خصلت جهانی عام انقلاب سوسیالیستی

خصلت جهانی عام انقلاب سوسیالیستی

کارل مارکس و فردریش انگلس – از کتاب « مانیفست حزب کمونیست »

کوتاه شده … با تکامل بورژوازی، با آزادی بازرگانی، با پیدایش بازار جهانی و با یکسان شدن تولید صنعتی و شرایط زندگی ناشی از آن مرزبندیهای ملی و تناقضات میان خلقها بیش از پیش از میان می رود.
فرمانروایی پرولتاریا کار از میان رفتن این مرزبندیها و تناقضات را سریع تر خواهد کرد. تشریک مساعی پرولتاریا، دست کم در کشورهای متمدن، یکی از نخستین شرایط آزادی پرولتاریاست …
دسامبر 1847 – ژانویه 1848

کارل مارکس و فردریش انگلس – از « پیام کمیته مرکزی به اتحادیه کمونیست ها »

خرده بورژواهای دمکرات می خواهند انقلاب را هر چه زودتر به پایان برسانند … ولی منافع ما و وظایف ما آن است که انقلاب را پی در پی آنقدر ادامه دهیم تا زمانی که تمام طبقات کم و بیش دارا از فرمانروایی برکنار شوند و پرولتاریا قدرت دولتی را به دست آورد و جامعه پرولترها نه تنها در یک کشور، بلکه در تمام کشورهای فرمانروای جهان آنقدر پیشرفت کند که رقابت میان پرولترها را در این کشورها از میان ببرد و دست کم نیروهای مولده دارای اهمیت قاطع در دست پرولترها متمرکز شود. هدف ما ایجاد تغییرات در مالکیت خصوصی نیست، بلکه برانداختن آن است، ما خواستار لاپوشانی تضادهای طبقاتی نیستیم ، بلکه خواستار برانداختن طبقات هستیم ، ما نمی خواهیم جامعه موجود را بهبود دهیم ، بلکه می خواهیم جامعه نوین به پا داریم …
مارس سال 1850

کارل مارکس – از « اساسنامه موقت جمعیت بین المللی کارگران »

با توجه به :
اینکه رهایی طبقه کارگر باید به دست خود طبقه کارگر انجام گیرد و مبارزه در راه رهایی طبقه کارگر معنایش مبارزه برای به دست آوردن امتیازات و انحصارهای طبقاتی نیست، بلکه به دست آوردن حقوق و وظایف برابر و برانداختن هر گونه فرمانروایی طبقاتی است؛
اینکه فرمانبری اقتصادی فرد زحمتکش از انحصارگر وسایل کار یعنی انحصارگر منابع زندگی، پایه کلیه صور بردگی و پایه هر گونه فقر اجتماعی و خفت فکری و وابستگی سیاسی را تشکیل می دهد؛
اینکه بالنتیجه رهایی اقتصادی طبقه کارگر هدف والایی است که هر جنبش سیاسی باید به عنوان وسیله ای تابع آن باشد؛
اینکه تمام مساعی متوجه نیل به این هدف والا تاکنون در نتیجه نارسایی همبستگی میان کارگران رشته های گوناگون کار در هر کشور و فقدان اتحاد برادرانه طبقه کارگر کشورهای گوناگون، بدون کامیابی مانده است؛
اینکه رهایی کار یک معضل محلی و ملی نیست، بلکه معضل اجتماعی و فراگیر همه کشورهای دارای جامعه امروزین است و اینکه حل این معضل در گرو همکاری پراتیک و تئوریک پیشرفته ترین کشورهاست؛
اینکه اوج کنونی تازه جنبش طبقه کارگر در پیشرفته ترین کشورهای صنعتی اروپا امیدهای تازه ای برمی انگیزد و بدینسان یک اخطار جدی است برای پرهیز از اشتباهات پیشین و برای اتحاد بی درنگ جنبش های هنوز در حال تفرقه؛
با توجه به ملاحظات پیش گفته، اعضای کمیته امضا کننده این سند بر پایه اختیارات مبتنی بر قرار جلسه علنی مورخ 28 سپتامبر سال 1864 در سنت مارتینس هال لندن، اقداماتی را که برای تأسیس جمعیت بین المللی کارگران لازم بوده است، انجام دادند …
اکتبر سال 1864

لنین – از مقاله « درباره شعار کشورهای متحده اروپا »

