرده شد. در حالی که جمهوری اسلامی هرگز در هیچ دوره ای از حیاتش نه به مردم اعتماد داشته و نه به مردم حقیقت را گفته است. فراموش شد که این رژیم از اولین انتخاباتش به مردم دروغ گفت و این سنت فریب کاری را از امام و بنیانگذارش به امانت گرفته است

نگاه ساده لوحانه ای است اگر این تصور را در مردمی ایجاد کنیم که نظام جمهوری اسلامی حامی سرمایه که بر ولایت و سپاه استوار است پس از یک انتخابات ریاست جمهوری در کمال صداقت، “قدرت” را تقدیم اصلاح طلبان نماید و یا تن به این ریسک بزرگ بدهد که با روی کار آوردن یک رئیس جمهور اصلاح طلب تسلیم دوئالیسم قدرت و عدم ثبات سیاسی در کشوری شود که در محاصره آمریکا و متحدانش قرار دارد.

ابلهانه است اگر آگاهانه و یا غیر آگاهانه به این تصور دامن زده شود که نیروهای نظامی حاکم بر جمهوری اسلامی داوطلبانه قدرت را با دیگران تقسیم کنند، بر عکس عاقلانه است اگر تصور شود که “رهبر و اصحاب مصلح اش” تصمیم به خانه تکانی بگیرند و صداهای مخالف نظام را گوشمالی داده و سر جای خود بنشانند، تا آنان نیز حدو مرز خود را تشخیص داده و پایشان را از گلیمشان دراز نکنند و فکر برکنار کردن رهبر را از ذهنشان بیرون کنند.

پس از حمله احمدی نژاد به رفسنجانی ، ناطق نوری و آقازاده ها  بلافاصله در یک برنامه ی تبلیغاتی وسیع و از قبل برنامه ریزی شده حملات گسترده ای بر علیه این جماعت آغاز شد حسین شریعتمداری در مقاله ای که در رسانه ها منتشر شد می نویسد : ” اینجا «صفین» است. کسانی که در «بدر» با قرآن جنگیده بودند، اکنون پاره های قرآن را به فریب بر نیزه کرده اند. بوی شکست به مشامشان خورده بود. پس باید به چیزی متوسل شوند که برای جماعت مسلمان قابل احترام باشد. چه باک که خود به آن اعتقادی ندارند! وقتی با پاره های قرآن می توان به جنگ «روح قرآن» رفت، درنگ چرا؟! حیله کارگر افتاد. کسانی از “سپاه علی(ع)” دست از جنگ کشیدند و مالک از کنار خیمه معاویه بازگردانده شد. مثل امروز که نظام اسلامی با به کارگیری گفتمان امام و انقلاب در قوه اجرایی، حاکمیت اشراف و رانت خواران را با خطر جدی روبرو کرده است. “( شمع که خاموش شد … سایت بولتن خبر)

تارنماهای اصولگرا با انتشار” جزئیات فعالیت مافیای ثروت و قدرت خاندان هاشمی رفسنجانی ” به حملات گسترده تری دست زدند.

رفسنجانی که زمانی از سوی خمینی “شناسنامه انقلاب” نام گرفته بود در نامه ای به اظهارات احمدی نژاد به “رهبر” شکایت می برد! بی پاسخ نهادن نامه رفسنجانی و عدم اعلام نتیجه دیدار وی با خامنه ای به شایعه به خطر افتادن موقعیت اشراف اسلامی اصلاح طلب دامن زد. “جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی” در نامه ای به هاشمی رفسنجانی نوشته است که نامه “بدون سلام و تحیت” او به آیت الله خامنه ای “تحریک آمیز” بوده و “نقش پنهان و جانب دارانه” هاشمی رفسنجانی را در انتخابات “علنی” کرده است. و یا نامه سرگشاده ای با امضای “انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های کشور” خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی منتشر شده است. این دانشجویان، نامه هاشمی رفسنجانی به خامنه ای را “نامه ای پر از تهدید، اولتیماتوم و در یک کلام فرمان به آشوب” توصیف کرده اند.در نامه منسوب به “انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های کشور” آمده که نامه هاشمی رفسنجانی مورد “تمجید” مخالفان انقلاب قرار گرفته است. امضا کنندگان این نامه نوشته اند: “شک نکنید که آتشفشان هایی که در درون سینه های سوزان ملت انقلاب و ولایت مدار ایران تغذیه می شوند، چندین سال است که در جامعه شکل گرفته و نمونه کوچکی از آن در ۲۳ تیر ۷۸ در برابر فشفشه های عده قلیل فریب خورده به نمایش در آمد (اشاره به فرو نشاندن ناآرامی های پس از ۱۸ تیر ۱۳۷۸)، ولی این بار اگر به اشاره مقتدایمان به عرصه بیاید، نه تنها دامن آنان بلکه تمام مفسدان و حامیان آنها و غارتگران بیت المال را در آتش خشم خود خواهد سوزاند”.(تارنمای بی بی سی فارسی)

در این فاصله سایت های داخلی جمهوری اسلامی روی خط قدیمی حزب توده مانند آفتاب، دانشجویان عدالت خواه و هم خط های خارجه نشین آنان مانند سایت “دنیای ما” به فعالیت تبلیغاتی وسیعی دست زده و تلاش نمودند این شورش را معادل “انقلابات مخملی” قرار داده و به کشف اثر انگشت و رد پای امپریالیسم آمریکا بر علیه “دولت ضد امپریالیست” احمدی نژاد پرداختند: “واقعیت این است که ایران در دوره احمدی نژاد با اقتدار در مقابل زورگویی های غرب ایستاد و همواره بدور از ماجراجویی خواهان ارتباط عادلاته با همه کشورهای جهان از جمله آمریکا بوده است. او بهترین کسی است که قادر است این رابطه را بدون عقب نشینی و عادلانه بر قرار کند. انتخاب مردم ایران پیام روشنی به آمریکا بود و آقای موسوی نباید خاک به چشمان مردم بپاشد. باید به هر ترتیب احمدی نژاد را از قدرت پائین کشید و ابن کار نه از طریق شمارش آرا بلکه از طریق ابطال انتخابات و پیروی از تاکتیک های انقلاب مخملی امکان پذیر است. به این ترتیب موسوی راه در مسیری گذاشته که میتواند برای انقلاب ایران و مردم ما فاجعه آفرین باشد.” و یا” موسوی هم زبان با سرسخت ترین محافل امپریالیستی- صهیونیستی انتخابات ایران را کودتا نام میگذارد. ناگفته روشن است که کودتا همواره از جانب نیروی شکست خورده صورت میگیرد نه نیروی پیروز! ” و یا” انقلاب ما طی سی سال گذشته دست آورد های بزرگی داشته اما مسئولین جمهوری اسلامی همچنین در تحقق آرمانهای انقلاب بهمن کمبود های جدی داشته اند که آقای احمدی نژاد نقش مهمی در تحقق این کمبود ها نداشته است. “(سایت دنیای ما – مهندس موسوی و ماهیت بحران کنونی نوشته م.آذین)

نتیجه این اختلافات هرچه باشد فعلن نشان دهنده عمق این اختلافات و شکاف در قدرت سیاسی است، متحدان رفسنجانی ساکت ننشستند و در مقابل در سایت های نزدیک به وی نوشتند : ” والله تخریب و ضربه ای که احمدی نژاد بی صلاحیت و خائن به انقلاب و نظام زد ، مسعود رجوی و صدای اسرائیل و هیچ دشمنی به نظام خونبار جمهوری اسلامی ایران طی این 30 سال نزده است .بزرگان نظام فکر کنند که اگر مسعود رجوی در تلویزیون جمهوری اسلامی قرارمی گرفت آیا بیشتر ازاین حرفها میخواست حرف بزند ؟! ” و یا ” مگر منافقین در اعلامیه های خود بنام خدا و خلق قهرمان ایران و بنام خمینی کبیر نمی نوشتند؟ مگر حزب توده خط امامی تراز نیروهای انقلاب و اسلام نشده بودند ؟ مگر طبرزدی یاردیرین آقای احمدی نژاد خود را بسیجی و آقا را امام خامنه ای لقب نمی داد ؟ مگر نه این بود که همه ی آنان درهر مقطع و زمانی که بودند ، یک هدف را مورد هجوم قرار می دادند ، حمله به روحانیت نستوه ، آیت الله هاشمی رفسنجانی خط امام و رهبری ! وی تصریح کرد: مگر آنان مشکلات و دشمنی ها را به حساب نظام و مسئولین نظام نمی گذاشتند و ازآن تفسیر به فساد و انحصار طلبی و بی عدالتی نمی کردند ؟! مگر شیخ علی تهرانی آقا و آقای هاشمی و شهید بهشتی را اشرافی و آخوندهای لب دریایی نمی خوانند ؟! مگراکبر گنجی ، آقای هاشمی رفسنجانی را عالی جناب سرخ پوش و … نمی خواند ؟! ” (تارنمای آگاه سازی)

شایعات اخیر مبنی بر تلاش رفسنجانی برای جلب آرا “مراجع تقلید” برای مقابله با تهدید های خامنه ای نشانه عدم اعتماد عمیق جناح ها به یکدیگر می باشد.