کوتاه شده … دگرگونی های سیاسی در جهت واقعاً دمکراتیک و به طریق اولی انقلابهای سیاسی، به هیچ وجه و هیچ گاه و در هیچ اوضاع و احوالی نه می توانند شعار انقلاب سوسیالیستی را تحت الشعاع قرار دهند و نه آن را تضعیف کنند. برعکس، این دگرگونیها همیشه آن را تسریع می کنند، پایگاه آن را گسترش می دهند و قشرهای تازه ای از خرده بورژوازی و توده های نیمه پرولتر را به مبارزه سوسیالیستی می کشانند. ولی از سوی دیگر در جریان انقلاب سوسیالیستی که نباید آن را یک عمل واحد پنداشت، بلکه باید به عنوان یک دوران تلاطم های طوفانی سیاسی و اقتصادی یعنی دوران حادترین مبارزات طبقاتی و جنگ داخلی و انقلابها و ضدانقلابها تلقی کرد، انقلابهای سیاسی امری ناگزیر هستند …
ناموزونی رشد اقتصادی و سیاسی قانون مطلق نظام سرمایه داری است و از اینجا نتیجه می شود که پیروزی سوسیالیسم نخست در چند کشور و حتی در یک کشور سرمایه داری مجزا امکان پذیر است …
23 اوت سال 1915

لنین – از کتاب « بیماری کودکی چپگرایی در کمونیسم »