پس از به شهادت رساندن ده ها تن از معترضین و مخالفان در خیابان های شهر های ایران، خاتمی در نامه ای خطاب به رهبری می نویسد: ” در بازگشایی این گره چرا نگاهی به روش و سیرت حضرت امام (ره) نداریم که در موارد مشابه بوده است و می‌تواند و باید مورد تأسی و اهتمام قرار گیرد.تعیین هیأتی عادل، کاردان، بی‌طرف و شجاع که به ویژه مورد اعتماد معترضان هم باشد و پذیرش داوری منصفانه آن هیأت راهی برای عبور از این مرحله و گامی مثبت در جهت تقویت نظام و بازسازی اعتماد عمومی و نیز نشانه تصمیم‌گیری خطیر و گره‌گشا در هنگامه‌های حساس به نفع مردم و در جهت آرمان‌های انقلاب است. “(سایت های فردا، یاری…)

این سطور نشان دهنده عدم اعتقاد عمیق به مبارزات همین مردمی است که در خیابان ها بی هیچ گناهی هدف گلوله های فرزندان گمنام امام زمان قرار می گیرند. کدام هیئت عادل؟ کدام جناح رژیم اسلامی ایران به عدالت کرنش کرده است؟ آقای خاتمی رژیم اسلامی و رهبرش خمینی که شما روش کاری و سیرت وی را سرمشق خود قرار داده اید در هیچ بزنگاه تاریخی نه عادل بود و نه بوئی از انسانیت برده بود. یاد آرید از قتل عام هزاران زندانی بی دفاع سیاسی در زندان های امامتان، یاد آرید از قتل عام کردستان، یاد آرید از 18 تیر و از سرکوب بی وقفه مبارزان و چوبه های خونین دارو تیرباران ها، خاتمی حتی در لحظاتی که جوانان متوهمی برای احقاق حقوق ایشان به پا خواسته اند حاضر نیست به آنان حقیقت را بگوید!

سیاست حمله ی با برنامه و همزمان به آریستوکراسی اصلاح طلبان، نشان دهنده این است که پس از انتخابات باید منتظر تحولات و جابجائی در هرم قدرت بود. ادامه وضعیت با این ترکیب کنونی برای قدرت واقعی نظام مفید نیست و احتمال کنار نهادن رفسنجانی و نزدیکانش مطرح است.

نمایش انتخاباتی

کانون قدرت ولایت فقیه توانست با راه کارها ئی که در بالا اشاره شد، تعداد بسیار بالائی از واجدین شرایط در انتخابات ریاست جمهوری را به پای صندوق های رای بکشاند. بر خلاف میل مخالفان نظام اسلامی مردم به خواسته تحریم انتخابات وقعی ننهادند.

خواسته تشکلهای چپ و کمونیست و افشاگری های آنان بر علیه تمامی جناح های جمهوری اسلامی در سرو صدا و های هوی فریب کارانه نظام و کاندیداهایش گوش شنوائی پیدا نکرد. بی شک خواسته تحریم فعال انتخابات ریاست جمهوری اسلامی بااین انتظار مطرح نشد که اکثریت مردم ایران از آن پشتیبانی خواهند کرد، اما وقایع و حوادث پس از انتخابات نشان داد “تحریم فعال” انتخابات به مثابه سیاست انقلابیون در اساس درست بود و برای کمونیست ها فراخوان به تحریم فعالانه یک تحلیل قابل دفاع بر اساس درس گیری از تجارب مبارزات طبقاتی در ایران بوده است. در عین حال از سوی دیگر باید اعتراف نمود اگر واقعا مردم به این فراخوان می پیوستند، بی شک نمی شد انتظار چنین عکس العمل وسیعی را در برابر فریب کاری نظام را داشت! این پارادوکس مانند یک سیلی بر گوش آندسته از برج عاج نشین هائی بود که گریبان خود را با یک فتوا می خواستند رها سازند.عدو شود سبب خیر!

استقبال مردم از انتخابات نمایشی و مسیر بعدی آن برای نظام و ولایت فقیه نه تنها مفید واقع نشد که بر ضد خود نیز مبدل گردید، امروز نظام در برابر یک بی آبروئی جهانی قرار گرفته و انتخاب کنندگان را بر علیه خویش به خیابان ها کشانیده است. اِهن و تولوپ های خامنه ای مبنی بر اعتماد مردم به نظام ، حتی بی اطلاع ترین شنوندگان را نیز نمی فریبد.

استقبال وسیع مردم از انتخابات اما بر خلاف تصورات اصلاح طلبان به پیروزی آنان نیزمنجر نشد. نیروهای سازشکار و راست نقش جدی در گمراه کردن مردم و ایجاد این تصور واهی داشتند که از این امامزاده می توان شفا گرفت. در کنار طیف های اصلاح طلب، دارودسته بورژواهای “جمهوری خواهان”، اکثریت و حزب توده، مردم را تشویق به شرکت در این نمایش کردند. اینان کافی است یک لحظه تصور کنند که اصلاح طلبان نظام به عنوان پیروز از این انتخابات بیرون می آمدند، دولت جدید نماینده گی کدام طبقه را می کرد؟ آیا برای اکثریت جامعه ایران تفاوت کیفی بوجود می آمد؟ پاسخ به این سوالات بی شک منفی خواهد بود.

اینکه در انتخابات اخیر تقلب شده و یا واقعا احمدی نژاد برنده این نمایش شده کمتر اهمیت دارد، اگر افرادی به این امید به پای صندوق های رای رفتند تا به شکل مسالمت آمیز ولایت فقیه را کنار بزنند، باید از خود بپرسند: آیا اصولا این کار امکان پذیر می بود؟ مگر در انتخابات قانون اساسی و ولایت فقیه را به انتخاب گذاشته بودند؟

اینکه یک عده ای فقط برای انتخاب نشدن احمدی نژاد به پای صندوق های رای رفتند نیز به این توهٌم گرفتار شدند که احمدی نژاد تنها نشانه ای از نظام ولایت فقیه نبوده و این پدیده را می توان با یک جراحی پلاستیکی مسالمت آمیز دوباره قابل تحملش کرد!

چه با تقلب و چه بی تقلب نظام ولایت فقیه را با انتخابات و سیاست رفرمیستی و سازشکارانه ی سکوت و جنبش های ارتجاعی مذهبی سبز و سفید نمی توان کنار نهاد و هر جریان سیاسی که این تصور را ترویج و تبلیغ کند به مردم دروغ می گوید! پس می بینیم تنها احمدی نژاد نیست که دروغ می گوید! موسوی و کروبی و رضائی نیز نه حالا که سی سال است به مردم دروغ می گویند! نگاهی به عکس العمل این جماعت پس از اعلام نتایج انتخابات نشان می دهد که تکیه آنان نه بر خلاف ادعاهای قبل از انتخابات بر مردم که بر همان ارکان های قدرتی است که نظام و ولایت فقیه بر آن بنا شده است.

رفسنجانی به خامنه ای نامه می نویسد و بعد از دست رد خامنه ای به علمای اعظام پناه می برد.

موسوی به خامنه ای نامه می نویسد و جوابی نمی گیرد.موسوی در بیانیه خود می نویسد: ” به مسوولان توصيه مي‌ كنم بيش از آن كه دير شود اين روند را فورا متوقف كنند و همگي به خط قانون و امانتداري از آراي ملت بازگردند و بدانند كه خروج از عدالت مشروعيت زداست.” و یا ستاد ایشان در برابر موج اعتراضی مردم از آنان می خواهد” امروز که اراده و عزم شما در برابر یک پدیده اعجاب‌انگیز به نام دروغ، تزویر و تقلب، بهت‌زده شده و بیش از پیش دلتنگ امام راحلت تا نزد او شکایت برد، شما مردم گرانقدر را به صبر و شکیبایی دعوت می‌کنیم و …لذا از تمامی هموطنان پرشور خواهشمند است که ضمن حفظ آرامش، خویشتنداری و متانت از افتادن در دام واکنش‌هایی که موجبات سوءاستفاده بهانه‌جویان و نامحرمان را فراهم می‌آورد، پرهیز نمایید.”(تارنمای یاری)

کروبی در نامه ای می نویسد:” ….از آن جایی که به اصل نظام جمهوری اسلامی باور راسخ دارم و این نوع انتخابات را تعریض به میراث و راه امام می دانم و از آن جایی که هنوزهم به ظرفیت نهادهای قانونی در جمهوری اسلامی باور دارم از شورای نگهبان می خواهم با ابطال انتخابات و در راستای خواست به حق ملت واکثریت مردم بار دیگر این انتخابات را تجدید نماید و این بار به حق ، از آرای مردم پاسداری کند .”

علیرغم گسترش وسیع اعتراض های جوانان در شهر های بزرگ تهران، هیچ یک از “کاندیدا ها” بند ناف خود را از نظام نبرید و در بهترین حالت جناح مقابل متهم به سرپیچی از سنت های جمهوری اسلامی و آیت الله خمینی می کند.

امپریالیست ها نظاره گر یا درگیر؟

علیرغم برنامه ریزی های گسترده سناریو های انقلابات رنگین و مخملی امپریالیسم آمریکا، رشد تحولات در ایران، آشپزان “انقلاب های مخملی” امپریالیسم را در برابر اتفاقات غیر منتظره ای قرار داد و حتی در چند روز اول آنان راناتوان از یک موضع گیری شفاف کرد. در روز های اول اوباما آشکارا تفاوتی مابین سیاست های موسوی و احمدی نژاد قائل نمی شود، اظهار نظری که چند روز بعد تغییر کرد و به جانبداری آشکار از مخالفان و معترضان تغییر یافت. تا این زمان آمریکا تنها نظاره گری بهت زده بود.

حمایت گسترده یوتوپ  و تیوتر و فیس بوک از مبارزات مردم در ایران بی شک با دستور دولت آمریکا صورت پذیرفت، وانتشار اخبار درگیری ها یک شبه ره صد ساله پیمود از اینجا به بعد دیگر آمریکا از نظاره گر به مداخله گر تبدیل گردید. البته این دست و دل بازی دشمنان مردم ایران با چند روز تاخیر و پس از اطمینان از گسترش جنبش صورت گرفت. دولت اوبا ما از همان روز شنبه پس از انتخابات بسیار دست به عصا و با احتیاط به نتایج انتخابات و نا آرامی پس از آن اشاره نمود. حتی تا امروز نیز سیاست رسمی آمریکا سیاستی دو سویه بوده و آمریکا نمی خواهد “فرصت سوزی” کرده و به ایران این امکان را بدهد تا به بهانه حمایت مستقیم این کشور از یکی از جناح ها به سرنوشت نامعلومی گرفتار کند.

دخالت تلویزیون “صدای آمریکا” نیز بر این سیاق استوار بود. به عکس اروپا از همان ساعات اول پس از اعلام نتایج آرا در راس تبلیغات بر علیه رژیم ایران قرار گرفت و بویژه سایت های تبلیغاتی “بی بی سی فارسی” نقش مهمی در انعکاس اخبار و حتی تا حدودی تلاش آشکاری درپخش اخبار ساعات و محل های تظاهرات در شهر های بزرگ را داشت.

رژیم هم با عَلَم کردن کلیشه “انقلاب مخملی” تلاش کرد علت تمام مخالفت ها را نیرو های خارجی و مزدورانشان و رسانه های خارجی جلوه دهد. تلاش گسترده امپریالیست ها برای کنترل و رهبری تظاهرات و مخالفت ها با شکست جدی روبرو شد و مبارزات مردم تا به حال راه مستقل خود را طی کرده است.

ترس امپریالیست ها از اوج گیری مبارزات مردم ایران در تمامی گزارش ها و مصاحبه های آنان به وضوح مشاهده می شد ، دعوت نزدیکان و طرفداران اصلاح طلبان مانند کدیور ، مهاجرانی، افشاری، گنجی و… و سازشکاران رسوائی مانند جمهوری خواهان ملی وسلامتیان، سروش، شریعتمداری و درخواست های دائمی از رهبری ایران برای سر عقل آمدن و احترام به رای مردم و یا دست به دامان شدن گروهی این افراد به خامنه ای و آیات اعظام برای پادر میانی با چاشنی این هشدار که “حرکتی کنید که نظام در خطر است” همه نشان از وحشت آنان از اوج گیری این شورش ها داشت.

اعتراضات حق مردم است

وظیفه فعالین و سازمان های کمونیستی بی شک در صف مقدم مبارزات مردم است، این کمتر اهمیت دارد که این شورش اجتماعی چه خواسته هائی را فعلا مطرح می سازد. مهم این است که کمونیست ها و نیروهای انقلابی دوشا دوش جوانان و دانشجویان سطح خواسته های این شورش ها را اعتلا بخشیده و هژمونی این حرکت را از دست خائنین و سازشکاران خارج ساخته و با فشار از پائین چارچوب های نظام را در هم شکسته و خواستار آن باشد که نظام ولایت فقیه را در مجموعش را بزیر حمله ببرد.

بخشی از شرکت کننده گان در این اعتراضات از این امر آگاهند که چه چیزی را نمی خواهند! اما آنچه را که می خواهند در پرده ای از توهٌم و التقاط پیچیده است،این هم حاصل یک قرن استبداد سیاسی در کشورمان است. به همین دلیل نیز بخشی آگاهانه خود را در پشت افراد قانونی نظام پنهان می کنند تا از این سپر برای اهداف والاتری استفاده کنند و بخشی نیز به شعارها ی پیش پا افتاده بسنده می کنند، باید ماهیت شعار های بی محتوا را افشا کرد. با سکوت و راه پیمائی بی صدا با پنهان شدن پشت رفرمیست ها و سازشکاران نمی توان به هیچ یک از این اهداف دست یافت. نباید تسلیم “در باغ سبز” جماعت اصلاح طلب در برابر دوزخ جناح مقابل شد.

طبقه کارگر فعلا نظاره گر اعتراضات است، عدم شرکت فعال این طبقه تنها به دلیل نبود سازماندهی و یا تشکل طبقاتی و حزب این طبقه نیست. این شورش در اولین نگاه نفعی برای این طبقه ندارد این شورش طبقه متوسط و بورژوازی اصلاح طلب است، کارگران و زحمتکشان حس می کنند پیروزی این و یا آن جناح حکومت آنان را به خواسته های اقتصادی و سیاسی آنها نزدیک نمی کنند. اما برای مبارزه با استبداد و دیکتاتوری برای ریشه ای کردن این شورش ها و به ویژه برای طرح خواسته های واقعی سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر چه فرصت و ظرفی مناسب تر از یک جنبش اجتماعی؟ باید به سازماندهی کارگران و همکاری آنان برای تضمین ادامه کاری این اعتراضات و رادیکالیزه کردن آن پرداخت. باید ماهیت ضد بشری تمامی جناح های اسلامی را افشا کرد. باید این رهبری شورش را از دست های فاسد و خون آلود رفسنجانی، موسوی و کروبی بیرون کشید و آنرا از مسیر سازش و خیانت به مسیر انقلاب کشانید. این تنها با شرکت فعالانه در این اعتراضات ممکن است.

مجید افسرـ 28 خرداد 1388

16 Comments

  1. جناب ناشناس یا سکولار شما چرا با دو شخصیت متضاد یکبار در ساعت 21:11 و بار دیگر همان اراجیف توده ای- اکثریتی تان را در ساعت 21:12 تکرار میکنید. مزخرفاتی که شما با دو شخصیت مجازی و بودار نوشته اید قبلا در سایت حزب توده مشاهده شده است.

  2. مصطفی ??????