کوتاه شده … تا زمانی که تمایزات ملی و دولتی میان خلقها و کشورها بر جای هستند – و باید توجه داشت که این تمایزات حتی پس از تحقق دیکتاتوری پرولتاریا در عرصه جهانی طی دورانی بسیار و بسیار طولانی همچنان برجای خواهند ماند – لازمه وحدت تاکتیک بین المللی جنبش کارگری کمونیستی تمام کشورها برانداختن تنوع تمایزات ملی و محو این تمایزات نیست (در لحظه کنونی این یک پندار پوچ است)، بلکه به کار بردن اصول بنیادی کمونیسم (حکومت شوروی و دیکتاتوری پرولتاریا) به شیوه ای است که این اصول را در جزئیات به درستی تغییر شکل دهد، با تمایزات ملی و دولتی هر کشور به درستی دمساز کند و بر آنها انطباق دهد. بررسی، پژوهش، کشف یا حدس و دریافت خصوصیات ملی و ویژگی های ملی، شیوه های برخورد مشخص هر کشور به مسئله بین المللی واحد یعنی پیروزی بر اپورتونیسم و آیین پرستی سطحی چپ روانه در درون جنبش کارگری و نیز سرنگونی بورژوازی و استقرار جمهوری شوروی و دیکتاتوری پرولتاریا – چنین است وظیفه عمده ما در این لحظه تاریخی که تمام کشورهای پیشرفته (و نه تنها کشورهای پیشرفته) در آن به سر می برند. در زمینه جلب پیشاهنگ طبقه کارگر و سوق آن به راه هواداری از حکومت شوروی و روی برتافتن از پارلمانتاریسم ، سوق آن به راه هواداری از دیکتاتوری پرولتاریا و روی برتافتن از دمکراسی بورژوایی، هم اکنون کار عمده انجام گرفته است، ولی کار عمده ای که البته به هیچ وجه تمام نیست و تا پایان آن هنوز راهی بسیار و بسیار دراز در پیش خواهد بود. اکنون باید تمام نیرو و تمام توجه را برای برداشتن گام بعدی یعنی تفحص چگونگی شکل گذار یا رسیدن به انقلاب پرولتری، متمرکز ساخت. به نظر می رسد که این امر اهمیت کمتری دارد – و از نظر معینی واقعاً هم چنین است – ولی در عوض به حل عملی مسئله نزدیک تر است.
پیشاهنگ پرولتری از نظر ایدئولوژیک تسخیر شده است. این امر اهمیت عمده دارد. بدون آن حتی یک گام هم نمی شد به سوی پیروزی برداشت. ولی از اینجا تا پیروزی هنوز راهی بس دراز در پیش است. تنها به نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید. کشاندن پیشاهنگ یکه و تنها به میدان پیکار قطعی، هنگامی که هنوز تمام طبقه و توده های انبوه به پشتیبانی مستقیم از پیشاهنگ برنخاسته یا دست کم موضع بی طرفی نیکخواهانه در قبال آن اتخاذ نکرده و از پشتیبانی از دشمن آن به کلی دست نکشیده اند، اقدامی است نه تنها نابخردانه، بلکه حتی تبهکارانه. و اما برای آنکه واقعاً تمام طبقه و توده های واقعاً انبوه زحمتکشان و ستمدیدگان از سرمایه، چنین موضعی اتخاذ کنند، تنها ترویج تئوری (پروپاگاند) و تنها تبلیغات (آژیتاسیون) کافی نیست. برای این کار تجربه سیاسی خود این توده ها لازم است. چنین است قانون اساسی تمام انقلابهای کبیر که صحت آن اکنون نه تنها در روسیه، بلکه در آلمان نیز با قدرت و صراحتی شگفت انگیز به ثبوت رسیده است. نه تنها بر توده های بی فرهنگ و غالباً بی سواد روسیه، بلکه بر توده های بسیار با فرهنگ و سراسر با سواد آلمان نیز لازم آمد تا نخست تمام زبونی، کمال بی ارادگی، غایت فروماندگی، نهایت چاکرپیشگی دولت شهسواران عرصه انترناسیونال دوم در پیشگاه بورژوازی، منتهای فرومایگی این دولت و تمام ناگزیری یکی از دو حال یعنی یا قبول دیکتاتوری مرتجعین افراطی (کورنیلف در روسیه، کاپ و شرکاء در آلمان) و یا قبول دیکتاتوری پرولتاریا را در تار و پود وجود خود احساس کنند و فقط پس از آن با قاطعیت به کمونیسم روی آورند.
وظیفه دست اول پیشاهنگ آگاه جنبش جهانی کارگری یعنی احزاب کمونیست و گروه ها و جریان های کمونیستی آن است که بتوانند توده های انبوه را (که اکنون در اکثر موارد هنوز خواب آلوده، دلمرده، اسیر عادات کهنه، بی جنبش و بیدار نشده مانده اند) به این موضع نوین برسانند یا به بیان صحیح تر، بتوانند نه تنها حزب خود، بلکه این توده ها را نیز در جریان رسیدن یا گذار آنان به موضع نوین، رهبری کنند. انجام وظیفه تاریخی اول (یعنی جلب پیشاهنگ آگاه پرولتاریا به سوی حکومت شوروی و دیکتاتوری طبقه کارگر) چنان که دیدیم ، بدون پیروزی کامل ایدئولوژیک و سیاسی بر اپورتونیسم و سوسیال شوینیسم ، میسر نبود، ولی انجام وظیفه دوم که اکنون به وظیفه دست اول بدل گردیده است یعنی توانایی رساندن توده ها به موضع نوین که با تکیه بر آن می توان پیروزی پیشاهنگ را در انقلاب تأمین کرد، بدون برانداختن آیین پرستی سطحی « چپ » و بدون غلبه کامل بر اشتباهات آن و خلاصی از این اشتباهات، میسر نخواهد بود.
تا زمانی که سخن از جلب پیشاهنگ پرولتاریا به سوی کمونیسم در میان بود (و در حدودی که هنوز از آن سخن در میان است)، تا آن زمان و در این حدود کار ترویج تئوری در جای اول قرار داشت و قرار دارد. در این زمینه حتی محفل های کوچک نیز با تمام نقاط ضعف ناشی از محفل گرایی، سودمندند و نتایج ثمربخش به بار می آورند. ولی وقتی از فعالیت عملی توده ها و از گسترش ارتش های میلیونی (اگر به کار بردن چنین اصطلاحی جایز باشد) یعنی آرایش تمام نیروهای طبقاتی یک جامعه برای پیکار نهایی و قطعی سخن به میان می آید، دیگر تنها با ورزیدگی در زمینه ترویج تئوری و تنها با تکرار حقایق مربوط به کمونیسم « ناب » هیچ کاری از پیش نمی رود. در این عرصه سخن از شمار صد و هزار نیست که یک مروج تئوری (پروپاگاندیست) یعنی عضو گروه کوچکی که هنوز توده ها را رهبری نکرده، عملا بدان می پردازد، بلکه سر و کار ما در اینجا با میلیونها و دهها میلیون است. سؤالی که در اینجا باید در برابر خود مطرح ساخت تنها این نیست که آیا ما پیشاهنگ طبقه انقلابی را مجاب کرده ایم یا نه، بلکه علاوه بر آن این است که آیا نیروهای دارای اثربخشی تاریخی در میان تمام طبقات جامعه معین، و حتماً در میان تمام طبقات این جامعه بدون استثناء ، به طریقی گسترش یافته اند که لحظه پیکار قطعی کاملا فرا رسیده باشد یعنی به طریقی انجام گرفته است که :
1) تمام نیروهای طبقاتی دشمن ما به حد کافی سردرگم شده باشند، به حد کافی با هم ستیز کرده باشند و در مبارزه ای برون از حیطه قدرتشان خود را به حد کافی ناتوان کرده باشند؛
2) تمام عناصر متزلزل، مردد و نااستوار لایه های میانین یعنی خرده بورژوازی و دمکراسی خرده بورژوایی به شکلی متمایز و برون از جمع بورژوازی، خود را به حد کافی در برابر خلق رسوا ساخته و با ورشکستگی عملی خویش به حد کافی بی آبرو شده باشند؛
3) در محیط پرولتاریا گرایش روحیات عمومی به سوی پشتیبانی از قاطع ترین و متهورانه ترین اقدامات انقلابی علیه بورژوازی آغاز گردیده و این روحیات شدیداً رو به اوج باشد؛
در چنین صورتی لحظه انقلاب فرا رسیده و در چنین صورتی پیروزی ما، چنانچه تمام شرایطی را که در بالا برشمردیم و به اختصار بیان داشتیم ، به درستی در نظر گیریم و لحظه عمل را به درستی برگزینیم ، تأمین است …
آوریل – مه سال 1920