    شرکت در انتخابات توسط فرزندان خردمند ایرانزمین شمشیر دو لبه ای بود که از سوی احزاب سیاسی و سلطنت طلبان را هدف قرار داد و از سوی دیگر تمامیت حاکمیت ولایت اوباش را .
    حقیقت مبارزه این دو گروه حذف ایدئولوژی رقیب و در اختیار گرفتن قدرت سیاسی و اقتصادی بنفع آرمانهای ایدئولوژیک خویش بود. ازاینرو هر دو گروه با استراتژی بظاهر متضاد اقدام به تشویق مردم برای عدم شرکت در انتخابات سرنوشت ساز افشا گر بودند.
    ولی فرزندان خردورز ایرانزمین خواسته های انسان آزاده و محق را در متن قرار دادند و با شرکت در انتخابات نه بزرگی را به ایدئولوژیها و قیم ها (شاه و شیخ) گفتند.
    و در این راستا برای بدست گیری سرنوشت خویش میدان کارزاری را باز نمودند که به همت خرد جمعی جامعه مدنی
    به پیروزی خواهد رسید و سوخت و سوزی تجربه نخواهد کرد.

  3. مصطفی ??????

    شرکت در انتخابات توسط فرزندان خردمند ايرانزمين شمشير دو لبه اي بود که از سوي احزاب سياسي و سلطنت طلبان را هدف قرار داد و از سوي ديگر تماميت حاکميت ولايت اوباش را .
    حقيقت مبارزه اين دو گروه حذف ايدئولوژي رقيب و در اختيار گرفتن قدرت سياسي و اقتصادي بنفع آرمانهاي ايدئولوژيک خويش بود. ازاينرو هر دو گروه با استراتژي بظاهر متضاد اقدام به تشويق مردم براي عدم شرکت در انتخابات سرنوشت ساز افشا گر بودند.
    ولي فرزندان خردورز ايرانزمين خواسته هاي انسان آزاده و محق را در متن قرار دادند و با شرکت در انتخابات نه بزرگي را به ايدئولوژيها و قيم ها (شاه و شيخ) گفتند.
    و در اين راستا براي بدست گيري سرنوشت خويش ميدان کارزاري را باز نمودند که به همت خرد جمعي جامعه مدني
    به پيروزي خواهد رسيد و سوخت و سوزي تجربه نخواهد کرد.

  4. دوستان و رفقا، نوشته شماره 11 این نگارنده را نادیده بگیرید و برای خواند نظراتم در مورد سیاست آمریکا در قبال اعتدال شرایط انقلابی در ایران به نوشته شماره 12 که نکات مهمی در آن گوشزد شده که در نوشته شماره 11 از قلم افتاده است رجوع کنید.
    با سپاس از توجه شما.

  5. در مورد سیاست امپریالیستها یا بهتر گفته باشم مانورهای آمریکا در قبال خیزش بحق توده ها! جایز میدانم چند نکته را که دوست عزیز مجید افسر ار قلم انداخته اند متذکر شوم. باشد که راهگشائی برای آندسته از انقلابیون کمونیست که واقعا خواهان تحقق سوسیالیسم و کمونیسم انقلابی اند باشد.
    قبل از هر چیز من معتقدم تنها با یک بحث اقنائی و مشاجره انقلابی دستیابی به حقیقت نسبی قابل حصول است. باید زیر و بام سیاست ارتجاع داخلی و امپریالیستها خاصه امپریالیسم آمریکا را روشن نمائیم. برای همین باید هوشیار بود و با گفتن چند وجه از حقایق و وقایع نگاری نمودن دل خوش ننمود. باید به عمق سیر این پدیده ( خیزش توده ها) رفت و تضادها را بیرون کشید. نباید به رویه گری و سطحی گری قانع بود. منافع پرولتاریای انقلابی حکم میکند که به عمق مسائل برویم با در نظر داشتن این مطلب پراهمیت به مسائلی که فکرم را مشغول نموده است میپردازم.

    کابینه اوباما بعنوان سرکرده نظام امپریالیسم جهانی از ابتدا فکر میکرد که احمدی نژاد از انتخابات پیروز بیرون خواهد آمد. امریکا در این شکی نداشت. وما نمی توانیم شک و توهم خویش در قبال سیاست اوباما را به حساب شک و توهم سیاست امپریالیسم امریکا و سرکرده اش اوبامای “طرفدار تغییر” در قبال وقایع ایران گذاریم!
    امپریالیسم آمریکا روی “اسب برنده”(!) شرط گذاری نموده بود. تمامی هم و غم آمریکا تعامل و همکاری با جمهوری اسلامی ولایت فقیهی برای پیشبرد منافع استراتژیکش در جهان بخصوص خاورمیانه و خاصه عراق و افغانستان بود. آمریکا از تمایل بی چون و چرای خامنه ای بعنوان فردی که حرف آخر را میزند، در انتخاب مجدد احمدی نژاد واقف بود! برای همین از ابتدا سعی در مانور دادن داشت. امپریالیسم آمریکا در این انتخابات به هیچوجه در گیجی بسر نمی برد. این پا و آن پا کردنش نیز یک مانور حساب شده بود. پس امپریالیسم آمریکا از ابتدا با زدو بندهای پنهانیش ( بله زدو بند های پنهانی با خامنه ای) میدانست که احمدی نژاد انتخاب خواهد شد باید سیاست خود را بر این زمینه تبیین می نمود. برای همین زمانیکه بعد از اعلام پیروزی احمدی نژاد از طرف باند کودتاگران در این انتخابات با خیزش توده ها روبرو شد حتی حاضر نشد که ماسک دروغین ” آمریکا همواره از آزادی و دمکراسی پشتیبانی نموده است ” در مورد توه های متوهم به جناح اصلاح طلب در این انتخابات را بر چهره خویش زند! کافیست که به این اشاره شود که بعد را اعلام نظر قطعی خامنه ای در نماز جمعه دانشگاه تهرات در مورد اینکه :
    ” انتخابات ایران نتیجه قطعی پیروزی احمدی نژاد را بهمراه داشت” به عوض تایید آن از طرف تمام روزنامه های امپریالیستی – خاصه در آمریکا- توجه کنیم. بلافاصله بعد از اعلام نظر خامنه ای تمامی روزنامه های امپریالیستی جهان ” احمدی نژاد را برنده انتخابات و موسوی را بازنده ” اعلام نمودند!!!
    بر مبنای در خطر بودن منافع استراتژیک آمریکا یعنی به گل نشستن ماشین جنگی اش در خاورمیانه خاصه در عراق و افغانستان، اگز قرار است که این کشتی از گل بیرون آید باید ثبات سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران برای برقراری ثبات و آرامش در خاورمیانه در کنار هم به پیش رود. رژیم جمهوری اسلامی ایران بعنوان بخشی از سیستم سرمایه داری- امپریالیستی جهانی از موقعیت استراتژیک برخوردار است.
    برای همین به دیده این نگارنده امپریالیسم آمریکا از ابتدا شروع به مانور دادن نمود. به هیچوجه خواهان رادیکالیزه شدن خیزش توده ای در ایران نبوده و نیست. درعین حال که از انتصاب احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور از طرف ولی فقیه پشتیبانی قاطع می نمود تواما با تکیه به این سیاست کلی و مشی اساسی اش، به جناح موسوی-کروبی نیز فقط چشمکی اعطا نمود! “دارمت”(!) ولی چون انتخاب نمی شی ودر مقابل جناح غالب ضعیفی و “اسب بازنده” ندارمت! و نمی تانم داشته باشمت! امپریالیسم آمریکا هرچند در دوره کنونی یعنی سرکردگیش از طرف اوباما در قاهره مصر اعلام نمود که خواهان ترویج و بسط اسلامگرایان معتدل و میانه رو می باشد اما با مانور دادن اخیرش در قبال زدوخردهای خیابانی در ایران این سیاست فعلا در مورد ایران صدق نمی کند. و کماکان جناح بنیادگرای خامنه ای را بعنوان دشمن دشمنش (طالبان و القاعده) و یک دوست می بیند. دشمن دشمنی که برای شکست دشمنان بنیادگرای اسلامی واقعی(!) و حفظ، تحکیم و پیشبرد منافع استراتژیک امریکا فعلا نقش مهمی دارد.
    احیا و پیشبرد مناقع جهانی استراتژیک آمریکا در ثبات خاورمیانه و برمتن کشاکش بین امپریالیسم آمریکا و بنیادگران مذهبی خاومیانه – القاعده و طالبان –قرار دارد. حتی اگر پیشبرد چنان سیاستی حمایت از بنیادگران مذهبی باشد که برای یک دوره می تواند مافع استراتزیک آمریکا را عملی سازد. این تجربه را امپریالیسم امریکا از سالهای دهه 80 در اتخاد با بنیادگرایان مذهبی همچون القاعده و رهبرش اوساما بن لادن دارد و شک نکنیم که هرگاه لازم باشد دوباره به همان سیاست”دشمن دشمن من دوست است” رجوع می نماید. بنابراین امپریالیسم امریکا باند خامنه ای-احمدی نژاد را همچنان متحد و دوست خویش می داند.
    از دید منافع استراتژیک امریکا ثبات خاورمیانه امروزه بیش از هر زمان دیگری در ادامه و ایجاد ثبات سیاسی –اجتماعی جمهوری اسلامی متبلور شده و گره خورده است. این مسئله بعد از وقایع انتخابات ایران بیش از هر زمان دیگر برای آمریکا مهمتر ضروری و ملزم شده است. در چنین وضعیتی آنچه که برای آمریکا مهم است – منافع استراتژیکش در خاورمیانه- ثبات جمهوری اسلامی بعنوان حلقه مهمی از زنجیر نظم سرمایه داری- امپریالیستی جهانی( نقش ایران در پمپ کردن نفت به رگهای این سیستم و کمک به صدور تجهیزات و مهمات نظامی و خوارو بار به ارتش متحدین در مستقر افغانستان که در مخاصره صالبان قرار دارند و ایران تنها راه برای رساندن مهمات نظامی به ارتش ناتو در افغانستان است وووو) و در عین حال استفاده ازسیاست فشار از پائین و موقعیت پیش آمده در ایران یعنی خیزش توده ای پیش آمده از بابت شکاف در میان هیئت حاکمه ایران بعنوان یک هشدار و استفاده از اهرم مبارزات توده ای برای فشار بر بالائی ها و گرفتن امتیاز می باشد! سیاست آمریکا در قبال خیزش توده های ایران در زمانیکه از باند موسوی-کروبی پیشی گرفته اند و اعلام نموده اند “دیگر مسئله شان بازشماری آرا نمی باشد” و با شعار “مرگ بر دیکتاتور و مرگ برخامنه ای” به میدان جنگ آمده اند، طبق معمول پشت کردن به شورش توده هاست. به هیجوجه در قبال خنجر زدن از پشت امپریالیسم آمریکا به انقلاب مردم ایران نباید شک نمود. تاریخ را از یاد نبریم که امپریالیستها به رهبری امریکا در سال 57 انقلاب ایران را در نیمه راه متوقف نمودند، آنرا عقیم گذاردند تا منافع استراتژیکشان در جهان و خاورمیانه تامین شود. این اتفاق در مورد شرایط انقلابی که در ایران در حال اعتلا و از حالت خام به رسیده شدن در حال گذار است قابل رویت است. و در مورد مانور دادنهای اینچنین امپریالیسم امریکا و اتحادش با جناج خامه ای- احمدی نژاد برای سقط جنین انقلاب و توقف روند اعتلای انقلابی (شرایط انقلابی) در ابران نباید لحظه ای شک نمود.
    برای همین آمریکا بعد از بالا گرفتن جنگ و گریز خیابانی خطاب به جمهوری اسلامی اعلام نمود که از بابت ” خشونتی که در ایران است نگران می باشد”! منظور آمریکا از اشاره به خشونت در ایران بیش از هر چیز خشونت و مقابله بحق توده ها و زدو خورد با گارد ویژه و لباس شخصی ها در خیابان بود و نه خشونتی که جمهوری اسلامی با تکیه به چاقوکشان اوباشش و تک تیراندازهایش عیله توده ها بکار میگیرد! جناح مخالف دولت اوباما یعنی جمهورخواهان به رهبری جان مکین قدم بجلو گذاردند و با سرزنش و انتقاد از سیاست اوباما در قبال خیزش توده ای اعلام نمودد “مگر آمریکا قرار نیست از آزادی و دمکراسی در جهان حمایت کند، چرا از حق مردم ایران در راه نیل به ازادی و دمکراسی پشتیبانی نمی کنید؟” جان مکین که در دوره انتخابات ریاست جمهوری امریکا بعنوان تنها کاندیدای جمهوریخواهان اعلام نمود که ” باید ایران را بمباران نمود” بیکباره در هفته گذشته فیل جنگ طلبی جمهوریخواهانه اش یاد ” پشتیبانی آمریکا از مفاهیم آزادی و دمکراسی ” می کند! در چنین زمانی بیکباره کابینه اوباما نیز سر خرش را کج نمود و برای خر کردن مردم ایران و استفاده از این خیزش در تخت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی اعلام میکند که ” نسبت به وقوع خشونتهای جاری در ایران سخت نگران می باشد”! به این ترتیب نارضایتی و نگرانی شدید آمریکا را نسبت به مقابله و خوشونت بحق توده های به فغان آمده و ناراضی کوچه و خیابان و نه خشونتی که چاقوکشان و تک تیرندازان بیت رهبری در قبال توده ها بکار میبرند اعلام می نماید!!!
    بیک کلام سیاست آمپریالیسم امریکا بر مبنای حفظ و گسترش هژمونیش در جهان و خاصه در خاورمیانه پشتیبانی از جناح خامنه– احمدی نژاد از ابتدای نمایش انتخاباتی در ایران تا کنون بوده است.
    نباید در تحلیل از اوضاع ایران گیجی و توهم خویش نسبت به استراتژی جهانی آمریکا برای استمرار آقائی بر جهان از دریچه تنگ و محدود دو جناح در ایران دید. این ارزیابی بسیار خطرناک است و توده های انقلابی ایران را در توهم خویش نسبت به نقش امپریالیسم امریکا دچار افت روحیه و سرخوردگی میکند. باید توده و مردم به خیابان آمده را از امیال پنهانی و زدو بندهایش با جمهوری اسلامی آگاه نمود. و برایشان روشن کرد که کسب ازادی و استقلال با توهم به اوباما یعنی این سرکرده خونخوارترین سیستم امپریالسم جهانی قابل حصول نیست.

  6. در مورد سیاست امپریالیستها یا بهتر گفته باشم مانورهای آمریکا در قبال خیزش بحق توده ها! جایز میدانم چند نکته را که دوست عزیز مجید افسر ار قلم انداخته اند متذکر شوم. باشد که راهگشائی برای آندسته از انقلابیون کمونیست که واقعا خواهان تحقق سوسیالیسم و کمونیسم انقلابی اند باشد.
    قبل از هر چیز من معتقدم تنها با یک بحث اقنائی و مشاجره انقلابی دستیابی به حقیقت نسبی قابل حصول است. باید زیر و بام سیاست ارتجاع داخلی و امپریالیستها خاصه امپریالیسم آمریکا را روشن نمائیم. برای همین باید هوشیار بود و با گفتن چند وجه از حقایق و وقایع نگاری نمودن دل خوش ننمود. باید به عمق سیر این پدیده ( خیزش توده ها) رفت و تضادها را برون کشید. نباید به رویه گری و سطحی گری قانع بود. مافع پرولتاریای انقلابی حکم میکند که به عمق مسائل برویم . با در نظر داشتن این مطلب پراهمیت به مسائلی که فکرم را مشغول نموده است میپردازم.

    کابینه اوباما بعنوان سرکرده نظام امپریالیسم جهانی از ابتدا فکر میکرد که احمدی نژاد از انتخابات پیروز بیرون خواهد آمد. امریکا در این شکی نداشت. و ا نمی توانیم شک و توهم خویش در قبال سیاست اوباما را به حساب شک و توهم خود سیاست امپریالیسم امریکا و سرکرده اش اوبامای گطرفدار تغییر” گذاریم!
    امپریالیسم آمریکا روی “اسب برنده”(!) شرط گذاری نموده بود. تمامی هم و غم آمریکا تعامل و همکاری با جمهوری اسلامی ولایت فقیهی برای پیشبرد منافع استراتژیکش در جهان بخصوص خاورمیانه و خاصه عراق و افغانستان بود. آمریکا از تمایل بی چون و چرای خامنه ای بعنوان فردی که حرف آخر را میزند، در انتخاب مجدد احمدی نژاد واقف بود! برای همین از ابتدا سعی در مانور دادن داشت. امپریالیسم آمریکا در این انتخابات به هیچوجه در گیجی بسر نمی برد. این پا و آن پا کردنش نیز یک مانور حساب شده بود. پس امپریالیسم آمریکا از ابتدا با زدو بندهای پنهانیش ( بله زدو بند های پنهانی با خامنه ای) میدانست که احمدی نژاد انتخاب خواهد شد باید سیاست خود را بر این زمینه تبیین می نمود. برای همین زمانیکه بعد از اعلام پیروزی احمدی نژاد از طرف باند کودتاگران در این انتخابات با خیزش توده ها روبرو شد حتی حاضر نشد که ماسک دروغین ” آمریکا همواره از آزادی و دمکراسی پشتیبانی نموده است ” در مورد توه های متوهم به جناح اصلاح طلب در این انتخابات را بر چهره خویش زند!
    بر مبنای در خطر بودن منافع استراتژیک آمریکا یعنی به گل نشستن ماشین جنگی اش در خاورمیانه خاصه در عراق و افغانستان، اگز قرار است که این کشتی از گل برون آید باید ثبات سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی ایران برای برقراری ثبات و آرامش در خاورمیانه در کنار هم به پیش رود.
    برای همین به دیده این نگارنده امپریالیسم آمریکا از ابتدا شروع به مانور دادن نمود. در عین حال که از انتصاب احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور از طرف ولی فقیه پشتیبانی قاطع می نمود تواما با تکیه به این سیاست کلی و مشی اساسی اش، به جناح موسوی-کروبی نیز فقط چشمکی اعطا نمود! “دارمت”(!) ولی چون انتخاب نمی شی ودر مقابل جناح غالب ضعیفی و “اسب بازنده” ندارمت! احیا و پیشبرد مناقع استراتژیک آمریکا در ثبات خاورمیانه در متن کشاکش بین امپریالیسم آمریکا و بنیادگران مذهبی خاومیانه – القاعده و طالبان –قرار دارد. حتی اگر پیشبرد چنان سیاستی حمایت از بنیادگران مذهبی باشد که برای یک دوره می تواند مافع استراتزیک آمریکا را عملی سازد. این تجربه را آمپریالیسم امریکا از ساهال دهه 80 در اتخاد با بنیادگرایان مذهبی همچون القاعده و رهبرش اوساما بن لادن دارد و شک نکنیم که هرگاه لازم باشد دوباره به همان سیاست”دشمن دشمن من دوست است” رجوع می نماید.
    از دید منافع استراتژیک امریکا ثبات خاورمیانه امروزه بیش از هر زمان دیگری در ثبات سیاسی –اجتماعی جمهوری اسلامی متبلور شده و گره خورده است. در چنین وضعیتی آنچه که برای آمریکا مهم است – منافع استراتژیکش در خاورمیانه- ثبات جمهوری اسلامی و در عین حال استفاده ازسیاست فشار از پائین و موقعیت پیش آمده در ایران یعنی خیزش توده ای پیش آمده از بابت شکاف در میان هیئت حاکمه ایران بعنوان یک هشدار و استفاده از اهرم مبارزات توده ای برای فشار بر بالائی ها می باشد! سیاست آمریکا در قبال خیزش توده های ایران در زمانیکه از باند موسوی-کروبی پیشی گرفته اند و اعلام نموده اند “دیگر مسئله شان بازشماری آرا نمی باشد” و با شعار “مرگ بر دیکتاتور و مرگ برخامنه ای” به میدان جنگ آمده اند، طبق معمول پشت کردن به شورش توده هاست. برای همین آمریکا بعد از بالا گرفتن جنگ و گریز خیابانی خطاب به جمهوری اسلامی اعلام نمود که از بابت ” خشونتی که در ایران است نگران می باشد”! منظور آمریکا از اشاره به خشونت در ایران بیش از هر چیز خشونت و مقابله بحق توده ها و زدو خورد با گارد ویژه و لباس شخصی ها در خیابان بود و نه خشونتی که جمهوری اسلامی با تکیه به چاقوکشان اوباشش و تک تیراندازهایش عیله توده ها بکار میگیرد! جناح مخالف دولت اوباما یعنی جمهورخواهان به رهبری جان مکین قدم بجلو گذاردند و با سرزنش و انتقاد از سیاست اوباما در قبال خیزش توده ای اعلام نمودد “مگر آمریکا قرار نیست از آزادی و دمکراسی در جهان حمایت کند، چرا از حق مردم ایران در راه نیل به ازادی و دمکراسی پشتیبانی نمی کنید؟” جان مکین که در دوره انتخابات ریاست جمهوری امریکا بعنوان تنها کاندیدای جمهوریخواهان اعلام نمود که ” باید ایران را بمباران نمود” بیکباره در هفته گذشته فیل جنگ طلبی جمهوریخواهانه اش یاد ” پشتیبانی آمریکا از مفاهیم آزادی و دمکراسی ” می کند! در چنین زمانی بیکباره کابینه اوباما نیز سر خرش را کج نمود و برای خر کردن مردم ایران و استفاده از این خیزش در تخت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی اعلام میکند که ” نسبت به وقوع خشونتهای جاری در ایران سخت نگران می باشد”! به این ترتیب نارضایتی و نگرانی شدید آمریکا را نسبت به مقابله و خوشونت بحق توده های به فغان آمده و ناراضی کوچه و خیابان و نه خشونتی که چاقوکشان و تک تیرندازان بیت رهبری در قبال توده ها بکار میبرند اعلام می نماید!!!
    بیک کلام سیاست آمپریالیسم امریکا بر مبنای حفظ و گسترش هژمونیش در جهان و خاصه در خاورمیانه پشتیبانی از جناح خامنه– احمدی نژاد از ابتدای نمایش انتخاباتی در ایران تا کنون بوده است.
    نباید در تحلیل از اوضاع ایران گیجی و توهم خویش نسبت به استراتژی جهانی آمریکا برای استمرار آقائی بر جهان از دریچه تنگ و محدود دو جناح در ایران دید. این ارزیابی بسیار خطرناک است و توده های انقلابی ایران را در توهم خویش نسبت به نقش امپریالیسم امریکا دچار افت روحیه و سرخوردگی میکند. باید توده و مردم به خیابان آمده را از امیال پنهانی و زدو بندهایش با جمهوری اسلامی آگاه نمود. و برایشان روشن کرد که کسب ازادی و استقلال با توهم به اوباما یعنی این سرکرده خونخوارترین سیستم امپریالسم جهانی قابل حصول نیست.

  7. بارها کامنتهای حاج آقا secular ( سکولار) را در خبر نامه امیرکبیر که ارگان نظری تحکیم وحدت می باشد را خوانده ام. بارها نیز نظر این حاج آق را در سایت پیک ایران خوانده ام. همواره دشمنی خویش را با انقلابی ترین نظرات مطرح می نماید. بیخود نیست که نظراتش بدون سانسور در خبرنامه امیرکبیر انتشار پیدا میکند. بخصوص هر جا که فردی در پشتیبانی از انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی جند خطی بنویسد. کبوتر با کبوتر باز با باز! اینکه ایشان اینقدر وقت دارند در سایتهای مختلف با نوشتن حرفهای مفت و اراجیف خویش در دشمنی با ایده های انقلابی و طرفداری از رفرمیسم یک جناح حکومتی- موسوی و کروبی- قلم فرسائی کنند، نشاندهنده این است که ایشان از نمایندگان فکری جریانات منتسب به جناح مغلوب در انتخابات حکومتی اند. از همین دیروز بود که طرفداران جوان و متوهم موج سبز آقای موسوی از طریق ایمیلهای خصوصی چنین نوشته اند: “آخرین خیانت به میرحسین–>هاشمی رفسنجانی: در نهایت نظر رهبر معظم انقلاب برای من حجت است.” طرفداران موسوی معتقدند که: ” هاشمی رفسنجانی بر خلاف انتظار همه مبنی بر استفاده از قدرت مجلس خبرگان در خلع ید چنگیز علی خان از رهبری، در دیدار اعضاء کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس زر زد : هاشمی رفسنجانی در این دیدار به سابقه دوستی دیرینه خود با رهبر انقلاب اشاره کرد ادامه داد: ایشان از تعابیری استفاده کردند که عمق رابطه و دوستی وی با مقام معظم رهبری را نشان می دهد. آقای هاشمی تاکید کرد که نظر رهبری به عنوان ولی امر است و اگر اختلاف نظری در جایی باشد نظر مقام معظم رهبری برای وی حجت است. باید منتظر بود از دیگر حامیان میر حسین چه کسانی دهان به خیانت باز خواهند کردند.”
    خوب تا اینجا موضع رفسنجانی بعنوان یک رکن اصلی اصلی اختلفات درون حکومتی مشخص شده است.
    به نظر من زدوبندهای پشت پرده بین موسوی و کروبی از یک طرف و جناح بیت رهبری- خامنه ای- احمدی نژاد، شورای نگهبان- سپاه و بسیج و نیروهای گارد وریژه- از طرف دیگر نیز انجام شده است. ولی ترس کلیت جمهوری اسلامی یعنی هر دو جناح این است که اگر در این شرایط موسوی بطور علنی به موج سبزش “خیانت” (!) کند، با آنچنان روحیه مبارزه طلبی که در جوانان وجود دارد آنها به خیابان خواهند ریخت و این جوانان عاصی و بدون آینده می دانند که دیگر برای گرفتن آزادی به موسوی و کروبی نمی توان تکیه کرد. هر چند که موسوی اعلامیه و اطلاعیه شماره 8 یا 9 و ووو را در مخالفت با نطر شورای نگهبان و یا بیت رهبری بیرون دهد، این اعلامیه ها بیشتر در چارچوب همان “کانال قانونی” که خامنه ای تعیین نموده است. به این ترتیب هم موسوی و هم کروبی می داند که نمی توانند خیزشها را یکشبه بخوابانند و رادیکال زدائی جوانان طرفدارش (موسوی و کروبی هر دو) به یک زمان و دوره احتیاج دارد. پس با اتکا به سیاست صبر و کش دادن در اعلام نظر شان میخواهند حساب شده عقب نشینی کنند. ترس همه جناحها از این است که جریانات چپ و رادیکال و کمونیستهای انقلابی بر این موج ضد استبدادی و آزایخواهی سوار شوند و رهبری آنرا بدست گیرند. برای همین آنها ( موسوی و کروبی) با کمال تامل و احتیاط با اعلام “عقب نشینی نمی کنیم” به عقب نشینی دست زده اند. برای همین نیروهای کمونیست انقلابی ( ونه کارگریستهای رفرمیسم) باید این سیاست صبر و کش دادن جناح موسوی-کروبی را در میان جوانان مبارز و متوهم افشا نمایند، و قطب سومی در مقابل دوقطب ارتجاعی جمهوری اسلامی بوجود آورند. نیروهای کمونیست انقلابی نباید به پزها و خالی بندیهای موسوی و کروبی که “عقب نمیی نشینیم” اعتا کنند. اینان بعد از اعلام نظر خامنه ای و سپس رفسنجانی عقب نشینی خود را اغاز نموده اند. نباید “حرف” این رفرمیستهای ترسو ( از انقلاب) را ملاک قرار داد. باید تا فرصت باقیست جوانان انقلابی ( زنان، مردان) و بخصوص قشر تحتانی اینان را برا یک نبرد واقعی و با برنامه سازمان داد.

  8. دوست عزیز و گرامی ” مصطفی ” از آمستردام با امید که باعث سوءتفاهم نشده باشم . قصد من دقیقأ جلوگیری از بوجود آمدن این سوء تفاهم بود وگرنه با شما کاملأ موافقم . مرگ بر حمهوری اسلامی چه خامنه ایی چه موسوی.
    پیروز و پایدار باشید

    اما آرزوی عزیز ” سکولار ” من شما را بخوبی درک میکنم ! عاقبت دنبال عبای ملاهای مرتجع و دزدی مثل کروبی افتادن هم سرنوشتی بهتر از سرخوردگی و نا امیدی نداره . بارها این داستانهای بالا رو که معنی هاشون هم خودت نمیفهمی ردیف کردی و ما به شما توضیح دادیم و آلان داری میبینی در عمل که ما حق داشته و داریم . سوراخ دعا را شما گم کردی میخوای یه کار کنی ولی نمیدنی چطور و این مشکل شماست ! به شما گفتیم کروبی و موسوی و هر خر دیگه تو این دم و دستگاه یه مشت آدمکش غارتگر هستند که این دشمنی با مردم با وجود رفابتهای خانوادگی مخرج مشترک همشونه . گفتیم شرکت تو این انتصابات یعنی عوامفریبی ، گفتیم اینا رهبر نیستند و تو این مبارزات پشت مردم را خالی میکند، گفتیم ترس اینا از سرنگونی رژیم بیشتر برادرهای اصولگرا است ، میگیم که بزودی معمله میکند. در عوض شما شدید ستاد تبلیغاتی ملا کروبی !! خوب اگه کروبی خوبه پس این اراجیف پائین در بارهء دیکتاتوری ایدئولوژیکی و سکولاریسم و داستانهای همیشگی دیگه چیه !!؟ ملا کروبی که مدرس و معلم یکی از همان ایدئولوژی هاست که شما در بارشون مدام هشدار میدید !! آخه کجای کروبی با “سکولاریسم” جور درمیاد و
    با چه زبون و شعبده بازیی میخوای این پسمونده های تاریخ را به ” جامعهء مدنی” وصل بدی ؟ دم خروس رو باور کنیم یا ….

  9. سروران گرامي

    ايدئولوژيها آزادي و دمكراسي و پيشرفت را بر اساس باورهاي دگماتيسم خويش تعريف مينمايند كه در نهايت به ديكتاتوري ختم ميگردد.

    ايدئولوژيها هرگز تن به دمكراسي , ازاديهاي فردي و شهروندي تعريف شده بر اساس منشور حقوق بشر را نخواهند داد
    زيرا كمال مطلق در مطلوب شان خلاصه ميگردد از اينرو ملتشان را در جهت حفظ منافع و آرمانهاي ايدئولوژي به گروگان گرفته اند.

    عقل خود بنپاد در عصر مدرنيته فريب ايدئولوژيها را نخواهد خورد و تلاش انان تلاشي عبث است زيرا آدمي خردورزست!

    زنده باد فرزندان ايرانزمين
    زنده باد سكولاريسم (مكتب عقلانيت )
    24/11/87
    arezu

  10. سروران گرامي,

    قدرت يعني فلسفه زور از اينروست که اپوزيسيونها و احزاب براي صعود به قله آن با چهره هاي چند وجهي ظاهر ميگردنند.
    وظيفه اي آنان نه عروج جنبشهاي مدني و سنديكايي براي كسب قدرتست بلکه افول جامعه مدنيست, زيرا عروج جامعه مدني يعني افول ايدئولوژيها كه قطعا و قهرا با اصول و تعاريف اوليه ايدئولوژيها در تضاد است.

    ايدئولوژيها در يك تئوري با يكديگر همسويند و آن حذف رقيب و كوتاه كردن دست جامعه مدني از قدرت و تصميم گيري هاي سياسي و تحميل ايدئولوژي خود بعنوان آرمان نجاتبخش بشريت و ورود به جهنم مدينه فاضله آنان.

    لائیسیته = جدایی سياست از ايدئولوژي مذهبي, بعبارت ديگر خارج نمودن يك رقيب و جانشيني ايدئولوژهاي ديگر براي کوتاه کردن دست جامعه مدني از قدرت سياسي .
    هدف از همكاري ايدئولوريها بخشي از پلان محسوب ميگردد و مقطعيست زيرا استراتژي هر كدام در تضاد بايكديگر است در حقيقت آن روي سكه قبضه كردن كامل قدرت و كمرنگ كردن جمهوريتست .

    سكولاريته در عصر مدرنيته = جدايي ايدئولوژيها از سياست, بعبارت ديگر پلورالیسم انديشه ها از متن جامعه مدني در غالب جنبشها و سنديكاهاي مدني (فراايدئولوژي) بر ميخيزد و سياست را بتصوير ميكشد. در حقيقت جنبشها و سنديكاها نقش احزاب را ايفا مينمايد بدون آنكه نمايندگي ايدئولوژيها را داشته باشند و يا قيوميت خويش را به ايدئولوژيهاي ديگر واگزار نمايند. حاصل چنين پرسه اي, آنچه را كه اجتماعيست سياسي و آنچه را که سياسيست اجتماعي ميداند.

    سكولاريته در عصر مدرنيته بر سه رکن اساسی استوار گشته است كه آن سه اصل در غالب منشور حقوق بشر تفسير ميگردد:
    – اتكا به خرد و دانش مدرن براي پاسخگويي به نيازهاي زميني
    – حذف ايدئولوژيها و قيوميتها از سياست
    – نگرش عقلاني نسبت به اخلاق و احترام به آزاديهاي فردي و شهروندي

    سالروز ملي شدن نفت برهمگان مبارک باد
    ياد دکتر مصدق سکولار, دکتر فاطمي و يارانش گرامي باد
    زنده باد فرزندان ايرانزمين
    زنده باد سکولاريسم (مکتب عقلانيت)
    arezu
    22/12/87

  11. سروران گرامي,

    در فرهنگ سکولاريسم هويت آدمي از خردگرايي منشا ميگيرد. زندگي آدمي بقامت خرد و معرفت اوست که آدمي را دعوت برهايي طلبي ميکند.

    عقل خودبنياد در عصر مدرنيته بدنبال پلوراليسم انديشه ها در جامعه مدنيست و نه بدنبال پلوراليسم ايدئولوژيها زيرا ايدئولوژيها حاجب ادراکند که عادت به استبداد را نهادينه ميکنند, حال آنکه جامعه مدني جامعه ايست تکثرگرا که در همزيستي و براي همزيستي ساختار يافته است.

    ميراث درک قدرت برخواسته از کنترل و تسلط بر ثروت و دارايهاي مليست که خطوط اصلي آرمانهاي سياسي را ترسيم ميکنند, بدين سبب ايدئولوژيها بدنبال کسب قدرت سياسي متمرکز براي کنترل شريانهاي اقتصادي جامعه اند زيرا سرمايه شريان توسعه است و هر آنکه تسلط و کنترل بر سرمايه دارد , قدرت تعيين مقصد مصرف را نيز دارد. از اينرو کوتاه کردن دست جامعه مدني از قدرت سياسي و سرمايه که متضمن ببار نشستن دمکراسي و آرمانهاي خرد جمعي جامعه مدنيست برايشان الزاميست.

    اپوزيسيونها و احزاب با حربه موازي سازي, ساختارهاي خود را در موازات ساختارهاي جنبشهاي مدني و سنديکايي قرار ميدهند تا ساختارهاي جامعه مدني را جذب ساختارهاي حزبي و ايدئولوژيک نمايند و در پي آن با تهي نمودن ساختارهاي جنبشها و سنديکاها عنان کار در دست گيرند و آرمانهاي خويش را به پيش برند. آنان در حقيقت رقباي تشکلات جامعه مدني در ربودن قدرت و سرمايه از وارثان واقعي حاکميتند.

    در شرايط کنوني درون نگري (اصلاح و گسترش مدرن ساختار) و برون نگري (ارتباط ميان جنبشي, جذب و حمايت از گروههاي تحت ستم و افراد همسو) از وظايف مهم جنبشها و سنديکاهاست زيرا اتحاد ملي نتيجه اين دو پروسه است که هر حاکميتي را که منافع ملي و انساني را تهديد کند به زير خواهد کشيد.

    حاکميت ولايت قرون وسطايي اشغالگر فقيه در سال 88 نتيجه 30 سال بيدادگري را ازفرزندان دادگر ايرانزمين خواهد گرفت.

    زنده باد فرزندان ايرانزمين
    زنده باد سکولاريسم (مکتب عقلانيت)
    10/1/88
    arezu

  12. 3 عامل عمده در عدم استقرار سکولاريسم پس از
    انقلاب مشروطيت دخيل بود تا … :
    – عدم استقرار نهادها و جنبشهاي مدني سکولار
    -اتحاد روشنفکران با ايدئولوژيها
    – پيروان و وابستگان ايدئولوژيها
    (مذهبيون, کمونيست ، مارکسيسم / لنينيسم و….)

    —————————————————————————————-

    سروران گرامي

    ايدئولوژيها جهانبني خويش را اصولي تابث و غير قابل تغيير ميداند و براي بدست گرفتن قدرت و تحميل ايدئولوژي خود از هر مكري استفاده ميكنند زيرا انان جامعه را نابالغ ميپندارند و خود را بالغ به همين علت نقش قيوميت را براي خود و نقش مقلد را براي جامعه مينگارند. اعتبار قيوميت ايدئولوژيها از گهواره تا گور است.

    دمكراسي بر اساس منشور حقوق بشر ميسر نخواهد گرديد مگر با فاصله گرفتن از ايدئولوژيها!!! ايدئولوژيها توانايي خويش را براي فريب دادن انسان خرد انديش از دست داده اند و در روياروي با عقلانيت ناتوان گشته اند.

    عنصر تسلط جويي جز لاينفك تفكر دگماتيسم ايدئولوژيهاست و براي حصول به اين تسلط از هر روزنه اي سود ميجويند. هر واژه اي مفاهيم خاصي را در دل دارد از اينرو فشار ايدئولوژيها بر روي واژهاست.
    تخريب استقلال جنبشها ي مدني و سنديكايي ايرانزمين با جايگزيني واژها آغاز ميگردد كه در نهايت در مسير اهداف ايدئولوژيهاست.

    بطور نمونه اگر واژه شورا (اسلامي / سوسياليستي/ كمونيستي….) را جايگزين واژههاي سنديكاي كارگران و كارمندان و يا كانونهاي صنفي معلمان نماييد در نهايت جنبشها استقلال خويش را از دست داده و به دام ايدئولوژيها مجددا گرفتار ميگردند كه جبران خسارت بر پيكره جنبشهاي مدني و سنديكايي ايرانزمين يا غير ممكن است و يا بسيار زيانبار.

    زنده باد فرزندان ايرانزمين
    زنده باد سکولاريسم (مکتب عقلانيت)
    28/11/87
    arezu

  13. روشنفکر فرا-ايدئولوژيست نه برده ايدئولوژي

    ايرانزمين سرزمين جنبشها و سنديکاهاست \’فرا ايدئولوژي\’ نه احزاب !!!
    تئوريها و ايدئولوژيها مختص زمان و چهارچوب مشخصيست که با گذشت زمان قادر به پاسخگويي به خواسته هاي انسان خرد انديش نيست. پذيرش هر مکتبي و ايدئولوژي (اسلام ، کمونيست , سوسياليست ،…) در دنياي مدرن امريست شخصي!!!

    هيچ نسلي تعيين کننده عدالت براي نسل ديگر نيست!!!
    جنبش سياسي وجود خارجي ندارد!!! و تعيين سياست هاي داخلي و خارجي همه بدست جنبش هاي اجتماعي ايرانزمين خواهد بود!!!, هر چه سیاسی است، اجتماعی است و هر چه اجتماعی است، سیاسی نیز هست. حقوق شهروندي (حق آزادي بيان ، انديشه ، قلم ، نوع پوشش , رفاه و امنيت اجتماعي…)

    دمکراسي و انديشه حقوق بشر از تفکرات انسان مدرن است. مدرنيته چيزي نيست جز علم مدرن، سياست مدرن، اقتصاد مدرن و … دمکراسي مبتتي بر قوانين حقوق بشر يعني دادن نظم جهت زندگي مطلوب و عادلانه تر , که عقلانيت بر آن صحه گذارد

    نمايندگان مجلس قانونگذاري و مراکز تصميم گيري از منتخبين جنبشها و سنديکاها ميبايست باشند (زنان، معلمان ، اساتيد ، کارگران، کارمندان، روزنامه نگاران، نويسندگان ، دانشجويان، پزشکان، پرستاران, کشاورزان و…) !!!!!!!!!!!

    اين است حکومت مردم بر مردم

  14. نظر پائینی که نظر من را به درستی به خود منتسب نمی داند نظر من است. مصطفی از آمستردام هستم
    یا احترام

  15. نظر پائین ربطی به من ندارد و از طرف من ارسال نشده است.

  16. مقاله ای جالب و بشدت نزدیک به واقعیت های جاری در ایران است، رفیق نویسنده به روشنی به طبقات اشاره کرده و بر خلاف بعضی از چپ ها بجای فراخوان دادن به فقط سازماندهی خواستار دخالت مستقیم طبقه کارگر در مبارزه سیاسی می شود.
    این بسیار مهم است که تنگ نظرانه به این جنبش نگاه نکنیم.
    با تشکر و مرگ بر جمهوری اسلامی چه خامنه ای جه موسوی

Comments are closed.